عصمت
چکیده
عصمت خصیصهای است که انسان را از انجام گناه و ارتکاب خطا و اشتباه باز میدارد. متکلمان اسلامی بر برخورداری پیامبران از عصمت اتفاق نظر دارند هر چند در تعیین حدود و ثغور آن اختلافاتی وجود دارد.
افراد مردم از نظر ایمان و توجه به آثار گناهان متفاوت هستند به هر اندازه که ایمانشان قویتر و توجهشان به اثار گناهان، شدیدتر باشد اجتنابشان از گناه بیشتر و ارتکاب آن کمتر میشود. اگر درجه ایمان به حد شهود و اعیان برسد در اینجا احتمال اختیار گناه به صفر میرسد یعنی هرگز به طرف گناه نمیرود، چنین حالتی را عصمت از گناه مینامیم. پس عصمت از گناه ناشی از کمال ایمان و شدت تقواست.
کلید واژهها
1) پیامبر
2) ذکیل
3) معصوم
4) گناه
5) عصمت
6) شریعت
7) نبوت
مقدمه
یکی از ارکان عقیده با اسلام، مسأله عصت انبیاء(ع) است. این بحث، همواره در طول تاریخ محل بحث و گفتگو بوده است؛ قلههای رفیع انسانیت و اسوههای بشریت، همیشه مورد عیب جویی واقع شدهاند؛ کسانی که توان صعود به این قله بلند را ندارد، سعی در به زیر کشیدن کواکب نورانی آسمان خلقت داشتهاند. در اهمیت این بحث، همین کافی است که بدانیم بدون اثبات عصمت انبیاء(ع)، در سلسله عقاید دینی گسستی پیدا میشود که قایل پیوند نیست.
اگر پیامبران را دستخوش لغزش، خطا و عصیان بدانیم، دیگر نه به کتب آسمانی اعتمادی هست و نه رشته اتصال بین خالق و مخلوق، و نه گفتار و کردار آنان میتواند مایه هدایت شود. احتمال خطا و گناه هر چند ضعیف باشد، ویرانگر است، چه رسد به تحقق آن و علم بدان. در چنین صورتی هدف آفرینش متحقق نخواهد شد و بشریت ره به جایی نخواهد برد و ظلمت جهل و گناه و فساد عالم را فرا خواهند گرفت. بنابراین، ما برای اثبات حقانیت ادیان توحیدی و تعالیم پیامبران و کتب آسمانی، نیاز به واسطههایی مطمئن داریم که در معرض عصیان و خطا نباشند تا به این وسیله، رشته اتصال بین معبود و عابد محقق شود و از اینجاست که ضرورت و اهمیت بحث عصمت در میان عقاید دینی رخ مینماید. این نوشته نگاهی کوتاه به مسأله مهم «عصمت نبی» است.
اشارهای به تاریخچه بحث
«عقد قدیم» در کتاب مقدس، پر از سخنان ناروایی است که به پیامبران الهی علیهمالسلام نسبت دادهاند. به همین دلیل، در آیین یهود، عصمت پیامبران علیهمالسلام مطرح نبوده است.
علمای مسیحیت، هر چند مسیح(ع) را از هر گناه و خطای پیراسته میشمارند، ولی این اعتقادشان بدان دلیل است که او را خدا و یا یکی از خدایان سه گانه میدانند. بنابراین، نظر مسیحیان نمیتواند مبدأ بحث درباره پیامبران باشد.
برخی تحلیلگران شرق شناس مانند دونالدسن مسیحی و یا گلدزیهر یهودی میگویند: مسأله عصمت باری نخستین بار به وسیله متکلمان شیعه مطرح شده است؛ زیرا آنان برای برتر نشان دادن پیشوایان خود، مسأله عصمت پیامبران را در اثبات عصمت امامان خود مطرح کردهاند تا از این طریق بتوانند پیشوایان خود را معصوم معرفی کنند. (1)
در این باره، باید گفت: اولاً، در قرآن، به حقیقت عصمت اشاره شده و این صفت، هم در مورد ملائکه الهی(2) و هم در مورد خود قرآن آمده است.(3) علاوه بر ا ینها، آیاتی از قرآن، دلالت بر عصمت انبیاء علیهمالسلام در ابعاد گوناگون دارد که به برخی از آنها در ادامه اشاره خواهد شد.
از سوی دیگر، برخی از نویسندگان مصری مانند احمد امین میخواهند اثبات کنند که شیعه بسیاری از عقاید خود را در مسائل مربوط به عدل الهی و عصمت پیامبران علیهمالسلام از گروه معتزله گرفته است، در حالی که ریشه بسیاری از عقاید مشترک میان این دو گروه را سخنان علی(ع) تشکیل میدهد، بلکه سایر گروهها و اشاعره نیز هر کدام به نوعی پایههای فکری خود را از امام اول شیعیان گرفتهاند.(4)
معنای «عصمت»
لفظ «عصمت» با مشتقاتش سیزده بار در قرآن وارد شده و این لفظ از نظر ریشه لغوی، بیش از یک معنا ندارد و آن «تمسک و نگاهداری» یا «منع و بازداری» است. (5) این لغت در آیه 102 سوره آل عمران چنین آمده است:
«اعتصموا بحبلالله جمیعا و لا تفرقوا»؛
به ریسمان الهی چنگ بزنید و آن را نگاه دارید و متفرق نشوید.
گاهی «عصمت» به چیزی که جنبه محافظ دارد و انسان را از حوادث بد باز میدارد، اطلاق میشود و از این نظر بلندیهای کوه را «عصمت» مینامند و از این رو، در لغت عرب، به ریسمانی که بار به وسیله آن بسته میشود، عصام میگوید: زیرا بار بوسیله آن از افتادن و پراکندگی بازداشته میشود.
در هر صورت، مقصود از این لفظ در بحث عقاید، مصونیت گروهی از بندگان صالح خدا از گناه و اشتباه است. متکلم معروف شیعه، فاضل مقداد رحمةالله میگوید: عصمت لطفی است الهی نسبت به مکلف، به گونهای که با وجود آن، انگیزهای برای ترک طاعت و انجام معصیت وجود ندارد. البته همراه با قدرت و اختیار نسبت به آنها،(6) سایر اندیشمندان عدلیه نیز عقیدهای نزدیک به این دارند.
اما اشاعره عصمت را به قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصیت تعریف کردهاند یا اینکه گفتهاند: عصمت آن است که خداوند در محل آنها گناهی خلق نکند.(7) این گونه تعریفها، با توجه به مبانی مخصوص ایشان است.
بعضی از دانشمندان «عصمت» - در اصطلاح علم عقاید – را این گونه بیان کردهاند: «عصمت» ملکهای نفسانی است که فرد را از گناه و خطا منع میکند.» اما این که بازدارنده او خدا باشد یا ملکه نفسانی خودش، تفاوتی ندارد؛ چرا که اگر بازدارنده را هم ملکه نفسانی بدانیم، باز خداوند است که به شخص، توفیق داده تا این ملکه را کسب کند یا این که خود خداوند به معصوم، این ملکه را بخشیده تا او را از ارتکاب گناه و یا حتی اشتباه حفظ نماید؛ یعنی حافظ حقیقی خداست، ولی وسیلهای برای حفظ قرار داده که آن، «ملکه عصمت» است. پس در عین اینکه تمام کارها مستند به خداست، معصوم به اختیار خودش ترک گناه میکند و مجبور بر آن نیست.
برای وضوح تعریف، باید به چند مطلب توجه کرد:
یکم. منظور از معصوم بودن پیامبران یا امامان علیهمالسلام تنها انجام گناه نیست؛ زیرا ممکن است یک فرد عادی نیز به دلیل وجود بعضی شرایط، مرتکب گناهی نشود، اما دارای ملکه خویشتنداری هم نباشد؛ مثلاً، شخصی که پیش از بلوغ و تکلیف از دنیا میرود و خطایی از او سر نزده و یا شخصی که در نقطه دور افتادهای واقع شده و یا در حبس قرار دارد و شرایط دسترسی به گناه ندارد، ممکن است مرتکب گناه نشوند و یا دستکم، نسبت به بعضی گناهان پاک باشند، اما چنین افرادی را دارای ملکه عصمت نمیگویند. کسی که در تمام عمر هرگز شراب ندیده و نخورده، دارای ملکه پرهیز از شراب نیست، اما اگر دید و امکان دسترسی داشت و یا ندید اما به حالتی بود که نفس او نسبت به آشامیدن شراب بیمه بود، دارای ملکه عصمت است. همین سخن در مورد ملکه عدالت، شجاعت و سخاوت نیز صادق است. پس مقصود این است که شخصی، دارای ملکه نفسانی نیرومندی باشد که در سختترین شرایط نیز او را ارتکاب گناه بازدارد؛ ملکهای که از آگاهی کامل و پایدار به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار تمایلات نفسانی حاصل میگردد و چون چنین ملکهای با عنایت خاص الهی تحقق مییابد، فاعلیت آن به خدای متعال نسبت داده میشود، و گرنه چنان نیست که خدای متعال، انسان معصوم را به اجبار از گناه بازدارد و اختیار را از او سلب کند که در این صورت، اشکال تنافی بین عصمت و اختیار پیش میآید.
دوم. لازمه عصمت هر کس، ترک اعمالی است که بر او حرام میباشد؛ مانند ترک گناهانی که در همه شریعتها حرام بوده و نیز کارهایی که در شریعت متبوع او در زمان ارتکاب، حرام است. بنابراین، عصمت یک پیامبر با انجام عملی که در شریعتهای قبل یا بعد از وی حرام بوده و در شریعت خود او حلال است، خدشهدار نمیگردد.
سوم. منظور از «گناه» در تعریف «عصمت»، کاری است که در کتب فقهی «حرام» نامیده میشود، همچنین ترک عملی که در فقه، «واجب» شمرده میشود. اما واژه «گناه» و معادلهای آن مانند «ذنب» و «عصیان» کاربرد وسیعتری دارد که شامل «ترک اولی» و «مکروه» نیز میشود و انجام دادن چنین اعمالی منافاتی با عصمت ندارد.(8)
چهارم. عصمت از دیدگاه ما شیعیان، امری است واقع شده. بنابراین، نوبت به بحث از امکان و عدم امکان وقوع آن نمیرسد؛ چرا که بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است. اما از نظر عقلی، میتوان گفت: در تک تک اعمال انسان، این امکان وجود دارد که دقت به کاربرد و به خطا نرود؛ همانگونه که بسیاری از اعمال ما چنین میباشد. همچنین ممکن است با توجه به مفاسد و عواقب گناهان، از آنها دوری کنیم؛ همانگونه که در بسیاری از اوقات، مرتکب برخی از کارهای حرام نمیشویم. پس وقتی امکان عصمت در کاری وجود داشت، در دیگر اعمال نیز وجود خواهد داشت و میتواند همه اعمال شخص را در بر گیرد. پس «عصمت» امری است ممکن و محالی را نیز در پی ندارد.
عصمت علمی و عملی
عصمت هم در بعد علمی مطرح میشود و هم در بعد علمی. در عموم انسانها، عصمت علمی از عصمت عملی جداست؛ یعنی شخص، ممکن است گاهی درست تشخیص دهد و بداند، اما عمل نکند؛ همانگونه که ممکن است شخصی خطا کند و درست نفهمد، اما در عمل، سالم و مصمم و با ؟ باشد. اما انبیاء علیهمالسلام هم درست میفهمیدند و هم به عمل خود درست عمل میکردند.(9)
عصمت نسبی و مطلق
عصمت ممکن است در همه موارد و زمانها باشد – چنانکه در مورد انبیاء علیهمالسلام مطرح است – و ممکن است در بعضی زمانها و نسبت به بعضی گناهان باشد. میتوان گفت: مراتبی از عصمت را هر انسانی داراست. هر شخصی به هر حال، بعضی اعمال را انجام نمیدهد و یا فکر انجام آن را هم نمیکند. بدینسان، ممکن است شخصی در اثر علم و عمل، به جایی برسد که بطور مطلق، معصوم شود. پس در جواب این سؤال که آیا عصمت مانند نبوت و امامت است که نتوان با ریاضت به آن دست یافت، باید گفت: خیر، عصمت امری است قابل اکتساب و اختیاری و به همین دلیل،کمال اختیاری است و قابل پاداش. گناه کردن برای معصوم محال ذاتی و ممتنع نیست، ولی به دلیل قوت علم و تقوای او، عملاً واقع نمیشود. در حقیقت، اگر عصمت برای انبیاء و ائمه اطهار علیهمالسلام ارزش و نشانه عظمت نبود، الگو بودن و راهنما بودن آنها برای ما معنایی نداشت.
پس میتوان گفت: هر امام و پیامبری معصوم است، اما هر معصومی لازم نیست امام و پیامبر باشد؛ همچنان که ما شیعیان عصمت را در بالاترین درجه، برای حضرت فاطمه علیهاالسلام معتقدیم و شاید افرادی مثل حضرت زینب و حضرت عباس(ع) نیز معصوم باشند و دلیلی بر انحصار عصمت در پیامبران و ائمه اطهار علیهمالسلام وجود ندارد.
نکتهای که ذکر آن در اینجا لازم مینماید این که سخن گذشته با مطالبی که در کتابهای کلامی آمده و بعضی عصمت را موهبتی الهی دانستهاند نه یک امر اکتسابی،(10) منافات ندارد؛ زیرا آنچه بخشش الهی است عصمت کامل و منزه بودن از گناه و خاط در سراسر عمر است از ابتدای طفولیت تا اواخر پیری، اما آنچه قابل کسب است این که انسان پس از رسیدن به علم زیاد و تقوای قوی، بتواند احتمال ارتکاب گناه و خطا را از بین برد.
حقیقت عصمت
عامل و رمز عصمت نسبت به گناه و خطا، عبارت است از:
الف- تقوا
عصمت از گناه ناشی از درجه بالای تقوا و پرهیزگاری است. عصمت مرتبه کامل عدالت و تقواست. اگر تقوا را از یک نیروی درونی بدانیم که انسان را از بسیاری از گناهان باز میدارد، باید عصمت را نیز یک نیروی باطنی بدانیم که شخص را از ارتکاب گناه و حتی فکر آن – بطور کلی – باز میدارد. از این رو، بعضی از محققان در تعریف آن گفتهاند: «عصمت قوهای است که انسان را از ارتکاب گناه و انجام خطا باز میدارد.»(11)
ب- علم
کسانی مانند علامه طباطباتی رحمةالله، عصمت را نتیجه علم کامل به عواقب گناه میدانند که البته این علم یکی از عوامل دخیل در عصمت است. ایشان عقیده دارند که هر علمی به لوازم گناه پدید آورنده مصونیت نیست، بلکه باید واقع نمایی علم به قدری قوی باشد که آثار گناه در نظر فرد مجسم گردد. در این هنگام است که صدور گناه از شخص به صورت یک محال عادی در میآید.(12)
در اینجا باید دانست که اولاً، علم همانگونه که بازدارنده از گناه است، مانع خطا هم میشود، ثانیاً، دو عامل مذکور یا به تعبیری دو نظر مختلف با هم منافات ندارند؛ چرا که در حقیقت خود تقوا نیز زاییده علم است.
ج- روح القدس
از برخی روایات استفاده میشود که عامل عصمت یک امر خارجی به نام «روحالقدس» است. این روایات، که بعضی از آنها در کتاب ارزشمند اصول کافی آمده، ظاهرشان حاکی از این است که «روح» ملکی نیرومندتر و بــزرگتر از جبرئیل است که با رسول گرامی صلیالله علیه و آله بوده و پس از درگذشت ایشـان، با امامان علیهمالسلام میباشد و درستی و استواری آنان در گفتار و کردار، در پرتو وجود این روح است.(13)
این بیان در حالی است که دستهای دیگر از روایات میگویند: «روح» از ذات معصوم جدا نیست، بلکه مرتبهای از روح نبی است. امام باقر(ع) در کلامی به جابر میفرمایند: «ای جابر، در پیامبران و جانشیان آنها، پنج روح وجود دارد که عبارتند از: روح قدس، روح ایمان، روح زندگی، روح قوت، روح شهوت. در پرتو روحالقدس، از آنچـه میان زمین و عرش رخ میدهد، آگاه میشوند و همه این ارواح دچار خلل و آسیب میشوند، جز روحالقدس که هرگز دچار اشتباه و لغزش نمیگردد.»(14)
حال، چه روحالقدس را یک عامل خارجی بدانیم و چه یک عامل درونی، در هر صورت، وسیلهای است برای تحقق ارادهای که خدای متعادل به شخص معصوم دارد و همانگونه که اراده الهی موجب جبر نیست زیرا از مجرای اراده فرد تحقق مییابد تأیید روحالقدس هم موجب جبر نخواهد بود. پس از روشن شدن مقدمات بحث، چند نظریه درباره این مسأله و سپس استدلال شیعه بر رأی خود ذکر میشود:
دیدگاههای گوناگون در مسأله «عصمت نبی»
بعضی از فرقههای کوچک اسلام، کفر را بر انبیاء علیهمالسلام جایز میدانند(15) و بعضی هم قایلند که ارتکاب کبیره، هم قبل از بعثت و هم پس از آن بر انبیاء علیهمالسلام جایز است.(16) البته این گونه نظرها ضعیف و غیر قابل اعتناست. بعضی از معتزله(17) عقیده دارند که ارتکاب گناه کبیره پیش از بعثت بر انبیاء علیهمالسلام جایز بود، ولی پس از بعثت جایز نیست. بعضی(18) هم ارتکاب گناه کبیره را نه قبل از بعثت و نه بعد از آن بر انبیاء علیهمالسلام جایز نمیدانند، ولی ارتکاب گناهان صغیرهای را که موجب تنفر نباشد عیب نمیدانند. اما اشاعره ارتکاب گناهان کبیره و صغیرههایی را که نشان پستی عامل آن باشد (مانند دزدیدن یک لقمه غذا یا آفتابه)، پس از بعثت، عمداً یا سهواً، جایز نمیدانند و نیز گناه صغیرهای را که نشانه پستی عامل نبوده ولی از روی عمد انجام شده است، جایز نمیدانند.(19) شیعه امامیه، ارتکاب گناهان کبیره و صغیره، عمدی و سهوی را توسط پیامبران علیهمالسلام پیش از بعثت و پس از آن جایز نمیدانند.
پس دیدگاههای گوناگونی که درباره عصمت انبیاء علیهمالسلام وجود دارد، در یک یا چند مرحله از مراحل ذیل خلاصه میشود: عصمت در مقام تلقی، پذیرش، حفظ و ابلاغ وحی و رسالت، عصمت از گناه، عصمت از خطا، عصمت از گناه کبیره، عصمت از گناه صغیره، عصمت از گناه عمدی یا سهو، عصمت از صغیرهای که نشانگر پستی فاعل است، عصمت از صغیرهای که حاکی از پستی فاعل نیست، عصمت از کفر، از دروغ یا سایر گناهان.
دلایل عقلی عصمت انبیاء علیهمالسلام
با توجه به مراحل و ابعاد عصمت، اینک دلایل عصمت کامل ، بخش اصلی و عمده عصمت، که حقانیت پیامبران علیهمالسلام و کتب آسمانی منوط به آن است، به وسیله عقل و سپس دایره وسیعتر آن به وسیله نقل(20) بیان میشود. در بحث ضرورت بعثت انبیاء علیهمالسلام، لزوم وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی بشر به شناختهای لازم و جبران نارسایی و نقص حس و عقل انسان به اثبات رسیده است، ولی با توجه به اینکه افراد عادی انسان، مستقیماً از این وسیله شناخت بهرهمند نمیشوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند و ناگزیر پیام الهی باید به وسیله افرادی برگزیده – یعنی پیامبران علیهمالسلام – به ایشان ابلاغ شود، چه ضمانتی برای صحت چنین پیامی وجود دارد؟ از کجا میتوان مطمئن شد که شخص پیامبر وحی الهی را درست دریافت کرده و آن را درست به مردم رسانده است؟ همچنین اگر واسطهای بین خدا و پیامبر وجود داشته، آیا او نیز رسالت خود را بطور صحیح انجام داده است؟
راه وحی در صورتی کارایی لازم را دارد که از مرحله صدور از علم مطلق خداوند متعال تا مرحله وصول به مردم، از هر گونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد، و گرنه با وجود احتمال سهود و نسیان در واسطه یا وسایط با تصرف عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطا و نادرستی در پیامی که به مردم میرسد، باز میشود و موجب سلب اعتماد از آن و نیز پایمال شدن هدف رسالت و بعثت انبیاء علیهمالسلام – که رساندن بشر به کمال نهایی است – میشود. پس از چه راهی میتوان اطمینان یافت که وحی الهی بطور صحیح، سالم و کامل بدست مردم میرسد؟
روشن است هنگامی که حقیقت وحی بر مردم مجهول بوده و استعداد دریافت و آگاهی از آن را نداشته باشند، راهی برای بررسی و مطابقت کار واسطههای الهی با آنچه دستور داده شده است، ندارند؛ و تنها در صورتی که محتوای پیامی مخالف احکام یقینی و قطعی عقل باشد، خواهند فهمید که خللی در آن وجود دارد. البته این را هم فقط کسانی خواهند فهمید که دارای عقل کاملتری هستند؛ مثلاً، اگر کسی ادعا کند که از طرف خدا به او وحی شده که اجتماعی نقیضین جایز یا لازم است یا تعدد و ترکیب و زوال در ذات الهی راه دارد، میتوان به کمک حکم یقینی عقل، بطلان این مطالب و کذب ادعای وی را اثبات کرد. اما دایره این گونه قضایا بسیار محـدود و نیاز اصلی ما به وحی، بیشتر در مسائلی است که عقل راهی برای اثبات یا نفی قطعی آنها ندارد و نمیتواند با ارزیابی مفاد پیام، درستی و نادرستی آن را تشخیص دهد. در چنین مواردی، چه میتوان کرد؟
پاسخ: همانگونه که عقل با توجه به حکمت الهی و غرض رساندن بشر به کمال، در مییابد ک باید راه دیگری غیر از حس و عقل برای شناخت حقایق و وظایف عملی وجود داشته باشد – هر چند از حقیقت و کنه آن راه آگاه نباشد – به همین سان، درک میکند که مقتضای حکمت الهی این است که پیامهای او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد، و گرنه نقض غرض خواهد شد و مقتضای علم مطلق الهی این است که بداند پیام خود را از چه راهی و به وسیله چه کسانی میفرستد که سالم به بندگانش برسد و نیز لازمه قدرت مطلق الهی است که بتواند واسطههای شایستهای برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین و نفس سرکش و افت غفلت و نسیان حفظ کند. پس مقتضای علم، قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین گونه، مصونیت وحی با برهان عقلی اثبات میگردد.
با این بیان و استدلال، مصونیت فرشته یا فرشتگان وحی و نیز مصونیت پیامبران علیهمالسلام در مقام دریافت و حفظ وحی و نیز عصمت آنان از خیانت عمدی یا سهو و نسیان در مقام ابلاغ پیام الهی، به اثبات میرسد.(21)
بر اساس بیان گذشته و با توجه به وظیفه و نقش عظیمی که پیامبران در هدایت و تربیت مردم دارند و از سویی، در مسائل اجتماعی و روابط بین عالم و متعلم و تربیت کننده و تربیت شونده، وثوق و اعتماد لازم است تا تبادل فکری و تربیتی انجام گیرد و عوامل ایجاد کننده تنفر، انزجار و گمراه کردن عملی مردم نباید در بین باشد و گرنه خلاف حکمت و غرض الهی از بعثت است، بنابراین، همانگونه که در کتابهای متعدد عقاید نیز اشاره شده، غرض تعلیم و تربیت مردم اعتماد آنان را اقتضاء میکند و اعتماد آنان عصمت انبیاء علیهمالسلام را اقتضاء مینماید تا به این وسیله، غرض از بعثت محقق شود. با این توضیح، میتوان پاک بودن نبی را از هر گناه بزرگ و کوچک و خطایی که در هدف بعثت خلل ایجاد میکند و موجب عدم اعتماد و پذیرش مردم است یا تنفر مردم از پیامبر را در پی دارد، اثبات کرد. بدین روی، این بیان وجود خلقهای زننده و بیماریهای منزجر کننده را نیز نفی میکند. در وجود پیامبر، هیچ امری که مضر به رسالت اوست، نباید وجود داشته باشد.
اما در اشتباهات کوچک پیامبر یا گناهان دیگری که در هدف رسالت خلل ایجاد نمیکند و موجب تنفر مردم و بیاعتمادی آنها نمیشود، باید دید به وسیله ادله نقلی میتوان آنها را نفی کرد یا نه، که در هر صورت، ضرری به سیر منطقی مباحث اصول عقاید نمیزند و ما برای اعتقاد به نبی و شریعت او، به بیش از این مقدار که ثابت شد، نیاز نداریم.
در ادامه بحث عقلی، به ادله گوناگونی که نویسندگان متعدد در این قسمت ذکر کردهاند، اشاره میشود:
1- دلیل وثوق و اعتماد:
این دلیل برگرفته از کلام خواجه، نصیرالدین طوسی رحمةالله است.(22) خلاصه دلیل این است که پیامبران علیهمالسلام برای هدایت و تربیت مردم آمدهاند و تا آنها معصوم نباشند، اعتماد مردم به آنها زمینه تبعیت را فراهم نمیسازد. پس پیامبران علیهمالسلام باید معصوم از گناه و خطا باشند.
2- دلیل عصمت از راه تربیت:
بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک میکند و او را به مقصود میرساند. پیامبر آمده است تا «انسان کامل» سازد و او را پرورش دهد. در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت، تزکیه و انسان سازی جامه عمل بپوشد و هر گونه خطایی از او میتواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند.(23)
3- دلیل لطف:
عصمت انبیاء علیهمالسلام لطف است؛ یعنی موجب نزدیکی مردم به طاعات و پرهیز از محرمات میشود و پیامبر معصوم بسی بهتر و بیشتر از پیامبر غیر معصوم موجب هدایت مردم میشود و لطف بر خداوند واجب است؛ یعنی فراهم کردن هر چه بیشتر زمینههای هدایت مردم به سوی حق بر او لازم است. پس عصمت در انبیاء علیهمالسلام ضروری است. و البته هر قدر دایره عصمت گستردهتر باشد، لطف نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین، مقتضای رحمت الهی عصمت کامل انبیاء علیهمالسلام است.(24)
دلایل نقلی عصمت انبیاء علیهمالسلام
الف- عصمت در قرآن
در قرآن، آیات متعددی بر عصمت انبیاء علیهمالسلام دلالت میکند. دانشمندان این آیات را بر اساس مراحل عصمت تقسیم کردهاند؛ بعضی مربوط به مرحله ابلاغ رسالت، بعضی ناظر به عصیان و برخی درباره اشتباه است. در ادامه، به چند نمونه از آیات در این زمینه اشاره میشود:
در آیات 82 و 83 سوره ص خداوند از قول شیطان میفرماید: «قال فبعزتک لاغو ینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین»، گقت: خدایا، به عزتت سوگند که البته همه انسانها را گمراه خواهم کرد، بدون استثنا، مگر بندگان خالص تو را.
برای روشن شدن استدلال، باید مفهوم واژه «مخلص» و تفاوت آن با کلمه «مخلص» بیان شود: «مخلص» اسم فاعل از مصدر «اخلاص» و به معنای کسی یا چیزی است که عمل و عقیده خویش را در راه ایمان به خداوند خالص کرده است. اما «مخلص» اسم مفهوم از مصدر «اخلاص» و به معنای کسی یا چیزی است که به وسیله دیگری خالص گردیده است. بنابراین، «مخلصین»، کسانی هستند که با عنایت و امداد الهی، سراپای وجودشان برای خداوند و به وسیله او خالص گردیده و از این رو، شیطان را هرگز در آنها راهی نیست.(25)
تعبیر «مخلص» بیش از همه بر معصوم منطبق میشود؛ چرا که معصوم کسی است که هیچگاه عصیان خدا و اطاعت شیطان و هوای نفس نمیکند. این تعبیر گرچه مختص انبیاء علیهمالسلام نیست، اما بیتردید، مظهر اتم انبیاء علیهمالسلام هستند.
در آیه 42 سوره حجر، شبیه دو آیه مذکور آمده و سپس خداوند فرموده است: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان»، ای شیطان تو بر بندگان من تسلطی نداری.
از سوی دیگر، در سوره ص پیش از آیات مذکور، برخی از این بندگان خالص را نام میبرد که این نشان دهندة آن است که منظور از «عبادی» یا «عبادنا» چه کسانی هستند. این آیات ابتدا سه نفر از پیامبران علیهمالسلام را به عنوان خالص شدههای خداوند و سپس سه نفر دیگر را جزو خوبان میشمارد.
در آیه 24 سوره یوسف، همین تعبیر «مخلص» را در مورد حضرت یوسف(ع) و در آیه 51 سوره مریم در مورد حضرت موسی(ع) به کار میبرد. این آیات شاهد بر آن است که این امتیاز مختص افراد محدودی از انبیاء علیهمالسلام نیست، بلکه ویژگی مقام و لازمه منصب الهی ایشان است.
آیه به آیات دیگری که دلالت بر این موضوع دارد، مربوط به اطاعت از انبیاء علیهمالسلام است. قرآن در آیه 64 سوره نساء میفرماید: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای اینکه اطاعت شود به اذن خداوند.» با توجه به این آیه شریفه و آیات دیگری که در مورد اطاعت از خدا و پیامبر اکرم(ص) یا سایر انبیاء علیهمالسلام وارد شده و با توجه به این که انبیاء علیهمالسلام و پیامبر(ص) الگوی مردم هستند و به این موضوع در آیه 21 سوره احزاب – درباره شخص نبی مکرم اسلام – تصریح شده است(26) به این نتیجه میتوان رسید که سخن و عمل پیامبران علیهمالسلام در همه عرصهها و بطور کلی، واجب الاطاعة و یا قابل پیروی است و این نکته مستلزم پاک بودن آنها از گناه و خطاست.
توضیح استدلال این که آیات کریمه بطور مطلق، دستور به اطاعت از رسول میدهند و وقتی اطاعت از کسی مقید به زمانی خاص و فعلی بخصوص نباشد، همه گفتارها و کردارهای وی قابل پیروی بوده و این نشانگر آن است که پیامبر گناه یا خطا نمیکند؛ چرا که در صورت گناه و خطا، طبق دستور الهی، اطاعت از قول و عمل او واجب است. از سوی دیگر، محال است که در صورت گنهکار و خطاکار بودن پیامبر، اطاعت از او مورد امر الهی واقع شود. در نتیجه، اعمال پیامبر باید مطابق دستورهای الهی بوده تا همیشه قابل پیروی باشد. همین دلیل در مورد تمام اعمال خلاف یا صحیح پیامبر در تنهایی نیز صادق است؛ زیرا به عنوان مثال، اگر کسی آن کار را از پیامبر ببیند، میتواند به او تأسی کند و همان مشکل دوباره پیش میآید.
خلاصه آن که آیات الهی پیامبران را کاملاً منزه و معصوم و قابل اطاعت در همه ابعاد و عرصههای گفتار و کردار میداند. همانگونه که اشاره شد، برخی از آیات قرآن ناظر به عصمت انبیاء علیهمالسلام در مقام تلقی، حفظ و ابلاغ رسالت است که بخش عمده عصمت و بخش مربوط به هدایت ما انسانهایی که توفیق معاشرت با آنها را نداشتهایم نیز همین مرحله میباشد؛ از جمله آیات شریفه 28-26 سوره جن که میفرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغو رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی کل شیء عددا»، «او (خداوند» آگاه از غیب است؛ کسی را بر غیب خود مطلع نمیسازد، مگر آن که او را از میان رسولان برگزید. در این صورت، خداوند محافظان و مراقبانی از پیش رو و پشت سر آن رسول قرار میدهد، تا بداند که رسولان رسالتهای پروردگار خود را به خوبی ابلاغ کردهاند و او بر آنچه نزد رسولان است احاطه پیدا کرده و آنچه که آفریده به خوبی شمرده و بر آن احاطه دارد.»
فاعل «ارتضی» و «یسلک» خداوند است. جملههای «من بین یدیه و من خلقه» - یعنی پیش رو و پشت سر – میرساند که خداوند رسول خود را با گماردن مراقبهایی حفاظت میکند. در تفسیر این جمله، دو احتمال وجود دارد:
1- این عبارت کنایه از این است که مراقبها اطراف قلب پیامبر را گرفته و از نفوذ عوامل مخرب جلوگیری میکنند؛ نه فراموشی به آن راه پیدا میکند و نه شیاطین در آن تصرف مینمایند.
2- ممکن است بگوییم که پیامبر هنگام دریافت وحی، دو حالت دارد:
از آن که متوجه مقام ربوبی است، حالت پیش رویی دارد و عبارت «من بین یدیه» اشاره به آن است، ولی آنگاه که وحی الهی را دریافت کرد و متوجه ابلاغ شد، جریان برعکس میشود؛ رو به مردم و پشت به مقام اخذ وحی میکند که عبارت «من خلقه» اشاره به این زمان است. در هر حال، این آیه حاکی از آن است که وقتی خداوند، غیب خود را بر رسولان آشکار میکند، فرشتگان را از هر طرف مأمور میکند که آنان را در اخذ وحی و حفظ و نگاهداری و ابلاغ آن مراقبت کنند تا دچار اشتباه و لغزش و نیز گناهی نشوند. خلاصه این که انجام چنین رسالتی بدون عصمت پیامبران(ص) در مقام تلقی و ابلاغ وحی ممکن نیست. پس آنچه رسولان به ما میرسانند همان است که خداوند فرموده و دستخوش تغییری نشده است.
مؤید این معنا آیات شریفه دیگری است که احتمال هر گونه تغییر یا کم و زیاد کردن در فرمانهای الهی را نفی میکند. گرچه آیه خطاب به پیامبر خاص است، اما ملاک عام بوده، مطلب در مورد سایر انبیاء علیهمالسلام نیز صادق است.
در آیه 15 سوره یونس میفرماید:
«هرگاه آیات روشن ما بر خلق تلاوت شود، منکران معاد، که به دیدار ما امیدوار نیستند، به رسولان ما اعتراض کرده، میگویند: «(اگر تو رسولی» قرآنی غیر از این نیز بیاور و یا همین را به قرآن دیگری مبدل ساز! در پاسخ آنها بگو: من چنین اجازه و قدرتی ندارم که از پیش خود آن را تبدیل کنم؛ من جز آنچه را به من وحی شود تبعیت نمیکنم. من ترس آن دارم که مرتکب عصیان در برابر پروردگار خویش شوم و در نتیجه، گرفتار عذاب سخت روز بزرگ رستاخیز گردم.»
در آیات 47-44 سوره الحاقة مسأله مزبور با تأکید بیشتری مطرح گردیده و آمده است:
«اگر محمد به دروغ سخنانی به ما نسبت میداد، محققاً ما او را به قهر و انتقام میگرفتیم و سپس رگ وتین (رگ حیات) او را قطع میکردیم و هیچ یک از شما بر دفاع و جانبداری از او قادر نبودید.»
ب- عصمت در روایات
و حال سیری کوتاه در میان روایات اهل بیت علیهمالسلام. اما رضا(ع) به مأمون مینویسند: «از اصول دین امامیه این است که خداوند هرگز اطاعت کسی را که باعث گمراهی و فریب مردم میشود، واجب نمیکند و هرگز از میان بندگان خویش، کسی را که میداند به او کفر میورزد و سر تسلیم فرود نمیآورد و به جای آن، به عبادت شیطان میپردازد، بر نمیگزیند و برای انجام رسالت خویش انتخاب نمیکند(27) و با توجه با این که پیروی از گناهکار و خطاکار – در هر دو صورت – موجب گمراهی، فریب و انحراف میشود یا دستکم، احتمال گمراهی و ضلالت دارد، این حدیث شریف تصریح میکند که هیچ گاه خداوند اطاعت از چنین پیامبرانی را بر مردم واجب نمیکند. پس شرط رسالت، عصمت است.
از جمله مؤیدات بحث، دقت در کلمه «حجت» است. این واژه در بیانات ائمه اطهار علیهمالسلام وارد شده است. «حجت» یعنی آنچه دلیل ا ست و بر اساس آن میتوان احتجاج کرد و وسیلهای است که طرفین بر اساس آن میتوانند همدیگر را مؤاخذه و محکوم کنند. وقتی به کسی گفته میشود: «حجت خدا»، سخن و عمل او حجت است؛ اگر مردم خلاف او قدم بردارند، از طرف او و خدا مؤاخذه میشوند و اگر از او تبعیت کنند، کسی حق مؤاخذه آنها را ندارد و میتوانند پاسخگو باشند که کار و سخن ما بر اساس حجت بوده است.
یکی از احادیث درباره عصمت پیامبر(ص) – بطور خاص – سخن روشن و صریح امیرمؤمنان(ع) در خطبه «قاصعه» است. در نهجالبلاغه، مولا میفرماید: «خداوند از همان ابتدای طفولیت و شیرخوارگی، بزرگترین ملاک از ملایک خود را با پیامبر همراه و قرین کرد تا شب و روز راه بزرگواریها و خوبیهای اخلاق را به او بنماید.» این کلام مسأله عصمت پیامبر(ص) را پیش از بلوغ و پس از آن در خلوت و جلوت شامل میشود.
دلیل دیگری که عام است و عصمت همه پیامبران را اثبات میکند، سخن امام رضا(ع) در مناظره با مأمون عباسی است.
شیخ صدوق رحمةالله در عیون اخبار الرضا(ع) نقل میکند که در جلسهای، مأمون از امام رضا(ع) پرسید: ای پس رسول خدا، آیا این سخن شما نیست که «ان الانبیاء معصومون؟»، «به راستی، همه پیامبران معصومند). حضرت در جواب فرمودند: «بلی، سخن ماست». او سپس به دنبال آن، مواردی از شبهات نسبت به عصمت حضرات آدم، یونس، موسی، و محمد(ص) پرسید و امام(ع) رفع اشکال نمود و عصمت آنان را تثبیت کردند.(28)
همچنین در زیارت «جامعه کبیره» و برخی دیگر از زیارات، تعابیر بلندی در مورد ائمه اطهار علیهمالسلام و عصمت آنها آمده است، با توجه به اینکه ائمه اطهار علیهمالسلام، وارثان و جانشینان انبیاء علیهمالسلام هستند، به نظر میرسد میتوان این عصمت را به پیامبران علیهمالسلام نیز تعمیم داد. در بخشی از این زیارت میخوانیم: «سلام بر شما، ای حجتهای خدا بر اهل دنیا و آخرت، ای دلالت کنندگان بر رضای الهی. شهادت میدهم که شما ائمه هدایت شده و رشد یافته، کامل، معصوم و... هستید. خدا به خلافت شما در زمین راضی شده و شما را معصوم و از لغزشها پاک کرده و از فتنهها و آسیبها در امان داشته است. هر کس به شما چنگ زند و از شما پیروی کند، به راه الهی چنگ زده است و...»(29)
درباره ادله نقلی، باید توجه داشت که اعتبار آیات و روایات ائمه معصوم علیهمالسلام پس از آن است که با استدلال عقلی، اصل وجود خداوند و توحید و صفات الهی و ضرورت بعثت انبیاء علیهمالسلام و عصمت آنها در پذیرش و ابلاغ وحی اثبات میشود. سپس با اثبات اعجاز قرآن و رسالت پیامبر(ص)، میتوان به آیات الهی و سخنان پیامبر(ص) و نیز اوصیای ایشان نیز استناد جست. بنابراین، تمسک به دلی نقلی برای اثبات اصل عصمت پیامبران – از جمله پیامبر اکرم(ص) – در تلقی و اعلان وحی مفید نیست. اما پس از اعتبار یافتن کلام پیامبر(ص) و قرآن و ائمه اطهار علیهمالسلام، برای اثبات دامنه گستردهتر عصمت و امضای حکم عقل، میتوان از آن بیانات استفاده کرد.
عصمت خصیصهای است که انسان از از انجام گناه و ارتکاب خطا و اشتباه باز میدارد. متکلمان اسلامی بر برخورداری از عصمت اتفاق نظر دارند، هر چند در تعیین حدود و ثغور آن اختلافاتی وجود دارد.
عصمت پیامبران در سه حوزة مختلف قابل بررسی است:
1- عصمت از ارتکاب گناه و مخالفت با دستورات الهی؛
2- عصمت از خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی؛
3- عصمت از خطا و فراموشی در اجرای احکام الهی و انجام امور فردی و اجتماعی.
عصمت از گناه:
متکلمان شیعه به عصمت مطلق پیامبران اعتقاد دارند. آنان صدور گناه، خواه کبیره و خواه صغیره، در تمام عمر پیامبران (قبل از بعثت و پس از آن) را ممتنع میدانند و بر این مدعای خودشان، ادله عقلی و نقلی اقامه کردهاند:
دلیل عقلی:
یکی از این ادله عقلی را خواجه نصیرالدین طوسی در عبارت زیر بیان کرده است:
«و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوقُ فیحصل الغرض»
«پیامبر باید معصوم باشد تا مورد وثوق و اعتماد باشد و در نتیجه غرض نبوت حاصل شود.»
توضیح آنکه؛ هدف اصلی از بعثت پیامبران، راهنمایی بشر به سوی حقایق و سعادت اخروی است. حال اگر چنین سفیرانی خود برخلاف محتوای رسالتشان عمل کنند، انسانها به گفتارشان اعتماد پیدا نمیکنند و در نتیجه هدف از بعثت ایشان، تحقق نخواهد یافت.
دلیل عقلی دیگر که میتوان بر عصت انبیا(ع)، اقامه کرد، این است که اینان علاوه بر اینکه موظفند محتوای وحی و رسالت خود را به مردم ابلاغ نمایند و راه مستقیم را به آنها نشان دهند، همچنین وظیفه دارند که به تزکیه و تربیت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرین مرحله کمال انسانی برسانند. به عبارت دیگر، پیامبران، علاوه بر وظیفه تعلیم و راهنمایی، وظیفه تربیت و راهبری را نیز بر عهده دارند که چنین مقامی، شایسته کسانی است که خودشان به عالیترین مدارج کمال انسانی رسیده باشند و دارای کاملترین ملکات نفسانی؛ همچون ملکه عصمت باشند. علاوه بر این، اساساً نقش رفتار مربی در تربیت دیگران، مهمتر از نقش گفتار اوست و کسی که از نظر رفتار، نقایص و کمبودهایی داشته باشد، گفتارش نیز تأثیر طلوب را بر مخاطب خود نمیگذارد. بنابراین، میتوان از این دلیل عقلی بر لزوم عصمت پیامبران، این گونه نتیجه گیری کرد که هنگامی هدف الهی از بعثت پیامبران به عنوان مربیان جامعه، به گونه کامل تحقق مییابد که ایشان از هر گونه لغزشی در گفتار و کردار، مصون باشند. شهید مطهری در باب مصونیت از گناه در رابطه با پیامبران، تعبیر لطیفی دارد. ایشان، قائل به این است که انسان، یک موجود مختار است و کارهای خود را بر اساس منافع و مضار و مصالح و مفاسدی که تشخیص میدهد، انتخاب میکند؛ از این رو تشخیص، نقش مهمی در اختیار و انتخاب کارها دارد. محال است که انسان، چیزی را که بر حسب تشخیص او مفید هیچ گونه فایدهای نیست و از طرف دیگر، زیان و ضرر دارد، انتخاب کند، مثلاً انسان عاقل علاقهمند به حیات، دانسته خود را از کوه پرت نمیکند یــا زهـر کشندهای را نمینوشد.
افراد مردم از نظر ایمان و توجه به آثار گناهان، متفاوت هستند، به هر اندازه که ایمانشان قویتر و توجهشان به آثار گناهان، شدیدتر باشد، اجتنابشان از گناه، بیشتر و ارتکاب آن کمتر میشود. اگر درجه ایمان به حد شهود و عیان برسد؛ به حدی که آدمی، حالت خود را در حین ارتکاب گناه، حالت شخصی ببیند که میخواهد خود را از کوه پرت کند یا زهر کشندهای را بنوشد، در اینجا احتمال اختیار گناه به صفر میرسد، یعنی هرگز به طرف گناه نمیرود. چنین حالتی را عصمت از گناه مینامیم. پس عصمت از گناه، ناشی از کمال ایمان و شدت تقواست.
ضرورتی ندارد برای این که انسان به حد معصومیت برسد یک نیروی خارجی به صورت چیزی او را از گناه بازدارد، ضرورتی ندارد برای این که انسان به حد مصونیت و معصومیت از گناه برسد، یک نیروی خارجی، به صورت خبری، او را از گناه بازدارد یا شخص معصوم به حسب سرشت و ساختمان، مسلوبالقدرت باشد. اگر انسان، قدرت بر گناه نداشته باشد یا یک قوهای جبری، همواره جلوگیری او از گناه باشد، گناه نکردن او برایش کمالی شمرده نمیشود؛ زیرا او مانند انسانی است که در یک زندان، حبس شده و قادر به خلافکاری نیست. خلاف نکردن چنین انسانی را به حساب درستی و امانت او نمیتوان گذاشت.
بنابراین، در خاتمه بحث از دلایل عقلی پیرامون عصمت پیامبران میتوان گفت اگر پیامبری در دریافت یا ابلاغ وحی، مرتکب خطا شود، وثاقت و اعتبار خویش را در سایر موارد از دست میدهد؛ چرا که از آن پس، مردم در هر چه که او به عنوان وحی عرضه میکند، احتمال خطا خواهند داد و با این احتمال، دیگر نمیتوان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه، حجت بر مردم، تمام نمیشود و غرض از بعثت حاصل نمیگردد.
حجت بر مردم، تمام نمیشود و غرض از بعثت حاصل نمیگردد.
حال به دلایل نقلی که در کتب کلامی بر لزوم بعثت انبیاء اشاره شده است، میپردازیم.
اولاً باید گفت که قرآن کریم، گروهی از انسانها را مخلص (خالص شده برای خدا) نامیده است که حتی ابلیس هم طمعی در گمراه کردن ایشان نداشته و ندارد و در آنجا که ابلیس، سوگند یاد کرده است که همه فرزندان آدم(ع) را گمراه کند، مخلصین را استثنا کرده است؛ چنان که در آیات 82 و 83 سوره ص میگوید: «]شیطان[ گفت به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص تو را» و بیشک، طمع نداشتن ابلیس در گمراهی ایشان به سبب مصونیتی است که از گمراهی و آلودگی دارند و گرنه دشمنی وی شامل ایشان هم میشود و در صورتی که امکان میداشت، هرگز دست از گمراه کردن اینان نیز بر نمیداشت. بنابراین، عنوان مخلص، مساوی با معصوم خواهد بود و هر چند دلیلی بر اختصاص این صت به انبیاء نداریم، اما بدون تردید، شامل ایشان نیز میشود؛ چنان که قرآن کریم، در آیات 45 و 46 سوره ص تعدادی از انبیاء را از مخلصین شمرده است و نیز علت مصونیت حضرت یوسف(ع) را که در سختترین شرایط لغزش قرار گرفته بود، در آیه 24 سوره یوسف مخلص بودن وی دانسته است.
اما دلیل دوم نقلی که بر لزوم عصمت پیامبران، از سوی متکلمین آمده است، این که در قرآن کریم، اطاعت پیامبران را بطور مطلق، لازم دانسته و از جمله در آیه 64 سوره نساء میفرماید: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که به توفیق الهی از او اطاعت کنند.» و اطاعت مطلق از ایشان در صورتی صحیح است که در راستای اطاعت خدا باشد و پیروی از آنان منافاتی با اطاعت از خداوند متعال نداشته باشد و گرنه، امر به اطاعت مطلق از خدای متعال و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف باشند، موجب تناقض خواهد بود.
به گواهی قرآن، پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بودهاند. قرآن پس از ذکر اسامی تعدادی از پیامبران بزرگ میفرماید:
«وَ اجْتَبَینَاهُمْ وَ هَدَینَاهُمْ إلَی صراَطٍ مُستَقیمٍ ذَلکَ هُدَی الله یهْدی به مَن یشَاء منْ عبَاده» (انعام/87)
«و آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خداست که هر کس از بندگان خود را بخواهند با آن راهنمایی میکند.»
و در جای دیگر میفرماید:
«وَ مَن یضْللاللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَ مَن یهْداللهُ فَمَا لَهُ من مَُضِلٍّ» (زمر/ 37-36)
«و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کنندهای ندارد و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کنندهای نخواهد داشت.»
به این ترتیب روشن میشود که انبیای الهی هیچ گاه در معرض گمراهی واقع نمیشوند و از آنجا که ارتکاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است این آیات بیانگر عصمت پیامبران از ارتکاب گناهاند.
ادله عصمت در دریافت و ابلاغ وحی:
دلیل عقلی:
اگــر پیامبری در دریافت یا ابلاغ وحی مرتکب خطا شود وثاقت و اعتبار خویش را در سایـر موارد از دست میدهد، زیرا از آن پس مردم در هر چه که او به عنوان وحی عرضه میکند، احتمال خطا خواهند داد و با این احتمال دیگر نمیتوان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه حجت بر مردم تمام نمیشود و غرض از بعثت حاصل نمیگردد.
دلیل نقلی:
از برخی آیات قرآن به دست میآید که خداوند حافظان و نگهبانانی را میگمارد تا از اصالت وحی حفاظت کنند و آن را تا زمان ابلاغ به مردم، از هر گونه تغییری مصوت بدارند:
«عَالمُ الْغَیب فلَلا رسَالات رَبّهمْ وَ أحَداً إلاَ مَنِ ارْتَضی مِن رَّسُولٍ فَإنَّهُ یسْلُکُ من بَین یدیه وَ منْ خَلْقه رَصداً لیعْلَمَ أن قَدْ أبْلَغوا رسالات رَّبِهمْ وَ أحاطَ بِمَا لَدیهمْ وَ أحْصی کُلَّ شَیءٍ عَدَدً.» (جن / 28-27-26)
«خداوند دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد که (در این صورت) برای او از پیش رو و از پشت سر نگهبانی بر خواهد گماشت تا معلوم بدارد که پیامهای پروردگار خویش را رسانیدهاند و (خدا) به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است.
بر اساس آیات فوق، خداوند پیامبران را بر علوم غیبی خود، از طریق وحی، آگاه میسازد و برای مصونیت وحی از تغییر، فرشتگانی را میگمارد تا در دو مرحله از وحی نگهبانی کنند، مرحله اول از صدور وحی تا رسیدن آن به پیامبر(ص) است (مِنْ خَلْقه) و مرحله دوم، مرحله ابلاغ وحی از سوی پیامبر به مردم است (مِنْ بَینَ یدَیه).
عصمت از سهو و خطاء:
نوع سوم عصمت، مصونتی از خطا و سهو و نسیان در انجام تکالیف دینی و تطبیق شرع بر امور خاص و نیز مصونیت از خطا در تمام اعمال فردی و اجتماعی است. بیشتر متکلمان و علمای شیعه و برخی علمای اهل سنت پیامبران را دارای این نوع عصمت میدانند و ادلهای را بر آن اقامه میکنند:
دلیل عقلی:
تحقق کامل اهداف بعثت پیامبران، در گرو اطمینان و وثوق کامل مردم به اوست. از سوی دیگر خطای پیامبر در حوزههای خارج از حوزة دریافت و تبلیغ وحی، حتی اگر مستقیماً به ابلاغ رسالت او لطمه نزند، بر و وثاقت او در نزد مردم خدشهای شدید وارد میکند، به گونهای که عموم مردم، با مشاهدة خطا و سهو در تطبیق قوانین و احکام دینی یا در امور فردی و اجتماعی پیامبر، در عصمت او در ناحیة ابلاغ رسالت نیز تردید میکنند و این تردید با هدف بعثت پیامبران منافات دارد. بنابراین، وصول به اهداف بعثت مقتضی وثاقت کامل پیامبر در میان مردم است، زیرا از دست رفتن اعتبار او در یک حوزه، به سلب اعتبار در حوزههای دیگر میانجامد و در نتیجه، حجت بر مردم تمام نمیشود.
دلیل نقلی:
برخی آیات قرآنی شواهدی بر وجود این نوع عصمت در پیامبران ارائه میدهند از جمله:
«و لو لا فضلالله علیک و رحمته لهمت طائفه مهم ان یضلوک و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شیء و أنزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضلالله علیک عظیماً» (نساء/113).
«اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند اما جز خودشان را گمراه نمیکنند و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند و خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی به تو آموخت و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.»
آیة فوق درباره یکی از قضاوتهای پیامبر(ص) است؛ در مورد نزاعی که یکی از طرفین آن میکوشید تا با جلب عواطف پیامبر(ص) او را گمراه سازد تا حکم باطلی را به نفع او صادر کند. با توجه به شأن نزول آیه معلوم میشود که فضل و رحمت خاص الهی نسبت به پیامبر(ص) او را از خطا و اشتباه در قضاوت و صدور حکم ناروا محفوظ میدارد.
در آیه فوق عبارت «و انزلالله علیک الکتاب و الحکمة» بیان میدارد که پیامبر(ص) از راه نزول قرآن و حکمت، بر احکام کلی الهی آگاه است و عبارت «و علمک ما لم تکن تعلم» از این حقیقت پرده برمیدارد که خداوند آگاهی از شرایط و خصوصیات قضیه مورد نزاع را در اختیار پیامبر خویش نهاده است، به گونهای که اگر این تعلیم الهی نبود، پیامبر(ص) هرگز از حقیقت ماجرا آگاه نمیشد.
بنابراین آشکار میشود که پیامبر(ص) با تکیه بر علم خویش به احکام کلی و آگاهی خود از خصوصیات قضیه مورد نزاع، حکمی عادلانه و درست صادر میکند و در تطبیق احکام بر مصادیق آن هرگز دچار خطا نمیشود.
هشام بن حکم، متکلم شیعه، عصمت را به امامان نسبت میداد ولی معتقد بود که پیامبران ممکن است از دستورات خدا تخلف کنند که در آن صورت توسط وحی مورد نقد قرار میگیرند. شیعیان بعدی عصمت را به پیامبران و امامان به شکل یکسانی نسبت میدادند. شیخ صدوق معتقد بود که پیامبران و امامان از گناه کبیره و صغیره مصون بودند، اگر چه به صورت سهوی (غیر عمدی) ممکن بود دچار خطا شوند. شیخ مفید این نظر را رد کرده و پیامبران و امامان را از خاطی سهوی و از فراموشی مصون میدانست، اگر چه قبول داشت که پیامبران (بجز محمد) ممکن است قبل از تبلیغ گناهان صغیره غیر رسوایی آور را انجام داده باشند. پس از آن شریف مرتضی (از شاگردان شیخ مفید) استدلال کرد که پیامبران و امامان کاملاً معصوم بودند. این دیدگاه به دیدگاه رسمی شیعیان بعدی تبدی شد.
سهو النبی
در پایان مقاله، نگاهی کوتاه به مسأله «سهو النبی»؛ بحثی که از قدیم مورد توجه دانشمندان مسلمان بوده و آثار زیادی را به خود اختصاص داده است. منظور از اشتباه و سهو در اینجا، هم خطای در تطبیق امور شرعی است – مثل این که پیامبر در رکعات نماز سهو نماید.(30) – و هم خطای در امور عادی و مسائل شخصی روزمره – مثل این که پیامبر در مقدار بدهکاری خود به کسی اشتباه کند. اشاعره و معتزله در این زمینه، قابل به جواز و امکان هستند؛ چرا که ارتکاب گناه صغیره را سهواً جایز میدانند. پس به طریق اولی اشتباه را ممکن میدانند. اما اکثریت قریب به اتفاق امامیه اشتباه پیامبران علیهمالسلام را جایز نمیدانند.(31)
شیخ بهایی در جواب شخصی که میگفت: مرحوم ابن بابویه به جوار سهو النبی قایل شده، سخن جالبی دارد: «بلکه این بابویه اشتباه کرده است؛ چرا که او نسبت به پیامبر اولیتر است که اشتباه کند و احتمال خطای او بیشتر است.»(32) اما به هر روی، علمای متعددی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، محقق حلی، علامه حلی، خواجه نصرالدین طوسی، شهید اول، فاضل مقداد، شیخ حر عاملی و علامه مجلسی رحمةالله به جایز نبودن سهو النبی تصریح نموده و در مورد علت آن، به مخالفت جواز اشتباه با اعتمادی که انسانها باید به پیامبر داشته باشند و زیر سؤال رفتن اعمال و اقوال انبیاء علیهمالسلام و همچنین ایجاد نفرت مردم و نیز مردود بودن روایات اندکی که حاکی از خطای پیامبر است، استناد نمودهاند.(33)
خلاصه بحث آن که از مجموع این نوشتار بر میآید که پیامبران الهی علیهمالسلام به دلایل عقلی و نقلی، در مقام ابلاغ دستورات الهی و در مقام علم و عمل معصوم هستند و در عین داشتن اختیار، مؤید به تأییدات و روح الهی برای انجام وظیفه بزرگ هدایت بشریت میباشند. و اگر چه بسیاری از آیات و روایات بر بخشی از عصمت نبی دلالت میکند، اما با مراجعه به مجموعه آیات و روایات، اعتقاد شیعه امامیه در زمینه عصمت کامل آنان تثبیت میگردد.
پی نوشتها:
1- دونالدسن، عقیدة الشیعة، ص 328 / گلدزهیر، العقیدة و الشریعة، ص 180.
2- تحریم: 6.
3- فصلت: 42.
4- عمرو بن بحرایی عثمان الجاحظ، رسائل، تحقق عمر ابوالنصر، ص 228.
5- ابوالحسین احمدبن فارسبن زکریا، مقیاییس اللغة، ج 4، ص 331.
6- فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ص 301.
7- السید الشریف علی بن محمد الجرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 280.
8- محمدتقی مصباح، آموزش عقاید، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، درس 24.
9- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 9، ص 5.
10- ر. ک. به: جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ج 5، ص 21. شیخ مفید، علامه حلی، فاضل مقداد و برخی دیگر عصمت را موهبتی الهی دانستهاند.
11- 12- محمد حسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 142، به نقل از: منشور جاوید، ج 5، ص 12/ ج 2، ص 82.
12- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفــوی، تهـران، دفتر نشر فرهنگ
اهل بیت علیهمالسلام، ج 1، ص 273، کتاب «الحجة».
14- همان، ج 1، ص 272.
15- گروه از ارقه از فرقه خوارج.
16- گروه حشویه.
17- ابوعلی جبایی و پیروان او.
18- قاضی عبدالجبار و پیروان او. ر. ک. به: قاضی عبدالجبار المعتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص 575-
573.
19- فاضل قوشچی، شرح تجرید الاعتقاد، ص 464.
20- نظیر این بیان را در مورد علم معصومان علیهمالسلام داریم؛ یعنی بخشی از عـــلم وسیع امام و نبی لازمه
وظیفه الهی آنهاست و عقل نیز این را تأیید میکند، اما نقل علم گستردهتری را اثبات میکند. در زمینه علم
امام، رجوع کنید به: اصول کافی، ص 372 به بعد.
21- ر. ک. به: آموزش عقاید، درس 24.
22- ر. ک. به: علامـــه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1407 ق.،
المقصد الرابع، المسالة الثالثة.
23- راه اول و دوم در بیشتر منابع کلامی آمده است: از جمله ر. ک. به: آموزش عقاید، ناصر مکارم شیرازی،
رهبران بزرگ، منشور جاوید.
24- ر. ک. به: عبدالرزاق فیاض لاهیجی، گوهر مراد، تصحیح و تعلیق علی ربانی گلپایگانی، تهران، سـازمان
چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1372، ص 379.
25- البته خــالص کــردن الهی با توجه به قابلیت وجــودی افراد و دیگر شرایط است و در هر حال، به نحوی
نیست که موجب سلب اختیار نمیشود، و گرنه وجــود جبــر، تکلیف و پاداش و ارزشها جایی نخواهد
داشت. در دعای «ندبه» درباره اولیاء و پیامبرالهی علیهمالسلام از جمله آدم و موسی و عیسی علیهمالسلام
میخوانیم: «اولئک الذین استخلصتهم لنفسک و دینک...»، آن اولیایی که آنها را خالص کــردهای بـرای
خودت و دینت...
26- «لقد کان لکم فی رسولالله اسوة حسنة.»
27- ر. ک. به: محسن غرویان و دیگران، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، دارالعلم، 1371، ص 85 /
محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.، ج 11، ص 76.
28- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، باب 15، ص 155.
29- ر. ک. به: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، باب زیارات جامعه.
30- منشاء اصلی این بحث از آنجاست که روایات محدودی نقل شده که در کتب روایی اصل تسنن و شعیه
آمـــده؛ مانند این که پیامبر(ص) نماز ظهر یا عصر را اشتباهاً دو رکعت خواند و سپس با تذکر مأمومان،
متوجه شد و جبران کرد و مضامین دیگری در این باره.
31- 32- مرحوم صدوق و استــادش، محمد بن حسن بن ولید، سهو النبی(ص) را جــایز میدانــند. ر. ک. به:
الالهیات، نگارش حسن بن محمد مکی العاملی، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، 1411 ق.،
ج 2، ص 191 / ج 2، ص 190.
33 - برای اطـلاع بیشتر. ر. ک. به: کتبی که در این زمینه نوشته شده است؛ از جمله الالهیات، ج 2، ص 180-
196 / منشور جاوید، ج 6، ص 165-129.
سایر منابع:
1- سبحانی، الالهیات، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ ششم، 1384، ج 3، ص 158.
2- علامه حلی، کشفالمراد؛ قم، جامعه مدرسین، چاپ نهم، 1422 هـ ق، ص 471.
3- مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دهم، 1373، ص 243.
4- طباطبائی، سی محمد حسین؛ المیزان، قم؛ مؤسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 135 و 136.
5- سعیدی مهر، محمد؛ کلام اسلامی، قم؛ کتاب طه، چاپ سوم، 1383، ج 2، ص 77.
6- محمدتقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، تهران، امیرکبیر، 1375.
7- جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، قم، سمت، 1371.