پژوهش حوزه

وب سایت جامع حوزه های علمیه

پژوهش حوزه

وب سایت جامع حوزه های علمیه

پژوهش حوزه

بسم الله الرحمن الرحمیم

بعد از یکسال وقفه در ارائه خدمات سایت pajooheshhowzeh.ir امروز با روشی دیگر و سبکی جدید و با ارائه مطالبی متفاوت در خدمت همه دوستان و کاربران خواهیم بود.
لطفا دوستان ما را از نظرات سازنده خود در ارائه مطالب بهتر دریغ نفرمایند.
با تشکر
مدیر مسئول پژوهش حوزه
مهدی جمشیدی

تبلیغات
آخرین نظرات

عصمت

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۱ ب.ظ

چکیده

عصمت خصیصه­ای است که انسان را از انجام گناه و ارتکاب خطا و اشتباه باز می­دارد. متکلمان اسلامی بر برخورداری پیامبران از عصمت اتفاق نظر دارند هر چند در تعیین حدود و ثغور آن اختلافاتی وجود دارد.

افراد مردم از نظر ایمان و توجه به آثار گناهان متفاوت هستند به هر اندازه که ایمانشان قوی­تر و توجهشان به اثار گناهان، شدیدتر باشد اجتنابشان از گناه بیشتر و ارتکاب آن کمتر می­شود. اگر درجه ایمان به حد شهود و اعیان برسد در اینجا احتمال اختیار گناه به صفر می­رسد یعنی هرگز به طرف گناه نمی­رود، چنین حالتی را عصمت از گناه می­نامیم. پس عصمت از گناه ناشی از کمال ایمان و شدت تقواست.

 

کلید واژه­ها

1)     پیامبر

2)     ذکیل

3)     معصوم

4)     گناه

5)     عصمت

6)     شریعت

7)     نبوت

 


 

مقدمه

یکی از ارکان عقیده با اسلام، مسأله عصت انبیاء(ع) است. این بحث، همواره در طول تاریخ محل بحث و گفتگو بوده  است؛ قله­های رفیع انسانیت و اسوه­های بشریت، همیشه مورد عیب جویی واقع شده­اند؛ کسانی که توان صعود به این قله بلند را ندارد، سعی در به زیر کشیدن کواکب نورانی آسمان خلقت داشته­اند. در اهمیت این بحث، همین کافی است که بدانیم بدون اثبات عصمت انبیاء(ع)، در سلسله عقاید دینی گسستی پیدا می­شود که قایل پیوند نیست.

اگر پیامبران را دستخوش لغزش، خطا و عصیان بدانیم، دیگر نه به کتب آسمانی اعتمادی هست و نه رشته اتصال بین خالق و مخلوق، و نه گفتار و کردار آنان می­تواند مایه هدایت شود. احتمال خطا و گناه هر چند ضعیف باشد، ویرانگر است، چه رسد به تحقق آن و علم بدان. در چنین صورتی هدف آفرینش متحقق نخواهد شد و بشریت ره به جایی نخواهد برد و ظلمت جهل و گناه و فساد عالم را فرا خواهند گرفت. بنابراین، ما برای اثبات حقانیت ادیان توحیدی و تعالیم پیامبران و کتب آسمانی، نیاز به واسطه­هایی مطمئن داریم که در معرض عصیان و خطا نباشند تا به این وسیله، رشته اتصال بین معبود و عابد محقق شود و از اینجاست که ضرورت و اهمیت بحث عصمت در میان عقاید دینی رخ می­نماید. این نوشته نگاهی کوتاه به مسأله مهم «عصمت نبی» است.

 

اشاره­ای به تاریخچه بحث

«عقد قدیم» در کتاب مقدس، پر از سخنان ناروایی است که به پیامبران الهی علیهم­السلام نسبت داده­اند. به همین دلیل، در آیین یهود، عصمت پیامبران علیهم­السلام مطرح نبوده است.

علمای مسیحیت، هر چند مسیح(ع) را از هر گناه و خطای پیراسته می­شمارند، ولی این اعتقادشان بدان دلیل است که او را خدا و یا یکی از خدایان سه گانه می­دانند. بنابراین، نظر مسیحیان نمی­تواند مبدأ بحث درباره پیامبران باشد.

برخی تحلیل­گران شرق شناس مانند دونالدسن مسیحی و یا گلدزیهر یهودی می­گویند: مسأله عصمت باری نخستین بار به وسیله متکلمان شیعه مطرح شده است؛ زیرا آنان برای برتر نشان دادن پیشوایان خود، مسأله عصمت پیامبران را در اثبات عصمت امامان خود مطرح کرده­اند تا از این طریق بتوانند پیشوایان خود را معصوم معرفی کنند. (1)

در این باره، باید گفت: اولاً، در قرآن، به حقیقت عصمت اشاره شده و این صفت، هم در مورد ملائکه الهی(2) و هم در مورد خود قرآن آمده است.(3) علاوه بر ا ینها، آیاتی از قرآن، دلالت بر عصمت انبیاء علیهم­السلام در ابعاد گوناگون دارد که به برخی از آنها در ادامه اشاره خواهد شد.

از سوی دیگر، برخی از نویسندگان مصری مانند احمد امین می­خواهند اثبات کنند که شیعه بسیاری از عقاید خود را در مسائل مربوط به عدل الهی و عصمت پیامبران علیهم­السلام از گروه معتزله گرفته است، در حالی که ریشه بسیاری از عقاید مشترک میان این دو گروه را سخنان علی(ع) تشکیل می­دهد، بلکه سایر گروهها و اشاعره نیز هر کدام به نوعی پایه­های فکری خود را از امام اول شیعیان گرفته­­اند.(4)

 

معنای «عصمت»

لفظ «عصمت» با مشتقاتش سیزده بار در قرآن وارد شده و این لفظ از نظر ریشه لغوی، بیش از یک معنا ندارد و آن «تمسک و نگاهداری» یا «منع و بازداری» است. (5) این لغت در آیه 102 سوره آل عمران چنین آمده است:

«اعتصموا بحبل­الله جمیعا و لا تفرقوا»؛

به ریسمان  الهی چنگ بزنید و آن را نگاه دارید و متفرق نشوید.

گاهی «عصمت» به چیزی که جنبه محافظ دارد و انسان را از حوادث بد باز می­دارد، اطلاق می­شود و از این نظر بلندی­های کوه را «عصمت» می­نامند و از این رو، در لغت عرب، به ریسمانی که بار به وسیله آن بسته می­شود، عصام می­گوید: زیرا بار بوسیله آن از افتادن و پراکندگی بازداشته می­شود.

در هر صورت، مقصود از این لفظ در بحث عقاید، مصونیت گروهی از بندگان صالح خدا از گناه و اشتباه است. متکلم معروف شیعه، فاضل مقداد رحمةالله می­گوید: عصمت لطفی است الهی نسبت به مکلف، به گونه­ای که با وجود آن، انگیزه­ای برای ترک طاعت و انجام معصیت وجود ندارد. البته همراه با قدرت و اختیار نسبت به آنها،(6) سایر اندیشمندان عدلیه نیز عقیدهای نزدیک به این دارند.

اما اشاعره عصمت را به قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصیت تعریف کرده­اند یا اینکه گفته­اند: عصمت آن است که خداوند در محل آنها گناهی خلق نکند.(7) این گونه تعریف­ها، با توجه به مبانی مخصوص ایشان است.

بعضی از دانشمندان «عصمت» - در اصطلاح علم عقاید – را این گونه بیان کرده­اند: «عصمت» ملکه­ای نفسانی است که فرد را از گناه و خطا منع می­کند.» اما این که بازدارنده او خدا باشد یا ملکه نفسانی خودش، تفاوتی ندارد؛ چرا که اگر بازدارنده را هم ملکه نفسانی بدانیم، باز خداوند است که به شخص، توفیق داده تا این ملکه را کسب کند یا این که خود خداوند به معصوم، این ملکه را بخشیده تا او را از ارتکاب گناه و یا حتی اشتباه حفظ نماید؛ یعنی حافظ حقیقی خداست، ولی وسیله­ای برای حفظ قرار داده که آن، «ملکه عصمت» است. پس در عین اینکه تمام کارها مستند به خداست، معصوم به اختیار خودش ترک گناه می­کند و مجبور بر آن نیست.

برای وضوح تعریف، باید به چند مطلب توجه کرد:

یکم. منظور از معصوم بودن پیامبران یا امامان علیهم­السلام تنها انجام گناه نیست؛ زیرا ممکن است یک فرد عادی نیز به دلیل وجود بعضی شرایط، مرتکب گناهی نشود، اما دارای ملکه خویشتنداری هم نباشد؛ مثلاً، شخصی که پیش از بلوغ و تکلیف از دنیا می­رود و خطایی از او سر نزده و یا شخصی که در نقطه دور افتاده­ای واقع شده و یا در حبس قرار دارد و شرایط دسترسی به گناه ندارد، ممکن است مرتکب گناه نشوند و یا دستکم، نسبت به بعضی گناهان پاک باشند، اما چنین افرادی را دارای ملکه عصمت نمی­گویند. کسی که در تمام عمر هرگز شراب ندیده و نخورده، دارای ملکه پرهیز از شراب نیست، اما اگر دید و امکان دسترسی داشت و یا ندید اما به حالتی بود که نفس او نسبت به آشامیدن شراب بیمه بود، دارای ملکه عصمت است. همین سخن در مورد ملکه عدالت، شجاعت و سخاوت نیز صادق است. پس مقصود این است که شخصی، دارای ملکه نفسانی نیرومندی باشد که در سخت­ترین شرایط نیز او را ارتکاب گناه بازدارد؛ ملکه­ای که از آگاهی کامل و پایدار به زشتی گناه و اراده قوی بر مهار تمایلات نفسانی حاصل می­گردد و چون چنین ملکه­ای با عنایت خاص الهی تحقق می­یابد، فاعلیت آن به خدای متعال نسبت داده می­شود، و گرنه چنان نیست که خدای متعال، انسان معصوم را به اجبار از گناه بازدارد و اختیار را از او سلب کند که در این صورت، اشکال تنافی بین عصمت و اختیار پیش می­آید.

دوم. لازمه عصمت هر کس، ترک اعمالی است که بر او حرام می­باشد؛ مانند ترک گناهانی که در همه شریعت­ها حرام بوده و نیز کارهایی که در شریعت متبوع او در زمان ارتکاب، حرام است. بنابراین، عصمت یک پیامبر با انجام عملی که در شریعت­های قبل یا بعد از وی حرام بوده و در شریعت خود او حلال است، خدشه­دار نمی­گردد.

سوم. منظور از «گناه» در تعریف «عصمت»، کاری است که در کتب فقهی «حرام» نامیده می­شود، همچنین ترک عملی که در فقه، «واجب» شمرده می­شود. اما واژه «گناه» و معادل­های آن مانند «ذنب» و «عصیان» کاربرد وسیع­تری دارد که شامل «ترک اولی» و «مکروه» نیز می­شود و انجام دادن چنین اعمالی منافاتی با عصمت ندارد.(8)

چهارم. عصمت از دیدگاه ما شیعیان، امری است واقع شده. بنابراین، نوبت به بحث از امکان و عدم امکان وقوع آن نمی­رسد؛ چرا که بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است. اما از نظر عقلی، می­توان گفت: در تک تک اعمال انسان، این امکان وجود دارد که دقت به کاربرد و به خطا نرود؛ همانگونه که بسیاری از اعمال ما چنین می­باشد. همچنین ممکن است با توجه به مفاسد و عواقب گناهان، از آنها دوری کنیم؛ همانگونه که در بسیاری از اوقات، مرتکب برخی از کارهای حرام نمی­شویم. پس وقتی امکان عصمت در کاری وجود داشت، در دیگر اعمال نیز وجود خواهد داشت و می­تواند همه اعمال شخص را در بر گیرد. پس «عصمت» امری است ممکن و محالی را نیز در پی ندارد.

 

عصمت علمی و عملی

عصمت هم در بعد علمی مطرح می­شود و هم در بعد علمی. در عموم انسانها، عصمت علمی از عصمت عملی جداست؛ یعنی شخص، ممکن است گاهی درست تشخیص دهد و بداند، اما عمل نکند؛ همانگونه که ممکن است شخصی خطا کند و درست نفهمد، اما در عمل، سالم و مصمم و با ؟ باشد. اما انبیاء علیهم­السلام هم درست می­فهمیدند و هم به عمل خود درست عمل می­کردند.(9)

 

عصمت نسبی و مطلق

عصمت ممکن است در همه موارد و زمانها باشد – چنانکه در مورد انبیاء علیهم­السلام مطرح است – و ممکن است در بعضی زمانها و نسبت به بعضی گناهان باشد. می­توان گفت: مراتبی از عصمت را هر انسانی داراست. هر شخصی به هر حال، بعضی اعمال را انجام نمی­دهد و یا فکر انجام آن را هم نمی­کند. بدینسان، ممکن است شخصی در اثر علم و عمل، به جایی برسد که بطور مطلق، معصوم شود. پس در جواب این سؤال که آیا عصمت مانند نبوت و امامت است که نتوان با ریاضت به آن دست یافت، باید گفت: خیر، عصمت امری است قابل اکتساب و اختیاری و به همین دلیل،کمال اختیاری است و قابل پاداش. گناه کردن برای معصوم محال ذاتی و ممتنع نیست، ولی به دلیل قوت علم و تقوای او، عملاً واقع نمی­شود. در حقیقت، اگر عصمت برای انبیاء و ائمه اطهار علیهم­السلام ارزش و نشانه عظمت نبود، الگو بودن و راهنما بودن آنها برای ما معنایی نداشت.

پس می­توان گفت: هر امام و پیامبری معصوم است، اما هر معصومی لازم نیست امام و پیامبر باشد؛ همچنان که ما شیعیان عصمت را در بالاترین درجه، برای حضرت فاطمه علیها­السلام معتقدیم و شاید افرادی مثل حضرت زینب و حضرت عباس(ع) نیز معصوم باشند و دلیلی بر انحصار عصمت در پیامبران و ائمه اطهار علیهم­السلام وجود ندارد.

نکته­ای که ذکر آن در اینجا لازم می­نماید این که سخن گذشته با مطالبی که در کتابهای کلامی آمده و بعضی عصمت را موهبتی الهی دانسته­اند نه یک امر اکتسابی،(10) منافات ندارد؛ زیرا آنچه بخشش الهی است عصمت کامل و منزه بودن از گناه و خاط در سراسر عمر است از ابتدای طفولیت تا اواخر پیری، اما آنچه قابل کسب است این که  انسان پس از رسیدن به علم زیاد و تقوای قوی، بتواند احتمال ارتکاب گناه و خطا را از بین برد.

 

حقیقت عصمت

عامل و رمز عصمت نسبت به گناه و خطا، عبارت است از:

 

الف- تقوا

عصمت از گناه ناشی از درجه بالای تقوا و پرهیزگاری است. عصمت مرتبه کامل عدالت و تقواست. اگر تقوا را از یک نیروی درونی بدانیم که انسان را از بسیاری از گناهان باز می­د­ارد، باید عصمت را نیز یک نیروی باطنی بدانیم که شخص را از ارتکاب گناه و حتی فکر آن – بطور کلی – باز می­دارد. از این رو، بعضی از محققان در تعریف آن گفته­اند: «عصمت قوه­ای است که انسان را از ارتکاب گناه و انجام خطا باز می­دارد.»(11)

ب- علم

کسانی مانند علامه طباطباتی رحمةالله، عصمت را نتیجه علم کامل به عواقب گناه می­دانند که البته این علم یکی از عوامل دخیل در عصمت است. ایشان عقیده دارند که هر علمی به لوازم گناه پدید آورنده مصونیت نیست، بلکه باید واقع نمایی علم به قدری قوی باشد که آثار گناه در نظر فرد مجسم گردد. در این هنگام است که صدور گناه از شخص به صورت یک محال عادی در می­آید.(12)

در اینجا باید دانست که اولاً، علم همانگونه که بازدارنده از گناه است، مانع خطا هم می­شود، ثانیاً، دو عامل مذکور یا به تعبیری دو نظر مختلف با هم منافات ندارند؛ چرا که در حقیقت خود تقوا نیز زاییده علم است.

 

ج- روح القدس

از برخی روایات استفاده می­شود که عامل عصمت یک امر خارجی به نام «روح­القدس» است. این روایات، که بعضی از آنها در کتاب ارزشمند اصول کافی آمده، ظاهرشان حاکی از این است که «روح» ملکی نیرومندتر و بــزرگتر از جبرئیل است که با رسول گرامی صلی­الله علیه و آله بوده و پس از درگذشت ایشـان، با امامان علیهم­السلام می­باشد و درستی و استواری آنان در گفتار و کردار، در پرتو وجود این روح است.(13)

این بیان در حالی است که دسته­ای دیگر از روایات می­گویند: «روح» از ذات معصوم جدا نیست، بلکه مرتبه­ای از روح نبی است. امام باقر(ع) در کلامی به جابر می­فرمایند: «ای جابر، در پیامبران و جانشیان آنها، پنج روح وجود دارد که عبارتند از: روح قدس، روح ایمان، روح زندگی، روح قوت، روح شهوت. در پرتو روح­القدس، از آنچـه میان زمین و عرش رخ می­دهد، آگاه می­شوند و همه این ارواح دچار خلل و آسیب می­شوند، جز روح­القدس که هرگز دچار اشتباه و لغزش نمی­گردد.»(14)

حال، چه روح­القدس را یک عامل خارجی بدانیم و چه یک عامل درونی، در هر صورت، وسیله­ای است برای تحقق اراده­ای که خدای متعادل به شخص معصوم دارد و همانگونه که اراده الهی موجب جبر نیست زیرا از مجرای اراده فرد تحقق می­یابد تأیید روح­القدس هم موجب جبر نخواهد بود. پس از روشن شدن مقدمات بحث، چند نظریه درباره این مسأله و سپس استدلال شیعه بر رأی خود ذکر می­شود:

 

دیدگاههای گوناگون در مسأله «عصمت نبی»

بعضی از فرقه­های کوچک اسلام، کفر را بر انبیاء علیهم­السلام جایز می­دانند(15) و بعضی هم قایلند که ارتکاب کبیره، هم قبل از بعثت و هم پس از آن بر انبیاء علیهم­السلام جایز است.(16) البته این گونه نظرها ضعیف و غیر قابل اعتناست. بعضی از معتزله(17) عقیده دارند که ارتکاب گناه کبیره پیش از بعثت بر انبیاء علیهم­السلام جایز بود، ولی پس از بعثت جایز نیست. بعضی(18) هم ارتکاب گناه کبیره را نه قبل از بعثت و نه بعد از آن بر انبیاء علیهم­السلام جایز نمی­دانند، ولی ارتکاب گناهان صغیره­ای را که موجب تنفر نباشد عیب نمی­دانند. اما اشاعره ارتکاب گناهان کبیره و صغیره­هایی را که نشان پستی عامل آن باشد (مانند دزدیدن یک لقمه غذا یا آفتابه)، پس از بعثت، عمداً یا سهواً، جایز نمی­دانند و نیز گناه صغیره­ای را که نشانه پستی عامل نبوده ولی از روی عمد انجام شده است، جایز نمی­دانند.(19) شیعه امامیه، ارتکاب گناهان کبیره و صغیره، عمدی و سهوی را توسط پیامبران علیهم­السلام پیش از بعثت و پس از آن جایز نمی­دانند.

پس دیدگاههای گوناگونی که درباره عصمت انبیاء علیهم­السلام وجود دارد، در یک یا چند مرحله از مراحل ذیل خلاصه می­شود: عصمت در مقام تلقی، پذیرش، حفظ و ابلاغ وحی و رسالت، عصمت از گناه، عصمت از خطا، عصمت از گناه کبیره، عصمت از گناه صغیره، عصمت از گناه عمدی یا سهو، عصمت از صغیره­ای که نشانگر پستی فاعل است، عصمت از صغیره­ای که حاکی از پستی فاعل نیست، عصمت از کفر، از دروغ یا سایر گناهان.

 

دلایل عقلی عصمت انبیاء علیهم­السلام

با توجه به مراحل و ابعاد عصمت، اینک دلایل عصمت کامل ، بخش اصلی و عمده عصمت، که حقانیت پیامبران علیهم­السلام و کتب آسمانی منوط به آن است، به وسیله عقل و سپس دایره وسیع­تر آن به وسیله نقل(20) بیان می­شود. در بحث ضرورت بعثت انبیاء علیهم­السلام، لزوم وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی بشر به شناخت­های لازم و جبران نارسایی و نقص حس و عقل انسان به اثبات رسیده است، ولی با توجه به اینکه افراد عادی انسان، مستقیماً از این وسیله شناخت بهره­مند نمی­شوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند و ناگزیر پیام الهی باید به وسیله افرادی برگزیده – یعنی پیامبران علیهم­السلام – به ایشان ابلاغ شود، چه ضمانتی برای صحت چنین پیامی وجود دارد؟ از کجا می­توان مطمئن شد که شخص پیامبر وحی الهی را درست دریافت کرده و آن را درست به مردم رسانده است؟ همچنین اگر واسطه­ای بین خدا و پیامبر وجود داشته، آیا او نیز رسالت خود را بطور صحیح انجام داده است؟

راه وحی در صورتی کارایی لازم را دارد که از مرحله صدور از علم مطلق خداوند متعال تا مرحله وصول به مردم، از هر گونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد، و گرنه با وجود احتمال سهود و نسیان در واسطه یا وسایط با تصرف عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطا و نادرستی در پیامی که به مردم می­رسد، باز می­شود و موجب سلب اعتماد از آن و نیز پایمال شدن هدف رسالت و بعثت انبیاء علیهم­السلام – که رساندن بشر به کمال نهایی است – می­شود. پس از چه راهی می­توان اطمینان یافت که وحی الهی بطور صحیح، سالم و کامل بدست مردم می­رسد؟

روشن است هنگامی که حقیقت وحی بر مردم مجهول بوده و استعداد دریافت و آگاهی از آن را نداشته باشند، راهی برای بررسی و مطابقت کار واسطه­های الهی با آنچه دستور داده شده است، ندارند؛ و تنها در صورتی که محتوای پیامی مخالف احکام یقینی و قطعی عقل باشد، خواهند فهمید که خللی در آن وجود دارد. البته این را هم فقط کسانی خواهند فهمید که دارای عقل کامل­تری هستند؛ مثلاً، اگر کسی ادعا کند که از طرف خدا به او وحی شده که اجتماعی نقیضین جایز یا لازم است یا تعدد و ترکیب و زوال در ذات الهی راه دارد، می­توان به کمک حکم یقینی عقل، بطلان این مطالب و کذب ادعای وی را اثبات کرد. اما دایره این گونه قضایا بسیار محـدود و نیاز اصلی ما به وحی، بیشتر در مسائلی است که عقل راهی برای اثبات یا نفی قطعی آنها ندارد و نمی­تواند با ارزیابی مفاد پیام، درستی و نادرستی آن را تشخیص دهد. در چنین مواردی، چه می­توان کرد؟

پاسخ: همانگونه که عقل با توجه به حکمت الهی و غرض رساندن بشر به کمال، در می­یابد ک باید راه دیگری غیر از حس و عقل برای شناخت حقایق و وظایف عملی وجود داشته باشد – هر چند از حقیقت و کنه آن راه آگاه نباشد – به همین سان، درک می­کند که مقتضای حکمت الهی این است که پیام­های او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد، و گرنه نقض غرض خواهد شد و مقتضای علم مطلق الهی این است که بداند پیام خود را از چه راهی و به وسیله چه کسانی می­فرستد که سالم به بندگانش برسد و نیز لازمه قدرت مطلق الهی است که بتواند واسطه­های شایسته­ای برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین و نفس سرکش و افت غفلت و نسیان حفظ کند. پس مقتضای علم، قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین گونه، مصونیت وحی با برهان عقلی اثبات می­گردد.

با این بیان و استدلال، مصونیت فرشته یا فرشتگان وحی و نیز مصونیت پیامبران علیهم­السلام در مقام دریافت و حفظ وحی و نیز عصمت آنان از خیانت عمدی یا سهو و نسیان در مقام ابلاغ پیام الهی، به اثبات می­رسد.(21)

بر اساس بیان گذشته و با توجه به وظیفه و نقش عظیمی که پیامبران در هدایت و تربیت مردم دارند و از سویی، در مسائل اجتماعی و روابط بین عالم و متعلم و تربیت کننده و تربیت شونده، وثوق و اعتماد لازم است تا تبادل فکری و تربیتی انجام گیرد و عوامل ایجاد کننده تنفر، انزجار و گمراه کردن عملی مردم نباید در بین باشد و گرنه خلاف حکمت و غرض الهی از بعثت است، بنابراین، همانگونه که در کتابهای متعدد عقاید نیز اشاره شده، غرض تعلیم و تربیت مردم اعتماد آنان را اقتضاء می­کند و اعتماد آنان عصمت انبیاء علیهم­السلام را اقتضاء مینماید تا به این وسیله، غرض از بعثت محقق شود. با این توضیح، می­توان پاک بودن نبی را از هر گناه بزرگ و کوچک و خطایی که در هدف بعثت خلل ایجاد می­کند و موجب عدم اعتماد و پذیرش مردم است یا تنفر مردم از پیامبر را در پی دارد، اثبات کرد. بدین روی، این بیان وجود خلق­های زننده و بیماری­های منزجر کننده را نیز نفی می­کند. در وجود پیامبر، هیچ امری که مضر به رسالت اوست، نباید وجود داشته باشد.

اما در اشتباهات کوچک پیامبر یا گناهان دیگری که در هدف رسالت خلل ایجاد نمی­کند و موجب تنفر مردم و بی­اعتمادی آنها نمی­شود، باید دید به وسیله ادله نقلی می­توان آنها را نفی کرد یا نه، که در هر صورت، ضرری به سیر منطقی مباحث  اصول عقاید نمی­زند و ما برای اعتقاد به نبی و شریعت او، به بیش از این مقدار که ثابت شد، نیاز نداریم.

در ادامه بحث عقلی، به ادله گوناگونی که نویسندگان متعدد در این قسمت ذکر کرده­اند، اشاره می­شود:

1- دلیل وثوق و اعتماد:

این دلیل برگرفته از کلام خواجه، نصیرالدین طوسی رحمةالله است.(22) خلاصه دلیل این است که پیامبران علیهم­السلام برای هدایت و تربیت مردم آمده­اند و تا آنها معصوم نباشند، اعتماد مردم به آنها زمینه تبعیت را فراهم نمی­سازد. پس پیامبران علیهم­السلام باید معصوم از گناه و خطا باشند.

 

2- دلیل عصمت از راه تربیت:

بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک می­کند و او را به مقصود می­رساند. پیامبر آمده است تا «انسان کامل» سازد و او را پرورش دهد. در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت، تزکیه و انسان سازی جامه عمل بپوشد و هر گونه خطایی از او می­تواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند.(23)

 

3- دلیل لطف:

عصمت انبیاء علیهم­السلام لطف است؛ یعنی موجب نزدیکی مردم به طاعات و پرهیز از محرمات می­شود و پیامبر معصوم بسی بهتر و بیشتر از پیامبر غیر معصوم موجب هدایت مردم می­شود و لطف بر خداوند واجب است؛ یعنی فراهم کردن هر چه بیشتر زمینه­های هدایت مردم به سوی حق بر او لازم است. پس عصمت در انبیاء علیهم­السلام ضروری است. و البته هر قدر دایره عصمت گسترده­تر باشد، لطف نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین، مقتضای رحمت الهی عصمت کامل انبیاء علیهم­السلام است.(24)

 

دلایل نقلی عصمت انبیاء علیهم­السلام

الف- عصمت در قرآن

در قرآن، آیات متعددی بر عصمت انبیاء علیهم­السلام دلالت می­کند. دانشمندان این آیات را بر اساس مراحل عصمت تقسیم کرده­اند؛ بعضی مربوط به مرحله ابلاغ رسالت، بعضی ناظر به عصیان و برخی درباره اشتباه است. در ادامه، به چند نمونه از آیات در این زمینه اشاره می­شود:

در آیات 82  و 83  سوره ص خداوند از قول شیطان می­فرماید: «قال فبعزتک لاغو ینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین»، گقت: خدایا، به عزتت سوگند که البته همه انسانها را گمراه خواهم کرد، بدون استثنا، مگر بندگان خالص تو را.

برای روشن شدن استدلال، باید مفهوم واژه «مخلص» و تفاوت آن با کلمه «مخلص» بیان شود: «مخلص» اسم فاعل از مصدر «اخلاص» و به معنای کسی یا چیزی است که عمل و عقیده خویش را در راه ایمان به خداوند خالص کرده است. اما «مخلص» اسم مفهوم از مصدر «اخلاص» و به معنای کسی یا چیزی است که به وسیله دیگری خالص گردیده است. بنابراین، «مخلصین»، کسانی هستند که با عنایت و امداد الهی، سراپای وجودشان برای خداوند و به وسیله او خالص گردیده و از این رو، شیطان را هرگز در آنها راهی نیست.(25)

تعبیر «مخلص» بیش از همه بر معصوم منطبق می­شود؛ چرا که معصوم کسی است که هیچگاه عصیان خدا و اطاعت شیطان و هوای نفس نمی­کند. این تعبیر گرچه مختص انبیاء علیهم­السلام نیست، اما بی­تردید، مظهر اتم انبیاء علیهم­السلام هستند.

در آیه 42 سوره حجر، شبیه دو آیه مذکور آمده و سپس خداوند فرموده است: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان»، ای شیطان تو بر بندگان من تسلطی نداری.

از سوی دیگر، در سوره ص پیش از آیات مذکور، برخی از این بندگان خالص را نام می­برد که این نشان دهندة‌ آن است که منظور از «عبادی» یا «عبادنا» چه کسانی هستند. این آیات ابتدا سه نفر از پیامبران علیهم­السلام را به عنوان خالص شده­­های خداوند و سپس سه نفر دیگر را جزو خوبان می­شمارد.

در آیه 24 سوره یوسف، همین تعبیر «مخلص» را در مورد حضرت یوسف(ع) و در آیه 51 سوره مریم در مورد حضرت موسی(ع) به کار می­برد. این آیات شاهد بر آن است که این امتیاز مختص افراد محدودی از انبیاء علیهم­السلام نیست، بلکه ویژگی مقام و لازمه منصب الهی ایشان است.

آیه به آیات دیگری که دلالت بر این موضوع دارد، مربوط به اطاعت از انبیاء علیهم­السلام است. قرآن در آیه 64 سوره نساء‌ می­فرماید: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای اینکه اطاعت شود به اذن خداوند.» با توجه به این آیه شریفه و آیات دیگری که در مورد اطاعت از خدا و پیامبر اکرم(ص) یا سایر انبیاء علیهم­السلام وارد شده و با توجه به این که انبیاء علیهم­السلام و پیامبر(ص) الگوی مردم هستند و به این موضوع در آیه 21 سوره احزاب – درباره شخص نبی مکرم اسلام – تصریح شده است(26) به این نتیجه می­توان رسید که سخن و عمل پیامبران علیهم­السلام در همه عرصه­ها و بطور کلی، واجب الاطاعة و یا قابل پیروی است و این نکته مستلزم پاک بودن آنها از گناه و خطاست.

توضیح استدلال این که آیات کریمه بطور مطلق، دستور به اطاعت از رسول می­دهند و وقتی اطاعت از کسی مقید به زمانی خاص و فعلی بخصوص نباشد، همه گفتارها و کردارهای وی قابل پیروی بوده و این نشانگر آن است که پیامبر گناه یا خطا نمی­­کند؛ چرا که در صورت گناه و خطا، طبق دستور الهی، اطاعت از قول و عمل او واجب است. از سوی دیگر، محال است که در صورت گنه­کار و خطاکار بودن پیامبر، اطاعت از او مورد امر الهی واقع شود. در نتیجه، اعمال پیامبر باید مطابق دستورهای الهی بوده تا همیشه قابل پیروی باشد. همین دلیل در مورد تمام اعمال خلاف یا صحیح پیامبر در تنهایی نیز صادق است؛ زیرا به عنوان مثال، اگر کسی آن کار را از پیامبر ببیند، می­تواند به او تأسی کند و همان مشکل دوباره پیش می­آید.

خلاصه آن که آیات الهی پیامبران را کاملاً منزه و معصوم و قابل اطاعت در همه ابعاد و عرصه­های گفتار و کردار می­داند. همانگونه که اشاره شد، برخی از آیات قرآن ناظر به عصمت انبیاء علیهم­السلام در مقام تلقی، حفظ و ابلاغ رسالت است که بخش عمده عصمت و بخش مربوط به هدایت ما انسانهایی که توفیق معاشرت با آنها را نداشته­ایم نیز همین مرحله می­باشد؛ از جمله آیات شریفه 28-26 سوره جن که می­فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا  الا من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغو رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصی کل شیء عددا»، «او (خداوند» آگاه از غیب است؛ کسی را بر غیب خود مطلع نمی­سازد، مگر آن که او را از میان رسولان برگزید. در این صورت، خداوند محافظان و مراقبانی از پیش رو و پشت سر آن رسول قرار می­دهد، تا بداند که رسولان رسالت­های پروردگار خود را به خوبی ابلاغ کرده­اند و او بر آنچه نزد رسولان است احاطه پیدا کرده و آنچه که آفریده به خوبی شمرده و بر آن احاطه دارد.»

فاعل «ارتضی» و «یسلک» خداوند است. جمله­های «من بین یدیه و من خلقه» - یعنی پیش رو و پشت سر – میرساند که خداوند رسول خود را با گماردن مراقب­هایی حفاظت می­کند. در تفسیر این جمله، دو احتمال وجود دارد:

1-     این عبارت کنایه از این است که مراقب­ها اطراف قلب پیامبر را گرفته و از نفوذ عوامل مخرب جلوگیری می­کنند؛ نه فراموشی به آن راه پیدا می­کند و نه شیاطین در آن تصرف می­نمایند.

2-     ممکن است بگوییم که پیامبر هنگام دریافت وحی، دو حالت دارد:

از آن که متوجه مقام ربوبی است، حالت پیش رویی دارد و عبارت «من بین یدیه» اشاره به آن است، ولی آنگاه که وحی الهی را دریافت کرد و متوجه ابلاغ شد، جریان برعکس می­شود؛ رو به مردم و پشت به مقام اخذ وحی می­کند که عبارت «من خلقه» اشاره به این زمان است. در هر حال، این آیه حاکی از آن است که وقتی خداوند، غیب خود را بر رسولان آشکار می­کند، فرشتگان را از هر طرف مأمور می­کند که آنان را در اخذ وحی و حفظ و نگاهداری و ابلاغ آن مراقبت کنند تا دچار اشتباه و لغزش و نیز گناهی نشوند. خلاصه این­ که انجام چنین رسالتی بدون عصمت پیامبران(ص) در مقام تلقی و ابلاغ وحی ممکن نیست. پس آنچه رسولان به ما می­رسانند همان است که خداوند فرموده و دستخوش تغییری نشده است.

مؤید این معنا آیات شریفه دیگری است که احتمال هر گونه تغییر یا کم و زیاد کردن در فرمانهای الهی را نفی می­کند. گرچه آیه خطاب به پیامبر خاص است، اما ملاک عام بوده، مطلب در مورد سایر انبیاء علیهم­السلام نیز صادق است.

در آیه 15 سوره یونس می­فرماید:

«هرگاه آیات روشن ما بر خلق تلاوت شود، منکران معاد، که به دیدار ما امیدوار نیستند، به رسولان ما اعتراض کرده، می­گویند: «(اگر تو رسولی» قرآنی غیر از این نیز بیاور و یا همین را به قرآن دیگری مبدل ساز! در پاسخ آنها بگو: من چنین اجازه و قدرتی ندارم که از پیش خود آن را تبدیل کنم؛ من جز آنچه را به من وحی شود تبعیت نمی­کنم. من ترس آن دارم که مرتکب عصیان در برابر پروردگار خویش شوم و در نتیجه، گرفتار عذاب سخت روز بزرگ رستاخیز گردم.»

در آیات 47-44 سوره الحاقة مسأله مزبور با تأکید بیشتری مطرح گردیده و آمده است:

«اگر محمد به دروغ سخنانی به ما نسبت می­داد، محققاً ما او را به قهر و انتقام می­گرفتیم و سپس رگ وتین (رگ حیات) او را قطع می­کردیم و هیچ­ یک از شما بر دفاع و جانبداری از او قادر نبودید.»

 

ب- عصمت در روایات

و حال سیری کوتاه در میان روایات اهل بیت علیهم­السلام. اما رضا(ع) به مأمون می­نویسند: «از اصول دین امامیه این است که خداوند هرگز اطاعت کسی را که باعث گمراهی و فریب مردم می­شود، واجب نمی­کند و هرگز از میان بندگان خویش، کسی را که می­داند به او کفر می­ورزد و سر تسلیم فرود نمی­آورد و به جای آن، به عبادت شیطان می­پردازد، بر نمی­گزیند و برای انجام رسالت خویش انتخاب نمی­کند(27) و با توجه با این که پیروی از گناهکار و خطاکار – در هر دو صورت – موجب گمراهی، فریب و انحراف می­شود یا دستکم، احتمال گمراهی و ضلالت دارد، این حدیث شریف تصریح می­کند که هیچ گاه خداوند اطاعت از چنین پیامبرانی را بر مردم واجب نمی­کند. پس شرط رسالت، عصمت است.

از جمله مؤیدات بحث، دقت در کلمه «حجت» است. این واژه در بیانات ائمه اطهار علیهم­السلام وارد شده است. «حجت» یعنی آنچه دلیل ا ست و بر اساس آن می­توان احتجاج کرد و وسیله­ای است که طرفین بر اساس آن می­توانند همدیگر را مؤاخذه و محکوم کنند. وقتی به کسی گفته می­شود: «حجت خدا»، سخن و عمل او حجت است؛ اگر مردم خلاف او قدم بردارند، از طرف او و خدا مؤاخذه می­شوند و اگر از او تبعیت کنند، کسی حق مؤاخذه آنها را ندارد و می­توانند پاسخگو باشند که  کار و سخن ما بر اساس حجت بوده است.

یکی از احادیث درباره عصمت پیامبر(ص) – بطور خاص – سخن روشن و صریح امیرمؤمنان(ع) در خطبه «قاصعه» است. در نهج­البلاغه، مولا می­فرماید: «خداوند از همان ابتدای طفولیت و شیرخوارگی، بزرگترین ملاک از ملایک خود را با پیامبر همراه و قرین کرد تا شب و روز راه بزرگواری­ها و خوبی­های اخلاق را به او بنماید.» این کلام مسأله عصمت پیامبر(ص) را پیش از بلوغ و پس از آن در خلوت و جلوت شامل می­شود.

دلیل دیگری که عام  است و عصمت همه پیامبران را اثبات می­کند، سخن امام رضا(ع) در مناظره با مأمون عباسی است.

شیخ صدوق رحمةالله در عیون اخبار ­الرضا(ع) نقل می­کند که در جلسه­ای، مأمون از امام رضا(ع) پرسید: ای پس رسول خدا، آیا این سخن شما نیست که «ان الانبیاء معصومون؟»، «به راستی، همه پیامبران معصومند). حضرت در جواب فرمودند: «بلی، سخن ماست». او سپس به دنبال آن، مواردی از شبهات نسبت به عصمت حضرات آدم، یونس، موسی، و محمد(ص) پرسید و امام(ع) رفع اشکال نمود و عصمت آنان را تثبیت کردند.(28)

همچنین در زیارت «جامعه کبیره» و برخی دیگر از زیارات، تعابیر بلندی در مورد ائمه اطهار علیهم­السلام و عصمت آنها آمده است، با توجه به اینکه ائمه اطهار علیهم­السلام، وارثان و جانشینان انبیاء علیهم­السلام هستند، به نظر می­رسد می­توان این عصمت را به پیامبران علیهم­السلام نیز تعمیم داد. در بخشی از این زیارت می­خوانیم: «سلام بر شما، ای حجت­های خدا بر اهل دنیا و آخرت، ای دلالت کنندگان بر رضای الهی. شهادت می­دهم که شما ائمه هدایت شده و رشد یافته، کامل، معصوم و... هستید. خدا به خلافت شما در زمین راضی شده و شما را معصوم و از لغزش­ها پاک کرده و از فتنه­ها و آسیب­ها در امان داشته است. هر کس به شما چنگ زند و از شما پیروی کند، به راه الهی چنگ زده است و...»(29)

درباره ادله نقلی، باید توجه داشت که اعتبار آیات و روایات ائمه معصوم علیهم­السلام پس از‌ آن است که با استدلال عقلی، اصل وجود خداوند و توحید و صفات الهی و ضرورت بعثت انبیاء علیهم­السلام و عصمت آنها در پذیرش و ابلاغ وحی اثبات می­شود. سپس با اثبات اعجاز قرآن و رسالت پیامبر(ص)، می­توان به آ‌یات الهی و سخنان پیامبر(ص) و نیز اوصیای ایشان نیز استناد جست. بنابراین، تمسک به دلی نقلی برای اثبات اصل عصمت پیامبران – از جمله پیامبر اکرم(ص) – در تلقی و اعلان وحی مفید نیست. اما پس از اعتبار یافتن کلام پیامبر(ص) و قرآن و ائمه اطهار علیهم­السلام، برای اثبات دامنه گسترده­تر عصمت و امضای حکم عقل، می­توان از آن بیانات استفاده کرد.

عصمت خصیصه­ای است که انسان از از انجام گناه و ارتکاب خطا و اشتباه باز می­دارد. متکلمان اسلامی بر برخورداری از عصمت اتفاق نظر دارند، هر چند در تعیین حدود و ثغور آن اختلافاتی وجود دارد.

عصمت پیامبران در سه حوزة مختلف قابل بررسی است:

1-     عصمت از ارتکاب گناه و مخالفت با دستورات الهی؛

2-     عصمت از خطا و فراموشی در دریافت و ابلاغ وحی؛

3-     عصمت از خطا و فراموشی در اجرای احکام الهی و انجام امور فردی و اجتماعی.

 

عصمت از گناه:

متکلمان شیعه به عصمت مطلق پیامبران اعتقاد دارند. آنان صدور گناه، خواه کبیره و خواه صغیره، در تمام عمر پیامبران (قبل از بعثت و پس از آن) را ممتنع می­دانند و بر این مدعای خودشان، ادله عقلی و نقلی اقامه کرده­اند:

 

دلیل عقلی:

یکی از این ادله عقلی را خواجه نصیرالدین طوسی در عبارت زیر بیان کرده است:

«و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوقُ فیحصل الغرض»

«پیامبر باید معصوم باشد تا مورد وثوق و اعتماد باشد و در نتیجه غرض نبوت حاصل شود.»

توضیح آنکه؛ هدف اصلی از بعثت پیامبران، راهنمایی بشر به سوی حقایق و سعادت اخروی است. حال اگر چنین سفیرانی خود برخلاف محتوای رسالتشان عمل کنند، انسانها به گفتارشان اعتماد پیدا نمی­کنند و در نتیجه هدف از بعثت ایشان، تحقق نخواهد یافت.

دلیل عقلی دیگر که می­توان بر عصت انبیا(ع)، اقامه کرد، این است که اینان علاوه بر اینکه موظفند محتوای وحی و رسالت خود را به مردم ابلاغ نمایند و راه مستقیم را به آنها نشان دهند، همچنین وظیفه دارند که به تزکیه و تربیت مردم بپردازند و افراد مستعد را تا آخرین مرحله کمال انسانی برسانند. به عبارت دیگر، پیامبران، علاوه بر وظیفه تعلیم و راهنمایی، وظیفه تربیت و راهبری را نیز بر عهده دارند که چنین مقامی، شایسته کسانی است که خودشان به عالی­ترین مدارج کمال انسانی رسیده باشند و دارای کامل­ترین ملکات نفسانی؛ همچون ملکه عصمت باشند. علاوه بر این، اساساً نقش رفتار مربی در تربیت دیگران، مهم­تر از نقش گفتار اوست و کسی که از نظر رفتار، نقایص و کمبودهایی داشته باشد، گفتارش نیز تأثیر طلوب را بر مخاطب خود نمی­گذارد. بنابراین، می­توان از این دلیل عقلی بر لزوم عصمت پیامبران، این گونه نتیجه گیری کرد که هنگامی هدف الهی از بعثت پیامبران به عنوان مربیان جامعه، به گونه کامل تحقق می­یابد که ایشان از هر گونه لغزشی در گفتار و کردار، مصون باشند. شهید مطهری در باب مصونیت از گناه در رابطه با پیامبران، تعبیر لطیفی دارد. ایشان، قائل به این است که انسان، یک موجود مختار است و کارهای خود را بر اساس منافع و مضار و مصالح و مفاسدی که تشخیص می­دهد، انتخاب می­­کند؛ از این رو تشخیص، نقش مهمی در اختیار و انتخاب کارها دارد. محال است که  انسان، چیزی را که بر حسب تشخیص او مفید هیچ گونه فایده­ای نیست و از طرف دیگر، زیان و ضرر دارد، انتخاب کند، مثلاً انسان عاقل علاقه­مند به حیات، دانسته خود را از کوه پرت نمی­کند یــا زهـر کشنده­ای را نمی­نوشد.

افراد مردم از نظر ایمان و توجه به آثار گناهان، متفاوت هستند، به هر اندازه که ایمانشان قوی­تر و توجهشان به آثار گناهان، شدیدتر باشد، اجتنابشان از گناه، بیشتر و ارتکاب آن کمتر می­شود. اگر درجه ایمان به حد شهود و عیان برسد؛ به حدی که آدمی، حالت خود را در حین ارتکاب گناه، حالت شخصی ببیند که می­خواهد خود را از کوه پرت کند یا زهر کشنده­ای را بنوشد، در اینجا احتمال اختیار گناه به صفر می­رسد، یعنی هرگز به طرف گناه نمی­رود. چنین حالتی را عصمت از گناه می­نامیم. پس عصمت از گناه، ناشی از کمال ایمان و شدت تقواست.

ضرورتی ندارد برای این که انسان به حد معصومیت برسد یک نیروی خارجی به صورت چیزی او را از گناه بازدارد، ضرورتی ندارد برای این­ که انسان به حد مصونیت و معصومیت از گناه برسد، یک نیروی خارجی، به صورت خبری، او را از گناه بازدارد یا شخص معصوم به حسب سرشت و ساختمان، مسلوبالقدرت باشد. اگر انسان، قدرت بر گناه نداشته باشد یا یک قوهای جبری، همواره جلوگیری او از گناه باشد، گناه نکردن او برایش کمالی شمرده نمی­شود؛ زیرا او مانند انسانی است که در یک زندان، حبس شده و قادر به خلافکاری نیست. خلاف نکردن چنین انسانی را به حساب درستی و امانت او نمی­توان گذاشت.

بنابراین، در خاتمه بحث از دلایل عقلی پیرامون عصمت پیامبران می­توان گفت اگر پیامبری در دریافت یا ابلاغ وحی، مرتکب خطا شود، وثاقت و اعتبار خویش را در سایر موارد از دست می­دهد؛ چرا که از آن پس، مردم در هر چه که او به عنوان وحی عرضه می­کند، احتمال خطا خواهند داد و با این احتمال، دیگر نمی­توان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه، حجت بر مردم، تمام نمی­شود و غرض از بعثت حاصل نمی­گردد.

حجت بر مردم، تمام نمی­شود و غرض از بعثت حاصل نمی­گردد.

حال به دلایل نقلی که در کتب کلامی بر لزوم بعثت انبیاء اشاره شده است، می­پردازیم.

اولاً باید گفت که قرآن کریم، گروهی از انسانها را مخلص (خالص شده برای خدا) نامیده است که حتی ابلیس هم طمعی در گمراه کردن ایشان نداشته و ندارد و در آنجا که ابلیس، سوگند یاد کرده است که همه فرزندان آدم(ع) را گمراه کند، مخلصین را استثنا کرده است؛ چنان که در آیات 82 و 83 سوره ص می­گوید: «]شیطان[ گفت به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص تو را» و بی­شک، طمع نداشتن ابلیس در گمراهی ایشان به سبب مصونیتی است که از گمراهی و آلودگی دارند و گرنه دشمنی وی شامل ایشان هم می­شود و در صورتی که امکان می­داشت، هرگز دست از گمراه کردن اینان نیز بر نمی­داشت. بنابراین، عنوان مخلص، مساوی با معصوم خواهد بود و هر چند دلیلی بر اختصاص این صت به انبیاء نداریم، اما بدون تردید، شامل ایشان نیز می­شود؛ چنان که قرآن کریم، در آیات 45 و 46 سوره ص تعدادی از انبیاء را از  مخلصین شمرده است و نیز علت مصونیت حضرت یوسف(ع) را که در سخت­ترین شرایط لغزش قرار گرفته بود، در آیه 24 سوره یوسف مخلص بودن وی دانسته است.

اما دلیل دوم نقلی که بر لزوم عصمت پیامبران، از سوی متکلمین آمده است، این که در قرآن کریم، اطاعت پیامبران را بطور مطلق، لازم دانسته و از جمله در آیه 64 سوره نساء می­فرماید: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که به توفیق الهی از او اطاعت کنند.» و اطاعت مطلق از ایشان در صورتی صحیح است که در راستای اطاعت خدا باشد و پیروی از آنان منافاتی با اطاعت از خداوند متعال نداشته باشد و گرنه، امر به اطاعت مطلق از خدای متعال و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف باشند، موجب تناقض خواهد بود.

به گواهی قرآن، پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بوده­اند. قرآن پس از ذکر اسامی تعدادی از پیامبران بزرگ می­فرماید:

«وَ اجْتَبَینَاهُمْ وَ هَدَینَاهُمْ إلَی صراَطٍ مُستَقیمٍ ذَلکَ هُدَی الله یهْدی به مَن یشَاء منْ عبَاده» (انعام/87)

«و آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این هدایت خداست که هر کس از بندگان خود را بخواهند با آن راهنمایی می­کند.»

و در جای دیگر می­فرماید:

«وَ مَن یضْلل­اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَ مَن یهْداللهُ فَمَا لَهُ من مَُضِلٍّ» (زمر/ 37-36)

«و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده­ای ندارد و هر کس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کننده­ای نخواهد داشت.»

به این ترتیب روشن می­شود که انبیای الهی هیچ گاه در معرض گمراهی واقع نمی­شوند و از آنجا که ارتکاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است این آیات بیانگر عصمت پیامبران از ارتکاب گناه­اند.

ادله عصمت در دریافت و ابلاغ وحی:

دلیل عقلی:

اگــر پیامبری در دریافت یا ابلاغ وحی مرتکب خطا شود وثاقت و اعتبار خویش را در سایـر موارد از دست می­دهد، زیرا از آن پس مردم در هر چه که او به عنوان وحی عرضه می­کند، احتمال خطا خواهند داد و با این احتمال دیگر نمی­توان بر سخنان و تعالیم او اعتماد ورزید. در نتیجه حجت بر مردم تمام نمی­شود و غرض از بعثت حاصل نمی­گردد.

 

دلیل نقلی:

از برخی آیات قرآن به دست می­آید که خداوند حافظان و نگهبانانی را می­گمارد تا از اصالت وحی حفاظت کنند و آن را تا زمان ابلاغ به مردم، از هر گونه تغییری مصوت بدارند:

«عَالمُ الْغَیب فلَلا رسَالات رَبّهمْ وَ أحَداً إلاَ مَنِ ارْتَضی مِن رَّسُولٍ فَإنَّهُ یسْلُکُ من بَین یدیه وَ منْ خَلْقه رَصداً لیعْلَمَ أن قَدْ أبْلَغوا رسالات رَّبِهمْ وَ أحاطَ بِمَا لَدیهمْ وَ أحْصی کُلَّ شَیءٍ عَدَدً.» (جن / 28-27-26)

«خداوند دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی­کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد که (در این صورت) برای او از پیش رو و از پشت سر نگهبانی بر خواهد گماشت تا معلوم بدارد که پیام­های پروردگار خویش را رسانیده­اند و (خدا) به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است.

بر اساس آیات فوق، خداوند پیامبران را بر علوم غیبی خود، از طریق وحی، آگاه می­سازد و برای مصونیت وحی از تغییر، فرشتگانی را می­گمارد تا در دو مرحله از وحی نگهبانی کنند، مرحله اول از صدور وحی تا رسیدن آن به پیامبر(ص) است (مِنْ خَلْقه) و مرحله دوم، مرحله ابلاغ وحی از سوی پیامبر به مردم است (مِنْ بَینَ یدَیه).

 

عصمت از سهو و خطاء:

نوع سوم عصمت، مصونتی از خطا و سهو و نسیان در انجام تکالیف دینی و تطبیق شرع بر امور خاص و نیز مصونیت از خطا در تمام اعمال فردی و اجتماعی است. بیشتر متکلمان و علمای شیعه و برخی علمای اهل سنت پیامبران را دارای این نوع عصمت می­دانند و ادله­ای را بر آن اقامه می­کنند:

 

دلیل عقلی:

تحقق کامل اهداف بعثت پیامبران، در گرو اطمینان و وثوق کامل مردم به اوست. از سوی دیگر خطای پیامبر در حوزه­های خارج از حوزة دریافت و تبلیغ وحی، حتی اگر مستقیماً به ابلاغ رسالت او لطمه نزند، بر و وثاقت او در نزد مردم خدشه­ای شدید وارد می­کند، به گونه­ای که عموم مردم، با مشاهدة خطا و سهو در تطبیق قوانین و احکام دینی یا در امور فردی و اجتماعی پیامبر، در عصمت او در ناحیة ابلاغ رسالت نیز تردید می­کنند و این تردید با هدف بعثت پیامبران منافات دارد. بنابراین، وصول به اهداف بعثت مقتضی وثاقت کامل پیامبر در میان مردم است، زیرا از دست رفتن اعتبار او در یک حوزه، به سلب اعتبار در حوزه­های دیگر می­انجامد و در نتیجه، حجت بر مردم تمام نمی­شود.

 

دلیل نقلی:

برخی آیات قرآنی شواهدی بر وجود این نوع عصمت در پیامبران ارائه می­دهند از جمله:

«و لو لا فضل­الله علیک و رحمته لهمت طائفه مهم ان یضلوک و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شیء و أنزل الله علیک الکتاب و الحکمه و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل­الله علیک عظیماً» (نساء/113).

«اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند اما جز خودشان را گمراه نمی­کنند و هیچ گونه زیانی به تو نمی­رسانند و خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی­دانستی به تو آموخت و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.»

آیة فوق درباره یکی از قضاوت­های پیامبر(ص) است؛ در مورد نزاعی که یکی از طرفین آن می­کوشید تا با جلب عواطف پیامبر(ص) او را گمراه سازد تا حکم باطلی را به نفع او صادر کند. با  توجه به شأن نزول آیه معلوم می­شود که فضل و رحمت خاص الهی نسبت به پیامبر(ص) او را از خطا و اشتباه در قضاوت و صدور حکم ناروا محفوظ می­دارد.

در آیه فوق عبارت «و انزل­الله علیک الکتاب و الحکمة» بیان می­دارد که پیامبر(ص) از راه نزول قرآن و حکمت، بر احکام کلی الهی آگاه است و عبارت «و علمک ما لم تکن تعلم» از این حقیقت پرده برمی­دارد که خداوند آگاهی از شرایط و خصوصیات قضیه مورد نزاع را در اختیار پیامبر خویش نهاده است، به گونه­ای که اگر این تعلیم الهی نبود، پیامبر(ص) هرگز از حقیقت ماجرا ‌آگاه نمی­شد.

بنابراین آشکار می­شود که پیامبر(ص) با تکیه بر علم خویش به احکام کلی و آگاهی خود از خصوصیات قضیه مورد نزاع، حکمی عادلانه و درست صادر می­کند و در تطبیق احکام بر مصادیق آن هرگز دچار خطا نمی­شود.

هشام بن حکم، متکلم شیعه، عصمت را به امامان نسبت می­داد ولی معتقد بود که پیامبران ممکن است از دستورات خدا تخلف کنند که در آن صورت توسط وحی مورد نقد قرار می­گیرند. شیعیان بعدی عصمت را به پیامبران و امامان به شکل یکسانی نسبت می­دادند. شیخ صدوق معتقد بود که پیامبران و امامان از گناه کبیره و صغیره مصون بودند،  اگر چه به صورت سهوی (غیر عمدی) ممکن بود دچار خطا شوند. شیخ مفید این نظر را رد کرده و پیامبران و امامان را از خاطی سهوی و از فراموشی مصون می­دانست، اگر چه قبول داشت که پیامبران (بجز محمد) ممکن است قبل از تبلیغ گناهان صغیره غیر رسوایی آور را انجام داده باشند. پس از آن شریف مرتضی (از شاگردان شیخ مفید) استدلال کرد که پیامبران و امامان کاملاً معصوم بودند. این دیدگاه به دیدگاه رسمی شیعیان بعدی تبدی شد.

 

سهو ­النبی

در پایان مقاله، نگاهی کوتاه به مسأله «سهو النبی»؛ بحثی که از قدیم مورد توجه دانشمندان مسلمان بوده و آثار زیادی را به خود اختصاص داده است. منظور از اشتباه و سهو در اینجا، هم خطای در تطبیق امور شرعی است – مثل این که پیامبر در رکعات نماز سهو نماید.(30) – و هم خطای در امور عادی و مسائل شخصی روزمره – مثل این که پیامبر در مقدار بدهکاری خود به کسی اشتباه کند. اشاعره و معتزله در این زمینه، قابل به جواز و امکان هستند؛ چرا که ارتکاب گناه صغیره را سهواً جایز می­دانند. پس به طریق اولی اشتباه را ممکن می­دانند. اما اکثریت قریب به اتفاق امامیه اشتباه پیامبران علیهم­السلام را جایز نمی­دانند.(31)

شیخ بهایی در جواب شخصی که می­گفت: مرحوم ابن بابویه به جوار سهو النبی قایل شده، سخن جالبی دارد: «بلکه این بابویه اشتباه کرده  است؛ چرا که او نسبت به پیامبر اولی­تر است که اشتباه کند و احتمال خطای او بیشتر است.»(32) اما به هر روی، علمای متعددی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، محقق حلی، علامه حلی، خواجه نصرالدین طوسی، شهید اول، فاضل مقداد، شیخ حر عاملی و علامه مجلسی رحمةالله به جایز نبودن سهو­ النبی تصریح نموده و در مورد علت آن، به مخالفت جواز اشتباه با اعتمادی که انسانها باید به پیامبر داشته باشند و زیر سؤال رفتن اعمال و اقوال انبیاء‌ علیهم­السلام و همچنین ایجاد نفرت مردم و نیز مردود بودن روایات اندکی که حاکی از خطای پیامبر است، استناد نموده­اند.(33)

خلاصه بحث آن که از مجموع این نوشتار بر می­آید که پیامبران الهی علیهم­السلام به دلایل عقلی و نقلی، در مقام ابلاغ دستورات الهی و در مقام علم و عمل معصوم هستند و در عین داشتن اختیار، مؤید به تأییدات و روح الهی برای انجام وظیفه بزرگ هدایت بشریت می­باشند. و اگر چه بسیاری از آیات و روایات بر بخشی از عصمت نبی دلالت می­کند، اما با مراجعه به مجموعه آیات و روایات، اعتقاد شیعه امامیه در زمینه عصمت کامل آنان تثبیت می­گردد.

 


پی نوشت­ها:

1-     دونالدسن، عقیدة الشیعة، ص 328 / گلدزهیر، العقیدة و الشریعة، ص 180.

2-     تحریم: 6.

3-     فصلت: 42.

4-     عمرو بن بحرایی عثمان الجاحظ، رسائل، تحقق عمر ابوالنصر، ص 228.

5-     ابوالحسین احمدبن فارس­بن زکریا، مقیاییس اللغة، ج 4، ص 331.

6-     فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ص 301.

7-     السید الشریف علی بن محمد الجرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 280.

8-     محمدتقی مصباح، آموزش عقاید، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، درس 24.

9-     عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 9، ص 5.

10-  ر. ک. به: جعفر سبحانی، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ج 5، ص 21. شیخ مفید، علامه حلی، فاضل مقداد و برخی دیگر عصمت را موهبتی الهی دانسته­اند.

11-  12- محمد حسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 142،  به نقل از: منشور جاوید، ج 5، ص 12/ ج 2، ص 82.

12-  محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفــوی، تهـران، دفتر نشر فرهنگ

 اهل بیت علیهم­السلام، ج 1، ص 273، کتاب «الحجة».

     14- همان، ج 1، ص 272.

     15- گروه از ارقه از فرقه خوارج.

    16- گروه حشویه.

   17- ابوعلی جبایی و پیروان او.

   18- قاضی عبدالجبار و پیروان او. ر. ک. به: قاضی عبدالجبار المعتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص 575-

    573.

   19- فاضل قوشچی، شرح تجرید الاعتقاد، ص 464.

  20- نظیر این بیان را در مورد علم معصومان علیهم­السلام داریم؛ یعنی بخشی از عـــلم وسیع امام و نبی لازمه

وظیفه الهی آنهاست و عقل نیز این را تأیید می­کند، اما نقل علم گسترده­تری را اثبات می­کند. در زمینه علم

امام، رجوع کنید به: اصول کافی، ص 372 به بعد.   

  21- ر. ک. به: آموزش عقاید، درس 24.

  22- ر. ک. به: علامـــه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1407 ق.،

        المقصد الرابع، المسالة الثالثة.

  23- راه اول و دوم در بیشتر منابع کلامی آمده است: از جمله ر. ک. به: آموزش عقاید، ناصر مکارم شیرازی،

         رهبران بزرگ، منشور جاوید.

  24- ر. ک. به: عبدالرزاق فیاض لاهیجی، گوهر مراد، تصحیح و تعلیق علی ربانی گلپایگانی، تهران، سـازمان

         چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1372، ص 379.

  25- البته خــالص کــردن الهی با توجه به قابلیت وجــودی افراد و دیگر شرایط است و در هر حال، به نحوی

         نیست که موجب سلب اختیار نمی­شود، و گرنه وجــود جبــر، تکلیف و پاداش و ارزش­ها جایی نخواهد

        داشت. در دعای «ندبه» درباره اولیاء و پیامبرالهی علیهم­السلام از جمله آدم و موسی و عیسی علیهم­السلام

        می­خوانیم: «اولئک الذین استخلصتهم لنفسک و دینک...»، آن اولیایی که آنها را خالص کــرده­ای بـرای

        خودت و دینت...

  26- «لقد کان لکم فی رسول­الله اسوة حسنة.»

  27- ر. ک. به: محسن غرویان و دیگران، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، دارالعلم، 1371، ص 85 /

         محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.، ج 11، ص 76.   

  28- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، باب 15، ص 155.

  29- ر. ک. به: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، باب زیارات جامعه.

 30- منشاء اصلی این بحث از آنجاست که روایات محدودی نقل شده که در کتب روایی اصل تسنن و شعیه

        آ‌مـــده؛ مانند این که پیامبر(ص) نماز ظهر یا عصر را اشتباهاً دو رکعت خواند و سپس با تذکر مأمومان،   

        متوجه شد و جبران کرد و مضامین دیگری در این باره.  

 31- 32- مرحوم صدوق و استــادش، محمد بن حسن بن ولید، سهو النبی(ص) را جــایز می­دانــند. ر. ک. به:

               الالهیات، نگارش حسن بن محمد مکی العاملی، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، 1411 ق.،

  ج 2، ص 191 / ج 2، ص 190.

 33 - برای اطـلاع بیشتر. ر. ک. به: کتبی که در این زمینه نوشته شده است؛ از جمله الالهیات، ج 2، ص 180-

         196 / منشور جاوید، ج 6، ص 165-129.

 


سایر منابع:

1-     سبحانی، الالهیات، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ ششم، 1384، ج 3، ص 158.

2-     علامه حلی، کشف­المراد؛ قم، جامعه مدرسین، چاپ نهم، 1422 هـ ق، ص 471.

3-     مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دهم، 1373، ص 243.

4-     طباطبائی، سی محمد حسین؛ المیزان، قم؛ مؤسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 135 و 136.

5-     سعیدی مهر، محمد؛ کلام اسلامی، قم؛ کتاب طه، چاپ سوم، 1383، ج 2، ص 77.

6-     محمدتقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، تهران، امیرکبیر، 1375.

7-     جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، قم، سمت، 1371.

۹۳/۰۴/۱۵

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.