پژوهش حوزه

وب سایت جامع حوزه های علمیه

پژوهش حوزه

وب سایت جامع حوزه های علمیه

پژوهش حوزه

بسم الله الرحمن الرحمیم

بعد از یکسال وقفه در ارائه خدمات سایت pajooheshhowzeh.ir امروز با روشی دیگر و سبکی جدید و با ارائه مطالبی متفاوت در خدمت همه دوستان و کاربران خواهیم بود.
لطفا دوستان ما را از نظرات سازنده خود در ارائه مطالب بهتر دریغ نفرمایند.
با تشکر
مدیر مسئول پژوهش حوزه
مهدی جمشیدی

تبلیغات
آخرین نظرات

تاریخچه ی ادبیات عرب

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۱ ق.ظ

 بسم الله الرحمن الرحیم

کپی برداری با ذکر نام نویسنده و پرتال جامع پژوهش حوزه بلامانع است



 نویسنده: پرتال جامع پژوهش حوزه




مقدمه

ادبیات عرب خداوند که آدمی را خلق کرد، بیان را نیز به او آموخت و لذا این نعمت الهی همزاد آدمی است، پس قواعد سخن گفتن نیز، پیشینه‌ای به بلندای تاریخ تفکر و تعلم بشر دارد. هر چند که تدوین قوانین و خواص یک زبان بسی متأخرتر است و به زمانی مربوط می‌شود که او به جمع آوری علوم و کتابت روی آورده است
قرآن به عربی‌نازل شده است و روایات ائمه نیز به عربی است، و در واقع ‌زبان دین اسلام عربی است، و لذا در این نوشتار کوتاه، نگرشی اجمال خواهیم داشت بر تاریخچه و تعالیم علوم ادبی عرب
این که علوم در ادبیات عرب چند دسته‌اند؟ خود محل بحث و مناقشه است ولی مشهورترین قول، این علوم را به دوازده علم تقسیم می‌کند که عبارتند از: نحو، صرف، عروض، قافیه، لغت، قرض، انشاء، خط، ‌بیان، معانی، محاضرات و اشتقاق. همین تقسیم‌بندی از زمخشری نیز نقل شده است،علم دیگری به نام بدیع وجود دارد که برخی آن را علمی مستقل دانسته و برخی دیگر آن را ذیل علم معانی و بیان قرار داده‌اند. این نکته نیز قابل ذکراست که چهار علم قرض الشعراء، خط، انشاء و محاضرات یا همان تاریخ، فروع در میانند و هشت علم دیگر علوم اصلی ادبی محسوب می‌شوند.

زبان عربی گذشته از پیوند هزارو چند ساله اش با زبان فارسی ، زبان دین اسلام است و لذا برای بررسی آن حتما لازم است که ادبیات عرب و تاریخ ادبیات عرب بررسی شود . تا دوره های ادبی از جاهلیت تا عصر ما و آثار هر عصر و نیز عوامل فرهنگی و غیر فرهنگی موثر در آن ، کاملا روشن شود و تمام خطوط و جزئیات شخصیت روانی و اجتماعی و هنری ادبا به وضوح تصویر شود.عربها واژه ادب رادرمعانی مختلفی به کار می برند ، در زمان جاهلیت به معنی دعوت به طعام مهمانی ( مأدوبه ) بود. و در جاهلیت و اسلام به خلق کریم و حسن معاشرت با خواص و عوام به کار می رفت. سپس بر تهذیب نفس و آموزش صفات پسندیده و معارف و شعر اطلاق شد. در قرن نهم میلادی و قرون بعد از آن همه علوم و فنون را از فلسفه و ریاضیات و نجوم و کیمیا و طب و اخبار و انساب و شعر و جز آن را از آنگونه معارف والا که در بهبود بخشیدن به روابط اجتماعی به کار می آید در بر می گرفت. در قرن دوازدهم ، لفظ ادب در شعر و نثر و آنچه به آن دو مربوط است چون نحو و علوم لغت و عروض و بلاغت و نقد ادبی استعمال شد. ادب عربی به دو قسم تقسیم می شود: ادب انشائی یا ایجادی و ادب وصفی یا موضوعی که نخستین آن شامل شعر و نثر است و دومی شامل تحلیل ادبی و تاریخ ادب . فنون ادبی عربی نیز بر دو قسمت می باشند: فنون ادبی شعری و فنون ادبی نثری . فنون ادبی شعری عبارتند از شعر قصصی یا حماسی ، شعر غنائی ، شعر تمثیلی و شعر تعلیمی . ادب عربی قدیم از شعر حماسی و تمثیلی خالی است. زیرا قوم عرب کمتر شهرنشین بود و بیشتر به واقعیت گرایش داشت و از این رو تخیلش بارور نشده بود. از طرف دیگر شیوه کسب روزی به وسیله شعر که در میان شاعران قوم رواج گرفت جائی برای سرودن اشعار حماسی و تمثیلی باقی نگذاشت. با این همه اگرچه ادب عربی از آثار حماسی بلند و طولانی خالی است از قصائدی که در آنها روح حماسی می باشد خالی نیست. اما فنون ادبی نثری عبارتند از تاریخ و خطابه و قصه و تعلیم و رسائل . ادب قدیم عربی از داستانهای طولانی نیز خالی است. عرب نثر را به دو گونه می نوشت:نثر مرسل و نثر مسجع. در میان اعراب شعر بیش از نثر عرصه بروز یافت و از سجع آغاز شد و به ارجوزه ها رسید و از آنجا به اوزان مختلف راه یافت. دوره های ادب عربی نیز در سه نهضت منحصر می شود: نهضت جاهلی و اموی ، نهضت عباسی ، نهضت جدید.بنابر این این دوره ها از عصر جاهلیت شروع می شوند و تا ظهور اسلام و بعد از آن حمله مغول و تأثیر آن بر ادب عربی کشیده می شوند. بر اساس موشکافیهای تاریخی و ادبی و مطالعه تطبیقی زبان شناسانه باید به اصالت شعر جاهلی نظر داد. و شعر عربی پس از آن دچار تحول و دگرگونی گردید و شاعران معروفی چون امرئ القیس و زهیر و اعشی و ... پیدا شدند و هرکدام سبک و بینش خاصی داشتند و تصویر خاصی در شعر خویش نمایان کردند. باآمدن اسلام ادب و زبان عربی نیز از قرآن و اسلام تاثیر پذیرفت و ارزش و اهمیت یافت که از صورت یک زبان قومی و محلی در گوشه ای محجور از دنیا به موقعیت یک زبان مهم جهانی نایل گردید و با مشارکت موثر همه مسلمین به ویژه ایرانیان  گسترش و دامنه ای کم نظیر یافت و آثار بیشماری در موضوعات گوناگون به عربی نوشته شد.


پایه گذاری علم نحو

عرب‌ها قبل از اسلام و قبل از تدوین علوم ادبی، شعر و خطابه و سخن‌وری و نامه نویسی داشتند و چون ملکه لغت در طبیعت آنان وجود داشت، نیازی به علوم ادبی احساس نمی‌کردند. ولی نزول قرآن و احتیاج به فهم و تفسیر آن و نیز گسترش سریع ممالک اسلامی، باعث شد مسلمین، لزوم تدوین علوم ادبی را بیابند. چرا که اکثریت مسلمانان که از سرزمین‌های غیر عربی بودند، در قرائت قرآن به خطا می‌رفتند
مورخان، عموماً اتفاق دارند که ابوالاسود دوئلی (م 69 هـ .ق) علم نحو عرب را وضع کرده است. او که از حی به امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ بوده است، خود نقل می‌کند که اصول علم نحو را از علی ـ علیه السّلام ـ فراگرفته است و هم او بود که بعدها علامات و حرکات را تعیین کرد. نیاز بیشتر مسلمانان غیر عرب، به فهم عربی، موجب شد که بیشتر اشخاصی که به تدوین علوم ادبی عرب پرداختند غیر عرب باشند.

فاضل سیوطی در کتاب الاشباه و الانظار از امالی ابوالقاسم الزجاج از ابی جعفر طبری از ابی حاتم سجستانی  از یعقوب  بن اسحاق خضرمی از سعید بن مسلم باهلی از پدرش از جدش از ابوالاسود دئلی که ابوالاسود گفت:روزی خدمت امیرالمومنین علی(علیه السلام)مشرف شدم اورا دیدم که سر به فکر فرو برده است گفتم : یا امیرالمومنین !که به جه می اندیشی گفت من در این شهر شما لحنی شنیدم و خواستم که کتابی در اصول  عربیت وضع کنم گفتم اگر امیرالمومنین چنین کند ما را احیا کند واین زباندر میان ما پایدار ماند.سه روز پس ازآن خدمت  حضرت رسول رسیدم و ایشان صحیفه نزد من افکند و در آن نوشته بود :بسم الله الرحمن الرحیم الکلام کله اسم .فعل وحرف والاسم ما انبا عن المسمی والفعل ما انبا عن الحرکه المسمی و حرف ما انباعم معنی لیس باسم ولا فعل .پس فرمود:دنبال آن بیاور و به آن بیفزاو بدان که چیزها بر سه گونه اند ظاهر و مضمرچیزی که نه ظاهر است ونه مضمر وفضل دانشمندان در دانستن این قسم سوم است.اب والاسود می گوید:مطالبی فراهم آوردم و بر آن بزرگوار عرض کردم وازآن جمله بود حرو نصب و نوشته بودم که:حرف نصب اِنَّ،اَنَّ،لیت،کاَنَّ،امیرالمومنین فرمود(لکنَّ)را فراموش کردی .گفتم:آنرا ازاین دسته نمی شمارم. فرمود : آری (لکنَّ) از این قبیل است. پس ابوالاسود همت گماشت و دیگر قواعد علم نحو را جمع آوری کرد و تحقیقاتی در آن آورد و بدین سان علم نحو، که ریشه سایر علوم ادبی و عربی است، به وجود آمد.

نحو در همه زبان ها

قواعد علم نحو و حرکات آخر کلمات برخاسته از معانی الفاظ ست، یعنی تشخیص فاعل مبتدا، مفعول مضاف الیه و دیگر اصطلاحات ازروی معانی عبارت ها به دست می آید و در لسان عربی برای تشخیص هر کدام حرکت مخصوصی را تلفظ می کردند تا آنچه که در دل گوینده بود از معانی به سبب الفاظ نمایان گردد و این اصطلاحات در سایر زبان ها موجود ست اما نشانه های تلفظ آنها در هر زبانی ممکن است فرق داشته باشد. و اما علم صرف همانا تغییراتی است که در ذات کلمه بوجود می آید گاهی به واسطه اضافه شدن بعضی از حروف و زمانی به وسیله حذف و زمانی دیگر به وسیله ی تعویض حرفی به حرف دیگر که اصطلاحاً به آن اعلال گفته می شود و همچنین گاهی حرکات حروف جابجا می شود؛ مثلاً یقول به سکون قاف که یقول (به ضمه قاف) می شود. این علم در عربیت بیشترین نقش را دارد و ایجاد معانی گوناگون در یک ماده به وسیله ی همین تغییرات است و کمتر زبانی در دنیا وجود دارد که در یک ماده واحد این تغییرات مختلف وجود داشته باشد و بدین وسیله در لفظ معنا و نکات ظریف و لطیفی به وجود می آید؛ مثلاً ماده (ع ل م) دز وزن علم، مصدر عالم، اسم فاعل متعلم، معلم اسم زمان و مکان و غیر ذلک هرکدام معنی خاص خودش را افاده می دهد.

ابوالاسود و آموزش علم نحو به مردم

ابوالاسود پس از آنکه قواعد کلی علم نحو را از امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) دریافت نمود و معلم فرزندان زیاد بن ابیه گردید. روزی ابوالاسود نزد وی رفت و گفت اصلح الله الامیر، می بینم عرب را که با دیگری مردم عجم آمیخته اند و زبانشان بگشوده است، آیه رخصتکنی تا من چیزی وضع کنم عرب را بشناسد و زبان خویش بدان راست کند. زیاد اجازت نکرد پس کردی نزد زیاد آمد و گفت : (اصلح الامیر ) توفی آبانا و ترک بنون به جای ابونا،ابانا وبه جای بنین،بنون گفت که در هر دو غلط تلفظ نمود ،زیاد از شنیدن آن ملول شد و گفت:ابوالاسود را بخوانید وچون حاضر آمد،گفت:آنچه از وضع آن تورا نهی کردم ،اینک امر می کنم.ودر این مرتبه ابوالاسود از انجام دستور زیاد سر باز می زند تا آنکه ابوالاسود شنید فردی در کوچه آیه (انّ الله بریئ من المشرکین ورسوله)راغلط می خواند وی (و رسوله)رابه کسر می خوانند که بر این مبنی برائت خدا از مشرکین و رسولش لازم می آید.پس از این ابوالاسود گفت:گمان نمی کردم که امر مردم در قرائت قرآن به انجا بکشد ، و گفت:خدا بزرگتر از آن است که از رسولش تبرئ جوید.ابوالاسود بی درنگ نزد زیاد رفت وبه او گفت:(آمدم تا انچه از من خواستی انجام دهم ونظر دارم که اعراب قرآن را شروع کنم).وبرای این امر ،سی نفر با من همراه کن.زیاد سی نفر از تیز هوشان رانزد وی احضار کرد ،ابوالاسود از میان آنان ده نفررا جدا نمود و از میان /انان عده دیگر تا عدد انتخاب شده به یکنفر رسید و بنابر نقل دیگر ابوالاسود درخواست کرد که کاتبی باهوش برای من بفرستد ،کاتبی را آوردند ابولاسود او را نپسندید،شخصی دیگری آوردند که مورد پسند ابوالاسود بود،به او دستور داد که رنگ مخالف با رنگ خط قرآن بیاورد و به او گفت: آنگاه که من دهان باز کنم در ادای حرفی نشان در بالا آن نِه،وچون لب ها راگرد کنم نشان در پهلوی آن گزارو چون هردو لب فراهم آرم نشانه به زیر وضع کن و او چنین کرد پس حرکت ضمه برای این است که لب ها به یکدیگر منضم می شود و درحرکت فتحه لب ها باز ودر کسر لب ها از همدیگر منکسر می گردد.

در باره نامیدن این قواعد به علم نحو در روضات آمده است:وانّما سمّیت النحو نحواً لِانَّ الابوسود المذکور قال استأذنت علی بن ابیطالب أن أضع نحو ما وضع فسمّ بذالک(نحواً)ّبنابراین کلمه نحو در اینجا به معنای (مپل و مانند)است،چون ابوالاسود از امیرالمومنین اجازه گرفت که مپل ومانند آنچه امیرالمومنین در قواعد نحو وضع کرده بود وضع نمایید پس کلمه(نحو)نام این قواعد شد (والله اعلم بالامور).

ابوالاسود کیست؟

در روضات آمده است:(الشیخ الادیب...ظالم ابن عمروبن سفیان بن جندل وقیل سلمان بن عمرو وقیلعامر و قیل یعمر ابن حلس ابن نفاثه ابن عدی ابن الدیل ابن ابوبکر ابن عبد مناف ابن کنانه المکنی بابی الاسود الدیلی)در کتاب وفیات الاعیان گفته:(انه کان من سادات التابعین و اعیانهم صحب علی ابن ابی طالب و شهد معه و قعه صفین و هو بصری و کان من اکمل الرجال رایا و اسد هم عقلا و هو عقلا و هو اول من وضع انحو).بنا بر قول همان کتاب،جاحظ گفته است (انه معدود فیالتابعین و الفقها و المحدثین و الشعرا و المرا و الدهات و النحات و الحاظر الجواب و الشیعه و البخلا).در بعضی کتابهای معتبر امده ابو السود مدتی قبل از خلافت امیرالمومنین والی بصره بوده است.و لذا جاحظ او را از امرا میداند و علامه محمد باقر خوانساری در روضات مینویسد :قیل یوم انک ظرف العلم و واء الحلم عبیک انک ممسک قال حسن الظرف ان یکون ممسکا ل یتشح منه)یعنی به او گفته شد تو ظرف علم و جایگاه حلم هستی و عیب تو امساک تو است در جواب گفت:خوبی ظرف در همین است که از او ترشح نشود و بدین جهت جاحظ او را از بخلاء و حاضر جوابان شمرده است.

 

 

شاگردان ابوالاسود

درکتاب روضات امده است:ابوالاسودپنج تن ازشاگردان خودرا تربیت کردتادرآموختن علم نحوجانشین خودگرداند دوتن ازپسرانش به نام های«العطاءوابوالحرث»وسه نفر

دیگربه نام های«عنبسه_میمون_یحیی بن النعمان العدوانی»سپس این پنج نفردر

تربیت گروه دیگرهمّت گماشتند تا زمان سیبویه(اواخرقرن دوم)که این علم مورد

توجه عام وخاص عالی ودانی قرارگرفت ودرهمان آن زمان کتاب سیبویه نوشته شد.

درفرهنگ دهخداآمده است:بعدازچندسال ازاختراع علم نحوتوسط ابوالاسود سیبویه فارسی بامددخلیل بن احمدفرهودی به تنهایی یاباچهل یک کس دیگرکتابی درنحونوشتندکه مشهوربه کتاب سیبویه شدکه الف تایاءعلم نحویعنی تمام قواعدعلم نحودرآن کتاب آوردندودردسترس کل عرب وعجم قراردادند.همچنین درپاورقی فرهنگ دهخداآمده است:قرأت بخط ابن العباس ثعلب اجتمع علی صنعه کتاب سیبویه اثنان واربعون انساناًمنهم سییویه».

 

وفات ابوالاسود

فوت ابوالاسودبه سه نحوروایت شده است:

1.جاحظ گفته است:«مات سنة تسع وستین للهجرةبطاعون الجارف.»وطاعون جارف

بنابرنقل سیّدنعمت الله جزائری وبایی بودکه درسال مذکورعموم مردم بصره ارگرفت

ودرمدت کوتاهی اکثرمردم بصره رابکام مرگ فرستادمگرعدهقلیلی که باقی ماندند.

2.درسال 101درزمان خلافت عمربن عبدالعزیزدردیرسمعانی.

3.قبل ازطاعون جارف بدون تعیین سال وعمرش85سال بوده است بنابراین باید

درباره تولدش هم اختلاف باشد.(نقل از:روضات).


پس از ابوالاسود

 مردمانی از کوفه و بصره کار او را تعقیب کردند. در بصره خلیل بن احمد که او را امام علم عروض و لغت می‌دانند و سیبویه که امام علم خواست. کتاب‌های مفصلی نوشتند. کتاب العین در لغت نوشته خلیل و الکتاب در نحو، از سیبویه می‌باشد. بسیاری از کتاب‌های ادبی بعدی از این در کتاب اقتباس شده‌اند. در کوفه نیز کسایی و شاگردش فراء از همه نامی‌ترند. با تأسیس بغداد، علمای کوفه به بغداد آمدند و مورد حمایت عباسیان قرار گرفتند و نزاع بصری و کوفی اوج گرفت. چهار کتاب بزرگ در بغداد آن زمان تألیف شد؛ ادب الکاتب از ابن قتیبه الکامل از تبرد، البیان و التبیین، از جاحظ النوادر از ابی علی قاسی بغدادی، ابوالحسن اخفش نیز از دانشمندان بنام کوفی است. سایر علومی که ذکر آنها رفت به تدریج شاخه شاخه شده و از علوم نحو و لغت مستقل شدند. در علم صرف نخستین کسی که کتابی نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م 187) است که اهل کوفه و استاد فرّاء می‌باشد و خود از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ بوده است پس از او ابوعثمان مازنی کتاب التحریف را نوشت. برخی از معروف‌ترین کتابهای علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالویه، البیان فی التحریف نوشته شیخ احمد مهابادی، شرح شافیه استرآبادی، ‌الشافیه ابن حاجب، التحریف زنجانی و شرح التحریف تفتازانی.
در لغت، چنان که گفته شد نخستین کتاب از خلیل بن احمد عروضی است. وی شاگرد امام باقر وامام صادق ـ علیهم السّلام ـ بوده است. پس از او ابن سکّیت قرار ارد و سپس ابوالعباس مبرّد است، که کتاب الکامل را نوشته است. ابوبکر بن درید  مهجره اللغه را نوشت. ابوعمرو زاهد نیز دو کتاب به نام‌های فاتت العین و فاتت الحجهره نوشت و کتابهای پیشین را تکمیل کرد. برخی از کتب معروف لغت عبارتند از: صحاح اللغه، مفردات القرآن، ‌قاموس المحیط، لسان العرب، ‌تاج العروس، و مجمع البحرین
بلاغت در انشاء زبان عرب نیز نتیجه آشنایی با قرآن است. که نمونه کامل فصاحت و بلاغت می‌باشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمین ایجاد بلاغت می‌نمود و پس از اسلام زبان عربی وارد دوره جدید از فصاحت و بلاغت شد. که در خطبه‌ها و مُنشَات ‌کتبی زبان عربی کاملا هویداست، بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نویسی، و بلاغت در تألیف کتاب هر یک داستانی جدا دارند و در آثار عربی به خوبی خود نمایی می‌کنند و پس از قرآن باید به نقش ائمه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به خصوص نهج البلاغه حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ و صحیفه سجادیه امام سجاد ـ علیه السّلام ـ نیز اشاره نمود
فنون بلاغت در علم معانی و بیان بحث می‌شوند: که ابوعبدالله مرزبانی، دانشمند شیعی، اولین تدوین‌گر این علوم می‌باشد، کتاب تجرید البلاغه از ابن میثم بحرانی، مفتاح العلوم از سکّاکی، تلخیص المفتاح‌ از محمد بن عبدالرحمان قزوینی، مطوّل از تفتازانی و... کتب معروف این علوم هستند. زمخشری و میر سید شریف جرجانی نیز از سرآمدان این دو رشته‌اند
شعر عرب جاهلی معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب می‌شناخته است. البته پس از اسلام گرایش اُدباء بیشتر به خطابه بوده است تا شعر. با این حال در دوران اموی،‌حکام بنی امیه، تلاش فراوانی در جذب و احترام شعرا داشتند. شاید تلاش برای کتمان حقایقی که شعراء در بیان فضایل اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ و حقانیت آنان ابراز می‌کردند، یکی از عوامل و انگیزه‌های آنان بوده است. بنی‌عباس نیز چنین بودند. مسلمانان از همان قرن اول هجری برای فهم بهتر قرآن به جمع آوری اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راویه دیلمی کوفی  نخستین از ایشان است. شعرای عرب را به چهار رشته شعرای جاهلیت، شعرای مخضرمین، (از ظهور اسلام تا آخر بنی امیه)، شعرای مولدین در زمان عباسیان و بالاخره محدثین تقسیم کرده‌اند. دسته اخیر پس از انتشار فلسفه وکلام در عالم اسلام شکل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوی جدلی و حکمی گرفته است. متبنّی به معری وشریف رضی از شعرای معروف این گروه هستند. شاعران دوره اسلامی، به دلیل تأثیرپذیری از قرآن و حدیث و نیز بهره‌وری از میراث شعر و امثال و حکم گذشتگان فصیح‌تر و با ذوق‌تر از شعرای دوران جاهلی شدند وجود شعر نشان می‌دهد که عرب، عروض و قافیه را می‌شناخته است. ولی این دو علم نیز تدوین خود را مدیون خلیل بن احمدند پس از او ابوعثمان بکر بن حبیب نحوی معروف به مازنی است که کتاب العروض و القوافی را نوشته است مردم اندلس نیز تاریخ مخصوص در شعر تنظیم کردند و اسلوب و روش‌های متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتکارات ایشان است. شعرای شمال آفریقا نیز بحرهای جدیدی به علم عروض افزودند
معرفی اجمالی
به صورت کلی علم ادب، علمی است که با رعایت قواعد آن، آدمی از اشتباه نوشتاری و گفتاری در کلام عرب در امان می‌ماندو به گفته ابن خلدون، این علم موضوع خاصی ندارد تا عوارض آن مورد بحث قرار گیرد. و اهل لسان به خاطر فایده این علم در پی آن هستند، یعنی توانایی در نظم و نثرامّا برای هر یک از علومی که زیر مجموعه ادبیات هستند تعریف و موضوع خاصی ذکر شده که گزارش گونه‌ای از آن را ارائه می‌نماییم.
علوم زیرمجموعه ادبیات عرب 
علم لغت: علمی است که در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده و از جهت دلالت مطابقی آنها بر معانی‌شان بحث می‌شود. و از آن جا که موضوع این علم، لغتِ مفرد حقیقی است، برخی گفته‌اند که علم لغت، شناخت اوضاع شخصی مفردات می‌باشد. هدف این علم پیشگیری از اشتباه در معانی حقیقی لغات و تمایز قایل شدن بین معانی حقیقی و مجازی و برداشت‌های عرفی است. و روشن است که افاده و استفاده از هر علمی منوط به شناخت لغت می‌باشد
علم صرف: یا همان تحریف، اصطلاحاً یعنی تحویل بردن و تغییر دادن یک اصل که همان مصدر باشد، به صیغه‌های مختلف، که از هر یک معنایی جدا قصد شده باشد و این معنا جز با این کلمه سازی و تغییر و تحویل حاصل نمی‌شود مثل این که چگونه از سه حرف اصلی ضارب افعال مختلف در زمان‌های مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و ... ساخته می شود
از همین جا معلوم می‌شود که موضوع علم صرف کلمه است و خصوصیات و ساختمان آن مورد بحث قرار می‌گیرد و فایده آن نیز شناخت کلمات و معانی آنها و نیز ساختن کلمات مناسب برای معانی مختلف می‌باشددر این علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذکر، مفرد و جمع و تثنیه، اسم یا فعل و یا حرف بودن ‌و زمان‌های مختلف افعال و... بحث می‌شود
علم اشتقاق: این علم شباهت فراوانی با علم صرف دارد. و کلمات را از این جهت که تداوم اصل و کدام فرع آن است بررسی می‌کند. و نیز این که این فرع چگونه از آن اصل حاصل شده است
علم نحو: علم به اصول و قواعدی است که با آنها حالت و حرکت حرف آخر هر کلمه در جمله و نیز کیفیت ترکیب کلمات با هم در یک جمله‌، معلوم می‌شود. موضوع این علم کلمه و کلام و هدف آن نیز حفظ زبان از اشتباه لفظی است در این علم درباره إعراف هر یک از فاعل و مفعول و فعل و مبتدا و خبر و... و جایگاه هر یک از آنها در جمله بحث می‌شود و هم چنین این که چه عاملی باعث می‌شود این اعراب تغییر کنند
علم معانی: این علم یکی از ارکان بلاغت محسوب می‌شود و اصول و قواعدی را آموزش می‌دهد که می‌توان با آنها لفظ را مطابق با مقتضای حال، به کار برد، اموری هم چون تقدیم، تأخیر و حذف و یا ذکر هر یک از ارکان جمله و نیز ایجاز و اطناب و فصل و وصل کلام به هم.... مباحث این علم را تشکیل می‌دهند
مقتضای حال، رکن اساسی این علم است. چرا که موقعیت مخاطب نقش فراوانی در شکل دهی به جمله دارد و گوینده و نویسنده باید کلام خود را به نوعی شکل دهد که مخاطب هم آن را به خوبی بفهمدو هم آزرده نشود. و این وظیفه علم معانی است
به عبارت بهتر مراد از معانی در علم معانی، معانی ثانویه است. یعنی اغراضی که متکلم دارد و به خاطر همان اغراض، اسلوب خاصی به کلام خود می‌دهد و مثلاً یک جمله‌امری مثل «برف را ببین» به جای جمله خبری «برف زیادی باریده است» به کار برده می‌شود. تا تعجب متکلم ابراز شود
علم بیان: این علم دومین رکن بلاغت است. و علمی است که با آشنایی با قواعد قرآن می‌توان یک معنا را با ترکیب‌های مختلف بیان کرد، زیرا هر معنایی درجه‌ای از وضوح دارد که دیگری ندارد و البته این ترکیب‌ها و اسلوب‌های مختلف، معنوی‌اند نه لفظی و لذا با قواعد نحوی و معانی متفاوتند. در این علم عنصر خیال نقش اساسی دارد و مباحث اصلی آن عبارتند از تشبیه و استعاره، حقیقت و مجاز و کنایه
علم بدیع که برخی‌ آن را ذیل دو علم معانی و بیان دانسته‌اند. علمی است که از صور معنوی و لفظی، زیبایی کلام بحث می‌کند و لذا به لحاظ رتبه پس از معانی و بیان و رعایت قوانین آن دو علم قرار می‌گیرد برخی از مباحث آن هم عبارتند از تضاد و طباق سجع، جناس و مبالغه
علم عروض و قافیه: این دو علم هر دو مربوط به شعر و کلام منظوم می‌باشند. علم عروض اشعار را از حیث وزن آنها مورد مطالعه قرار می‌دهد یعنی چگونگی ایجاد وزن، صحت وسقم آن و برخی ازشگردهایی که وبه گفته خواجه نصیرالدین طوسی این علم به نوعی زیرمجموعه علم موسیقی می‌باشد
علم قافیه: بررسی ارتباط حروف و یا کلمات آخر ابیات در شعر می‌پردازد .  و در این علم، تعریف و مشخص کردن دقیق حرف قافیه، کلمه قافیه، ردیف و... می‌پردازند و عیوب آن را مشخص می‌کنند . 
آن چه ذکر شد اشاره‌ای بود به اصول علوم ادبیات عرب، معرفی فروع این علوم خود مجالی دیگر می‌طلبد، به علاوه علم محاضرات یا تاریخ، خود امروزه علم مستقل می‌باشد.
و حاصل این نوشتار کوتاه آن که، آن چه در علوم ادبی موجود است، همه حاصل پس از اسلام است. به علاوه که تأثیر بیشتر اسلام را در محتوای شعر و نثر باید جستجو کرد که خود حدیثی است مفصل و هر کسی با مراجعه به متون ادبی عربی و حتی کتب علمی و آموزشی ادبیات عرب این تأثیر را به وضوح مشاهده خواهد کرد.   

 

                                                                                                                                                                                                                                             

سیر تاریخی معانی واژه ادب در ادبیات عربی

   

واژه ادب از کلماتی است که معنی آن همراه با تحول زندگی قوم عرب و انتقال آن از بدویت به مدنیت تغییر یافته و پی درپی معانی نزدیک به هم پیدا کرده ، تا این معنی را که امروز متبادر به ذهن می شود به خود گرفته ، که عبارت است از سخنی رسا که به نیت تاثیر درز عواطف خواننده یا شنونده به شعر یا نثر انشاء شود. اگر در عصر جاهلی راجع به کلمه ادب کندو کاو کنیم آن را در زبان شاعران نمی یابیم ، بلکه به کلمه آدب به معنی کسی که مردم را به طعام فرا می خواند بر می خوریم . در شعر طرفه بن عبد آمده است : نحن فی المشاه ندعوا الجفلی لا تری الآدب فینا ینتقریعنی ما در قشلاق دعوت عام می کنیم و آدب ما در دعوت به طعام تبعیض قائل نمی شود. مأدبه به معنی خوراکی که مردم بدان دعوت می شوند نیز از همین ریشه است، از اشتقاقات این لغت « ادب ، یأدب » می باشد یعنی طعامی آماده کرد ، یا : به طعامی دعوت کرد. گذشته از بیت طرفه ، شعر دیگری که دلالت بر انتقال کلمه ادب از معنای حسی مذکور به معنای دیگر کند در دست نیست، تا آنکه در زبان حضرت رسول ( ص) این کلمه در معنای اصلاح و پرورش اخلاقی به کار گرفته می شود: « ادبنی ربی فاحسن تأدیبی » شاعر مخضرم ، سهم بن حنظله غنوی نیز کلمه ادب را در همین معنی به کار برده : لایمنع الناس منی ما اردت ولا اعطیهم ما ارادوا احسن ذا ادبا .

این را که هر آنچه از دیگران بخواهد مانعش نمی شوند لیکن همه آنچه دیگران از او بخواهند ، ندهد ، دلیل بر حسن ادب گرفته ، یعنی نوعی پرورش اخلاقی نه عمل بر وفق طبیعت یا پیشامد.چه بسا کلمه ادب در عصر جاهلی نیز در همین معنی اخلاقی به کار گرفته شده باشد لیکن نصی که این حدس را تأیید کند به دست ما نرسیده است. نلینو با این فرض که ادب مقلوب دأب است بر آن رفته که ادب در جاهلیت به معنی سنت و سیرت پدران استعمال می شده است.در واقع اعراب همچنانکه جمع بئر را آبار و جمع رأی را آرا می آورده اند دأب را هم به آداب جمع بسته اند ، و بعدها پنداشته اند که آداب جمع کلمه ادب است و ادب در معنای سنت و سیرت (دأب) در زبانشان رایج و معمول شده و ادب را به معنی خوی و عادت پسندیده گرفته اند. اما این فرض بعیدی است؛ قریب به ذهن این است که کلمه از معنی حسی آن: دعوت به طعام به معنی ذهنی یعنی دعوت به بزرگ منشیها و اخلاق ستوده انتقال یافته باشد، همچنانکه تمام اسم معنیها به این گونه نخست در یک معنای حسی حقیقی به کار می رفته و سپس مفهوم ذهنی و مجازی یافته اند. در عصر بنی امیه کلمه ادب در معنی اخلاقی و تربیتی استعمال می شود، و پیش از پایان آن دوره معنای دیگر و تازه تری بدان می افزایند: آموزش . در واقع عده ای از معلمین که خلیفه زادگان را طبق نظر خلفا فرهنگ عربی تعلیم می دادند، مودبین نامیده شدند. اینان به فرزندان خلفا شعر و خطبه و اخبار و انساب و ایام عرب ، مربوط به دوره جاهلی و اسلامی می آموختند. این استعمال جدید مجال آن را پدید آورد که ادب در مقابل کلمه علم قرار بگیرد. علم در آن دوره به دانش شریعت اسلامی از قبیل فقه و حدیث پیامبر و تفسیر قرآن اطلاق می شد. در عصر عباسی دو معنای پرورشی و آموزشی کلمه ادب ، هر دو در کنار هم کاربرد دارد. چنانکه ابن مقفع دو رساله اش در پندهای اخلاقی و اندرزهای سیاسی را الادب الاصغیر و الادب الکبیر نامید. و ابوتمام بخش سوم دیوان الحماسه را باب الادب نام نهاد که برگزیده ای است از اشعار نغز در مضامین اخلاقی. همین معنی کاملا بر بخشی از صحیح بخاری به نام کتاب الادب منطبق است، همچنین بر کتاب الادب نوشته ابن معتز. در قرن دوم و سوم هجری و پس از آن کلمه ادب بر شناخت اخبار و اشعار عرب اطلاق کردند و شروع به تألیفاتی در این موضوع کردند و کتب ادب نامیدند ، مانند البیان و التبیین جاحظ که مجموعه ای است از اخبار و اشعار و خطبه ها و نکات جالب با بسیاری اظهار نظرهای انتقادی و سخن سنجانه و نیز الکامل فی الغه و الادب تألیف مبرد که وجهه نظرش بحث در واژه هاست و چون در آن عصر فن نثر نویسی رو به پیشرفت داشت نمونه هایی از رساله های منثور نیز ارائه کرده است. اما کلمه ادب در معنی آموزشی ، که به دو فن نظم و نثر و نکات و لطایف مربوط به آن مختص است، متوقف نماند بلکه توسعه یافت و احیانا شامل همه معارف غیر مذهبی گردید که انسان را از جهت اجتماعی و فرهنگی ارتقا می دهد. کلمه ادب در این معنی گسترده نزد اخوان الصفا می یابیم ، در رسائل ایشان ادب علاوه بر علوم لغت و بیان و تاریخ و اخبار ، به جادو و کیمیاو حساب و آیین تجارت و معاملات نیز دلالت می کند. تا اینکه در قرن هشتم هجری این کلمه شامل انواع معرفت به ویژه علوم بلاغت و لغت می شود، و در اینجاست که ابن خلدون می گوید: ادب یعنی برداشتن اشعار و اخبار عرب و دانستن مجملی از هر علم . از قرن سوم هجری به بعد کلمه ادب بر مجموعه آیینهایی دلالت می کند که طبقه بخصوصی از مردم بایستی رعایت کنند و دراین معنی کتابهای بسیاری نوشته شده مانند: ادب الکاتب ابن قتیبه و ادب الندیم کشاجم . و به دنبال آن کتب مختلفی در موضوع ادب القاضی ( آیین قضاوت) ادب الوزیر( آیین وزارت) و ادب الحدیث آیین سخن گفتن( و ادب الطعام ( آیین غذا خوردن( و ادب المعاشره( آداب نشست و برخاست و ادب السفر و غیره نوشته شده است. مضاف بر اینکه در اشعار و لطایف نیز در بسیاری موارد مدلول کلمه ادب همین است. بالاخره از اواسط قرن گذشته کلمه ادب به دو معنی دلالت می کند، یکی معنای کلی در مقابل که فرانسویان بر هر نوشته ای در هر موضوع و به هر سبک اطلاق می کنند چه علمی باشد چه فلسفی یا ادبی به معنای ویژه ، پس هر چه محصول خرد یا احساس است ادب نامیده می شود. اما در معنای خاص مراد از ادب تنها تعبیر معانی و مقاصد نیست بلکه بعلاوه می باید تعبیر چنان زیبا باشد که در عواطف خواننده یا شنونده اثر کند، بدان گونه که در فن شعر و انواع نثر ادبی از خطابه و تمثیل و مثل و داستان و نمایشنامه و مقامه ، معلوم و معهود است

بلاغت درعربی
بلاغت در انشاء زبان عرب نیز نتیجه آشنایی با قرآن است. که نمونه کامل فصاحت و بلاغت می‌باشد. حفظ قرآن، خود بخود در مسلمین ایجاد بلاغت می‌نمود و پس از اسلام زبان عربی وارد دوره جدید از فصاحت و بلاغت شد. که در خطبه‌ها و مُنشَات ‌کتبی زبان عربی کاملا هویداست، بلاغت در انشاء خطابه، بلاغت در نامه نویسی، و بلاغت در تألیف کتاب هر یک داستانی جدا دارند و در آثار عربی به خوبی خود نمایی می‌کنند. و پس از قرآن باید به نقش ائمه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به خصوص نهج البلاغه حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ و صحیفه سجادیه امام سجاد ـ علیه السّلام ـ نیز اشاره نمود. 
فنون بلاغت در علم معانی و بیان بحث می‌شوند: که ابوعبدالله مرزبانی، دانشمند شیعی، اولین تدوین‌گر این علوم می‌باشد، کتاب تجرید البلاغه از ابن میثم بحرانی، مفتاح العلوم از سکّاکی، تلخیص المفتاح‌ از محمد بن عبدالرحمان قزوینی، مطوّل از تفتازانی و... کتب معروف این علوم هستند. زمخشری و میر سید شریف جرجانی از اهالی گرگان کنونی نیز از سرآمدان این دو رشته‌اند. 
شعر عرب جاهلی معروف است و عرب شعر و فنون آن را خوب می‌شناخته است. البته پس از اسلام گرایش اُدباء بیشتر به خطابه بوده است تا شعر. با این حال در دوران اموی،‌حکام بنی امیه، تلاش فراوانی در جذب و احترام شعرا داشتند. شاید تلاش برای کتمان حقایقی که شعراء در بیان فضایل اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ و حقانیت آنان ابراز می‌کردند، یکی از عوامل و انگیزه‌های آنان بوده است. بنی‌عباس نیز چنین بودند. مسلمانان از همان قرن اول هجری برای فهم بهتر قرآن به جمع آوری اشعار گذشتگان پرداختند. حماد بن راویه دیلمی کوفی نخستین از ایشان است.

 شعرای عرب را به چهار رشته شعرای جاهلیت، شعرای مخضرمین، (از ظهور اسلام تا آخر بنی امیه)، شعرای مولدین در زمان عباسیان و بالاخره محدثین تقسیم کرده‌اند. دسته اخیر پس از انتشار فلسفه وکلام در عالم اسلام شکل گرفتند و لذا اشعار آنان رنگ و بوی جدلی و حکمی گرفته است. متبنّی به معری وشریف رضی از شعرای معروف این گروه هستند. شاعران دوره اسلامی، به دلیل تأثیرپذیری از قرآن و حدیث و نیز بهره‌وری از میراث شعر و امثال و حکم گذشتگان فصیح‌تر و با ذوق‌تر از شعرای دوران جاهلی شدند. وجود شعر نشان می‌دهد که عرب، عروض و قافیه را می‌شناخته است. ولی این دو علم نیز تدوین خود را مدیون خلیل بن احمد هستند. پس از او ابوعثمان بکر بن حبیب نحوی معروف به مازنی  است که کتاب العروض و القوافی را نوشته است . مردم اندلس نیز تاریخ مخصوص در شعر تنظیم کردند و اسلوب و روش‌های متنوع ابداع نمودند، شعر موشح از ابتکارات ایشان است. شعرای شمال آفریقا نیز بحرهای جدیدی به علم عروض افزودند.

 

شعر عربی مکتب نجد

قدیمترین ادبیات)) زمان ایجاد و نشأتش به شانزده قرن پیش میرسد در بیابان نجد شعر غنائی بصورت قصیده بوجود آمد. امروءالقیس کندی درین زمینه بدرجه کمال از قدرت رسید و از شاگردان سبک و مکتب تجد بشمار میرفت. قصیده و قصیده سرائی جاهلی تجدی در شکل عمومی تا عصر جدید باقی مانده است، آغاز مکتب تجد به قرن چهارم میلادی میرسد. در قرن ششم شعر از تجد منتشر و مورد تقلید سایر نقاط جزیرهالعرب (شبه جزیره عربستان) واقع میشد اما خصائص محلی و بومی و قومی بخود میگیرد و تا ظهور اسلام شعر بشیوه مکتب نجد در اوج کمال بد اما از آن به بعد رو به ضعف نهاد. شکل قصیده عربی در ادبیات بواسطه موضوع و مضمون تغییر یافت و در (قصیده) مدح یا ذم پس از مقدمهچینی و وصف ممدوح شروع میشود. و در ابتدای شعر در نسیب، شکایت شاعر در شعر، از فراق و دوری از محبوبان است و شاعر بوصف اسب یا شتر خویش با طبیعت و اطراف و محیط خود میپردازد. مدح ممدوح با وصف صحرا و وصف زیبائیهای زندگی و وصف سخاویخشش ممدوح و دریا و مهمانی و شرابخواری و جنگهایش همراه میباشد. ابیات قصیده معمولاً از 60 تا 100 حتا 300 بیت است و همه اشعار آن بایستی در بحر و قافیه واحد سروده شود. معلقات دهگانه یا هفتگانه از بهترین نمونههای اینگونه اشعار بوده است. مناذر و غسانیان در تطور و کمال قصیده بواسطه نواختها و تشویقها و حمایتهای شاعران سهم عمدهای داشتند ولی این دو دسته از حکمرانان سبب خلق و شکوفائی نوع جدیدی قصیده تجدی نشدند. تا اینکه رفته رفته قصیدهها و موضوعات شعر متنوع میشود و این خود فرصت طبع آزمائی خوبی برای قدرت شاعر و امتیاز بشیوه قصیده تجد به این شکل عمومی و موضوعات معین تقلید و دنباله روی بود. وصف زن در نسیب، عام و مبهم ولی توصیف حیوان، صحرا، واقعی و دقیق در قصیده دیده میشود. شعر روزگار درازی غیر مکتوب و متکی بالقواه و سماعی و نقل قول و سینه بسینه بود. چه شاید شاعر قادر به نوشتن نبود یا اینکه اساساً نوشتن و خواندن برای شاعر جاهلی یکنوع کسر شأن بود، اشعار متکی بحافظه شاعر یا شنوندگان یا هر دو بود. و از اینجا شعر از حیث موضوعات و صورتها محدود میشود. با ظهور اسلام در شعر عرب تنوع و تغییراتی چند حاصل میگردد از جمله قطعات و اشعار رجزی در وصف جنگها و مرثیه و اشعار حماسی بود و شعرائی همچون شنفری، تأبط شرا ازین گونه اشعار میسرودند. شاعران همه قوت و قدرت خویش را در القاظ بکار میبردند که در عین حال زیبائی و جذابیت داشت و درین تحول، قصائد برای موضوع واحدی سروده میشد مگر قطعات کوتاه اشعاری در وصف شراب (خمر) اما وصف صید جزئی از قصیده عمومی را تشکیل میداد. شعر شعرای شهرنشین در عصر جاهلیت اختلافات جزئی از لحاظ مفهوم با مضامین شعر شاعران بادیهنشین دارد ولی آنچه برای ما از آنها باقی مانده است کم میباشد. مشهورترین آنها شعر عدیابن زید در خمر و شعر امیهابن ابی صلت الدینی است. و نباید یکباره چنین پنداشت که هیچ نوع شعری در قبل از اسلام برشته تحریر و کتابت در نیامده باشد. اما واضح است که از اشعار مکتوب قبل از اسلام چیزی بما نرسیده است. بطوریکه فرزدق شاعر معروف عرب اشاره میکند دیوان مکتوبی از شاعر مشهور لبید وجود داشت.

شاعران در ادبیات

در میان شاعران و نویسندگانِ که به زبان عربی آثاری ارزنده به وجود آورده اند، نامهای درخشانی چون ابن مقفع و ابو نواس اهوازی و بشار طخارستانی و مهیار دیلمی و عبدالحمید و ابن العمید و صاحب بن عباد و قابوس، مقامی بس والا دارند.
از دیرباز، شاعران ما، اشعار اعراب جاهلی را می خواندند و آنان که دیوان شعر تازیان را از بر داشته اند، بر کسانی که حتی قصیده عمرو بن کلثوم را خواندن نمی توانسته اند، مفاخرت می کرده اند و تا بگویند که دهانشان پر از عربی است، خود را به شحبان وائل و حسان بن ثابت تشبیه می کرده اند، و شاگردان آرزو می کردند که کاش فرزدق و زهیر و رؤبه و کمیت و اخطل و بشار و ابن رومی ابن معتز و ابن هانی و دعبل و امرؤالقیس و طرفه و نابغه... در زمان آنان می بوده اند و شعر استادانشان را می شنیدند.
بعضی نیز قصائد خود را به قصائد آنان تشبیه می کردند و در برابر "اماصحا" ی تازی، "اماصحا"ی پارسی می ساختند. یا مضامین حکمی و مدحی ابوتمام و متنبی را در لابه لای شعر خود درج می کردند ، یا در قصائد خود ترکیباتی جون "سجنجل ترائب" و"معقد عقایص" می آوردند و چون اعراب بادیه نشین بر ربع و اطلال و دمن زاری می کردند و به نام برخی از عرائس شعر عرب چون سلمی و لیلی غزل می سرودند. افزون بر اینها قصیده بدین صورت معمول، که ابیات بسیاری را همه در یک وزن با یک قافیه می طلبد، یکی از تندیسهای شعر عرب است، زیرا چنین پدیده ای ،تنها در زبانی می تواند جامه هستی بر تن بپوشد که صدها کلمه هموزن و هم روی در آن یافته شود، و از آن پس که واژه های عربی در زبان فارسی راه یافتند قصیده هم با همان ترکیب و ترتیب و برای همان اغراض و مقاصد که در تازی وجود داشت، در زبان فارسی هم به وجود آمد.
از این سو نیز چنین بود. آن بزرگان که در آغاز از آنان یاد کردیم حاملان فرهنگ کرامند و پر بار قوم ایرانی به درون زندگی اجتماعی و ادبی اعراب بودند. ابونواس اهوازی و بشار طخارستانی، در شعر عرب، سبکی نو آوردند و آن سنت قدیم را در آغاز قصائد که باید شاعران خود و یارانشان به خرابه های منزل معشوق بایستند و اشک بریزند و ویرانه ها را ندا دهند، عیب گرفتند و خود نیز آن را فرو گذاشتند. عبدالحمید شیوه ای نو در کتابت آورد که برخی آن را شیوه ایرانی می خوانند. یعنی در برابر آن نثر موجز که از عصر جاهلی به ارث رسیده بود، راه تفصیل را پیش پای نویسندگان نهاد. از این رو او را آغازگر نثر عربی می دانند.
هزاره ای را پشت سر می نهیم و به عصری که آن را عصر نهضت می گویند می آییم.می بینیم باز هم در آن جنبش و تلاش ، برای راه یافتن به آفاق نوین میان شعر و نثر عربی و فارسی رابطه ای برقرار است و گویی که هر دو گروه در پی یک مقصود و در راه یک مقصد اند.پس عجبی نیست اگر بهار ما در مرگ زهاوی آنها سوگنامه می سراید.این رابطه دیرساله، میان ادبیات ما و ادبیات زبان عربی است.

 

ادبیات عرب درایران

از همان زمان که ایرانیان دروازه‌های خود را بر روی سپاهیان عرب گشودند و با آغوش باز اسلام را پذیرفتند، بدون هیچ تعصبی و با شور و نشاط و علاقه‌ای فوق‌العاده به فراگیری، ضبط و تدوین زبان و ادبیات عرب پرداختند،‌زیرا ایرانیان مانند همه مسلمانان پاک نهاد دیگر، زبان عربی را زبان قوم عرب نمی‌دانستند بلکه به این زبان به عنوان زبان قرآن و زبان بین‌المللی اسلام ارج می‌نهادند تا جایی که به گفته بسیاری از مورخان و ادیبان، خدمات ایرانیان به زبان عربی بیش از خود اعراب به این زبان بوده است. مردم کشور ما امروزه بیش از گذشته نیاز به آشنایی با زبان و ادبیات عربی دارند چرا که عربی زبان اول جهان اسلام و زبان فرهنگ و تمدن بیشتر کشورهای مسلمان است و ما برای اتحاد، همدلی و همزبانی با جهان اسلام و بهره‌گیری از منابع اصلی اسلامی و تحقیقاتی که در این زمینه انجام می‌شود همچنین تسلط بر زبان و ادبیات فارسی که از زبان و ادبیات عربی بسیار تأثیر پذیرفته است، باید به زبان و ادبیات عرب مسلط باشیم. از همین رو در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی کشورمان رشته زبان و ادبیات عربی ارائه می‌شود.
دانشجوی‌ زبان‌ و ادبیات‌ عربی‌ با تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌، متون‌ مختلف‌ نظم‌ و نثر دوره‌های‌ مختلف‌، فن‌ ترجمه‌ از عربی‌ به‌ فارسی‌ و بالعکس‌، علوم‌ بلاغی‌ و عروض‌ و قافیه‌ درزبان‌ و ادبیات‌ عرب‌ آشنا می‌شود. به همین دلیل رشته‌ زبان‌ و ادبیات‌ عربی‌ در دانشگاه‌ها با کتاب‌ عربی‌ که‌ در آموزش‌ و پرورش‌ تدریس‌ می‌شود تا حدودی‌ متفاوت‌ است‌ چون‌ در مدارس‌، عربی‌ بیشتر درس‌ قواعد و صرف‌ و نحو است‌ و تا حدودی‌ نیز دانش‌آموزان‌ علوم‌ انسانی‌ بلاغت‌ زبان‌ عربی‌ را مطالعه‌ می‌کنند اما در دانشگاه‌ به‌ زبان‌ و ادبیات‌ عربی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ رشته‌ تخصصی‌ نگاه‌ می‌شود و دانشجویان‌ با دروس‌ متفاوتی‌ از جمله‌:
تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ اعم‌ ازتاریخ‌ ادبیات‌ عصر جاهلی‌، عصر اموی‌، عصر عباسی‌، دوره‌ انحطاط‌ و دوره‌ معاصر، متون‌ نظم‌ ونثر در دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخی‌، ادبیات‌ تطبیقی‌، نامه‌نگاری‌ و خلاصه‌نویسی‌، مکالمه‌، انشا و فن‌ ترجمه‌ آشنا می‌شوند.

زبان پارسی که در قرن چهارم از آمیزش با زبان عربی تا حدی مصون مانده و لغات تازی در آن اندک بود از قرن پنجم ببعد به نسبت بیشتری با لغات عربی درآمیخت. پیداست که این آمیزش یکباره با شروع قرن پنجم بکمال نرسید بلکه تدریجاً صورت گرفت و این سیر تدریجی چنان بود که کثرت کلمات عربی در پایان قرن پنجم خیلی بیشتر از آغاز آن و در آخر قرن ششم زیادتر از اول آن بوده است. از علل عمده این امر یکی تزاید نفوذ دین اسلام در این دو قرن و زبان ملازم آن یعنی زبان عربی بود. دیگر آنکه در این دو قرن تعلیم و تعلم زبان عربی با شدتی بیشتر از پیش در ایران رواج داشت و چون توسعه و افزایش مدارس در قرن پنجم و ششم با قوت بسیار صورت گرفته و از مواد اصلی و اساسی دروس در این مدارس زبان و ادب عربی بود، طبعاً همه اهل سواد و کسانی که در پی تحصیل علم و ادب بودند از زبان و ادب عرب آگاهی می‏یافتند و از اینجاست که در قرن پنجم و ششم کمتر کسی از شاعران و نویسندگان را می‏یابیم که اثری از ادب عربی در گفتار او نباشد.
علاوه بر این در طی قرنهای دوم و سوم و چهارم همه علوم اسلامی تدوین شده و اصطلاحات علمی فراوان در زبان عربی گرد آمده و بر اثر ترجمه بسیاری کتب از منابع یونانی و پهلوی و سریانی و هندی، ادب عربی غنی و ثروتمند و دارای نفوذ بسیار گردیده بود. دین اسلام و رواج قرآن و احادیث نیز مایه تشدید نفوذ لغات عربی و ورود بسیاری از آنها در زبان فارسی شده بود. باین جهات هر چه از آغاز تسلط تا زیان بر ایران بعهد معاصر نزدیکتر شویم کلمات تازی را بنسبت بیشتری در زبان فارسی می‏یابیم.
در قرن پنجم و ششم این عوامل چون دست بهم دادند باعث شدند که زبان فارسی با سرعت بیشتری با لغات تازی آمیخته شود چنانکه در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم که پایان این دوره است در زبان نظم و نثر فارسی بسیاری از کلمات غیر لازم عربی وارد شده بود.
از طرفی دیگر چون قرن پنجم و ششم دوره برچیده شدن حکومتهای ایرانی و روی کار آمدن غلامان و قبایل ترک نژاد بود قسمتی از لغات ترکی نیز بوسیله سپاهیان و عمال دولتی در زبان فارسی راه جست ولی نسبت این لغات بواژه‏ های تازی بسیار ناچیز و غیر قابل ملاحظه بود.

هر بار که سخن از روا‌بط زبان عربی و فارسی به میان می‌آید ، نخستین چیزی که به ذهن می‌رسد ، موضوع وجود کلمات عربی در زبان فارسی و لزوم آموختن این زبان برای درک صحیح زبان و ادبیات فارسی می‌باشد

همان‌طور که زبان عربی در برنامه رشته ادبیات ‌فارسی پایه و مایة استواری داشته و آموختن آن برای دانشجویان فارسی‌زبان جنبه الزام و اجبار دارد ، دانشجویان زبان عربی نیز برای تکمیل معلومات خود به آموختن زبان و ادبیات فارسی نیازمندند ، زیرا که آگاهی آنان به این زبان و ادبیات آن ، ‌درهای تازه‌ای را به روی آنها خواهد گشود و در تحقیقات معنوی ، ادبی و تاریخی به آنان کمکهای شایان خواهد نمود
ادبیات هر ملت ، ‌در واقع آمیخته‌ای از آداب مختلفی است که همه در یک قالب یعنی زبان که وسیله تعبیر و بیان آن قرار می‌گیرد ریخته شده‌است. آشنائی با عواملی که در ادبیات یک زبان از خارج تأثیر داشته برای علاقمندان به تحقیق در متون و شناخت اندیشه‌‌ها و آرائی که در آن وارد شده کمال ضرورت را دارد

می‌دانیم که بسیاری از کتب علمی عربی را نویسندگان و دانشمندان ایرانی‌الاصل تألیف کرده‌اند. نمونه این کتب ، ‌کتاب سیبویه است که نخستین کتاب علمی در دستور زبان عربی است

به طور کلی زبان و تمدن عربی از هر لحاظ تحت‌تأثیر ادبیات و تمدن ایران قرار گرفته چنانکه زبان عربی نیز به نوبه خود در زبان و ادبیات ایران تأثیر به‌سزائی داشته و این تأثیر متقابل ، جنبه یک دا‌د‌و‌ستد معنوی دو‌ جانبه را دارد و این تأثیر امروزی و تازه نیست بلکه ادبیات فارسی و عرب به واسطه پیوندهای استوار و تأثیر متقابلی که در گذشته بین آنها وجود داشته در سطح علمی و تحقیقاتی هر یک مکمل یکدیگر شده‌اند. به همین جهت است که محققان و دانشمندان هر دو زبان آموختن هر یک از دو زبان را برای کسانی که بخواهند در ادبیات و زبان یکدیگر تحقیق و مطالعه کنند ، ضروری می‌دانند

تحول و پیشرفتی که در دوره عباسی در ادبیات عربی حاصل گردید ، نتیجه برخورد زبان عربی با فرهنگ ملتهای دیگری بود که در ادبیات و هنر سابقه طولانی داشتند و یک چنین پیشرفتی برای هر زبان که از حدود جغرافیائی و ملی خود تجاوز کند و بخواهد میراث فرهنگی و انسانی را در بر بگیرد امری طبیعی است. به همین جهت برای درک ادبیات عرب در این دوره شناخت عناصر خارجی که در آن تأثیر داشته و از عوامل تحول و پیشرفت آن بوده‌اند ضروری است
از آنجا که مهمترین این عناصر و یا به عبارت بهتر بزرگترین سرچشمه ادبیات عرب در این دوره ، ‌ایران بوده‌است ، بحث و تحقیق در این سرچشمه و آموختن زبان و ادبیات فارسی ، برای درک بهتر زبان ادبیات عرب لازم و برای تحقیق در فرهنگ و ادب این زبان ضروری است. این مطلب را تحقیقات و پژوهشهای لغوی ، تاریخی و ادبی بر ما تحمیل می‌کند و یقین است که هر قدر دامنه‌‌ تحقیقات تاریخی و علمی در این دو زبان و به خصوص در زبان عربی گسترش یابد و پیوستگی تاریخی آن با زبان و ادب فارسی آشکارتر گردد ، این مطلب مسلم‌تر خواهد گردید
دلائلی که ما را به لزوم تحصیل فارسی برای دانشجویان دسته ادبیات عرب در دانشگاههای عربی وادار می‌کند ، همان دلائلی است که برای لزوم تحصیل عربی برای دانشجویان رشته ادبیات فارسی در دانشگاههای ایران و سایر کشورهای فارسی‌زبان می‌توان عنوان کرد و آن هم پیوستگی فرهنگی و تاریخی و آمیزشی معنوی این دو زبان و آثار بسیاری است که از هر یک ، در دیگری وجود دارد زیرا چنانکه گفتیم ، این دو زبان از لحاظ فرهنگ و ادب به اندازه‌ای به هم پیوسته‌اند که تفکیک آنها در زمینه تحقیقاتی مشکل به‌نظر می‌رسد و در مؤسسات علمی و خاورشناسی هم فارسی و عربی تقریباً یک زمینه تحقیقاتی را تشکیل می‌دهند
مثلاً کسانی که بخواهند از نظر معنوی در رشته زبان و ادبیات عربی تخصص حاصل نمایند و اصول کلمات و تحولات آنها را تشخیص دهند به همان میزان احتیاج به دانستن زبان فارسی دارند که داوطلب تخصص در زبان و ادبیات فارسی به آموختن زبان عربی
صحیح است که اثر زبان عربی در فارسی نمایان‌تر و بیشتر است ولی این امر در اصل موضوع تغییری نمی‌دهد. زیرا ضرورتی که برای آموختن زبان فارسی جهت دانشجویان عربی‌زبان موجود است در مورد تعلیم زبان عربی برای فارسی‌زبانان نیز ایجاب می‌کند و هر دو در حد تخصص است ، نه در سطح عادی. برای یک نویسنده و یا خواننده عادی یا کسی که در رشته‌های علمی و فنی کار می‌کند و کارش مطالعات لغوی و ادبی نیست کافی است که معنی مصطلح کلمه‌ای را بداند. و دیگر ضرورتی ندارد که اصل و ریشه و کیفیت اشتقاق و تحولات تاریخی آن را هم بداند. البته اگر دانست فضیلتی است ولی ضرورت نیست. اما برای دانشجویان رشته ادبیات ، یعنی کسی که چه در دوره تحصیل و چه پس از آن سر وکارش با زبان و ادبیات و تحقیق و مطالعه دراین رشته است مسئله صورت دیگری به خود می‌گیرد. درآنجا ضرورت دارد که دانشجوی عربی‌زبان مهمترین زبانی که در عربی هم از لحاظ افت و هم از لحاظ ادب تأثیر گذاشته ، یعنی زبان فارسی را که از آن صدها و هزارها کلمه شناخته و ناشناخته در عربی راه یافته خوب بشناسد این موضوع درباره دانشجوی فارسی‌زبان نیز صدق می‌کند
دیگر از مواردی که آشنایی با زبان و ادبیات فارسی برای محققان عرب ضرورت می‌یابد در موضوع تاریخ و به خصوص تاریخ فرهنگ و تمدن این منطقه عربی و اسلامی است
در دوره عباسیان تمدن و فرهنگ عربی و اسلامی به طوری با تمدن و فرهنگ ایران درآمیخته شد که تفکیک آنها غیرمیسر است ، و در دوران اسلامی هم پیوسته فرهنگ ایران یکی از منابع فیاض فرهنگ و تمدن عربی به‌شمار می‌رفته‌است. بنابراین طبیعی است که هرگاه محقق و مورخ عربی بخواهد در‌باره تاریخ و تاریخ فرهنگ عربی تحقیق کند اگر از تاریخ و فرهنگ ایران در بهترین مظاهر آن که زبان و ادبیات فارسی باشد بی‌اطلاع بماند یکی از منابع اصلی و اساسی کار خود را از دست داده است. در‌باره تاریخ عمومی عرب و تحقیق در آن که در هر حال از تاریخ اسلام جدا نیست این مطلب را هم باید یادآور شد که گذشته از دوران پیش از مغول که در زبان فارسی هم تألیفات تاریخی چندی به‌وجود آمده ، از بعد از مغول ، تواریخ قسمت بزرگی از عالم اسلامی به زبان فارسی تألیف شده که در آن زمینه‌ها ، در زبان عربی تألیفاتی به آن اهمیت وجود ندارد و هرگونه تحقیق تاریخی در آن دوره ، بدون مراجعه به آن مصادر تاریخی ، ناقص و نارسا خواهد بود. به این دلائل ، می‌توان گفت که در سطح علمی و تحقیقاتی ، زبان و ادبیات فارسی و عربی هر یک مکمل یکدیگرند و هر دو به یک اندازه به یکدیگر احتیاج دارند و هیچ‌یک از دیگری بی‌نیاز نخواهد بود. برای اینکه از این گفته نتیجه گرفته نشود که زبان فارسی تنها به درد محققانی خواهد خورد که بخواهند در لغت و یا فرهنگ و تاریخ گذشته عرب تحقیق نمایند و زبانی نیست که در عصر حاضر هم رسالتی داشته باشد تا بتواند خواننده‌ای را راضی و خورسند نماید لازم است اشاره شود که ادبیات زبان فارسی و به خصوص ادبیات منظوم آن بیشتر جنبه انسانی و جهانی دارد تا جنبه محلی. از این جهت همیشه برای خوانندگان غیر ایرانی هم همان فوائد معنوی و روحی را داشته که برای خواننده ایران
از این جهت باید گفت که کمتر زبان است که آثار ادبی و فکری آن به این کثرت و به این کیفیت به زبانهای دیگر ترجمه شده‌باشد. و این بدان‌جهت است که ادبیات منظوم زبان فارسی به‌خصوص آنها که از عرفان ایران هم مایه‌ای گرفته‌اند بازگوی افکار و اندیشه‌ها و آرزوهای درونی و روحی انسانی است و اختصاص به زمان و مکان معینی ندارد و به هر زبان که ترجمه شود اهل آن زبان در خلال سطور آن تعبیری از مکنونات درون خویش را خواهند یافت
بنابراین دانشجویان عربی‌زبان نیز از تحصیل این ادبیات فوائد و منافع بی‌شمار خواهند برد که شاید مهمتر از همه وسعت افق دید آنها در جهت انسانی و جهانی ا‌ست و شاید بتوان گفت که در دنیای کنونی که خواه‌ناخواه باید در جهت وحدت انسانی و جهانی سیر کند ادبیاتی چون ادبیات فارسی انباشته از زهد و افکار و تجارب دانایان و حکیمان باشد رسالتی بس ارجمند خواهد داشت و آن گسترش روح انسان‌دوستی و جهان‌بینی و شکستن حلقه‌های تنگی است که بشر را در حال حاضر هم مانند دوره‌های تاریک گذشته در بند خود نگهداشته‌ است که اگر با همین نظر و به همین منظور مورد مطالعه قرار گیرد شاید پاسخ بسیاری از مشکلات روحی عصر حاضر را بتوان در آن یافت.

سیر مقامه نویسی در ادبیات عربی و فارسی

بخش اول

مقامه واژه عربی است و در کتاب های لغت در معانی مختلف و متعددی به کار رفته است. این واژه پس از تغییر معنی در ادوار گوناگون ادبی و اجتماعی، سرانجام در قرن چهارم هجری برای فن خاصی از نثر اصطلاح شده و مشهور گردیده و در کتاب های لغت و دایره المعارف ها بیشتر بدان اصطلاح ثبت شده است. مقامه در آثار باقی مانده از دوره جاهلی در معنی «مجلس» و «مجمع» و نیز به معنی «گروهی که در یک مجلس یا مجمع گرد آمده باشند به کار رفته است. این واژه در دوره اسلامی در معنی «مجلس» استفاده شده؛ مجلسی که در آن شخصی در برابر خلیفه یا عده ای ایستاده و وعظ کند. به اعتقاد فارس ابراهیمی حریری مقامه در این دوره مرادف حدیث گردیده و به تدریج معنی مطلق سخنرانی به خود گرفته است. یعنی کسی در حالت ایستاده سخن گفتن آغاز کند.

شاید مفهومی که واژه مقامه در دوره اسلامی به خود گرفت از قرآن مجید اخذ شده باشد چرا که این واژه در قرآن فقط برای یکبار آن هم به معنی «جای نشستن و ماندن به کار رفته است: «الذی اهلنا دار المقامه من فصل لایمسنا فیها نصب «و لایمسنا فیها لغوب»  و اندیشمندان با استفاده از همین مفهوم مقامه معانی ثانویه ای از آن اخذ کرده اند. در برخی از کتاب های تاریخ ادبیات هم مقامه را برگرفته از اسم مکان دانسته اند؛ مانند مکان و مجالسی که در آن مباحث علمی و ا دبی مطرح شود.

در دوران خلفای بنی امیه و اوایل خلافت بنی عباس این کلمه با اندک تغییر معنی ای به جلساتی اطلاق شد که در آن خلفا از پرهیزگاران و پارسایان پذیرایی می کردند مانند مقام «صالح عبدالجلیل» در برابر مهدی عباسی، مقام خالد بن صفوان در برابر هشام و مقام حسن در برابر عمربن هبیره سپس این کلمه توسط ابن قتیبه در عیون الاخبار به معنای خطبه و موعظه به کار برده شد و پس از او ابن عبدربه در عقد الفرید، طرطوشی در سراج الملوک، سعودی در مروج الذهب و جاحظ در البخلانیز با همین معنی در آثار خود به کار بردند. بدین ترتیب این لغت قبل از قرن چهارم به معنای وسیعی که دلالت بر خطبه و موعظه داشت معروف و مشهور گردید. مقامه در آن دوران به سخنرانی و سخنوری در مقابل بزرگان و خلفا و حاکمان نیز اطلاق می شد. نکته قابل ذکر اینکه خطیبان عرب به هنگام ایراد خطبه سراپا یا بر بلندی می ایستاده و سلاح یا عصایی در دست می گرفته اند  و بعید نیست که این رسم به طور غیر مستقیم ادامه همان سنت و رسم جاهلی باشد که نقالان و معرکه گیران در القای حالات مختلف و تجسم بخشیدن به صحنه های داستانی که نقل می کردند از چوبدستی یا عصا بهره می بردند چنان که قهرمان داستان بدیع الزمان در معرکه گیری اش همان عصا را در دست دارد و با آهنگ و ایقاع خاصی نوک آن را بر زمین می کوبد تا جلب توجه کند. به تدریج حالت «ایستاده» از آن حذف و به نفس «سخنرانی» مقامه گفته شد با این شرط که سخنرانی دارای آرایه های ادبی و سخنران از طبقه اشراف باشد. به مرور زمان نیز اشرافی بودن سخنور هم از آن حذف گردید.

مقامه در سیر تحول معنایی خود، در قرن سوم هجری، به یکباره از مقام خود تنزل یافت و به استغاثه گدایان و سوال نیازمندان و بینوایان تبدیل شد، این استغاثه ها غالبا مسجع بوده اند و در ذهن، همان حالت نقالان و نیز حالت خطیبان را که برای سخنرانی می ایستادند تداعی می کرد. این تنزل معنایی سبب گردید اصطلاح مقامه از انحصار مراکز درباری خارج گشته و به ادبیات عامه مردم وارد شود. به مرور زمان مقامه معنا و مفهوم اولیه خود را باز یافت و به سخنان و نوشته های ادبی ای اطلاق گردید که به نثر فنی و مصنوع و همراه با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیهی اعم از لفظی و معنوی باشد. واژه مقامه در ادبیات فارسی هم نمودهایی داشته و در معانی مختلفی به کار رفته است. به نظر می رسد قدیمی ترین استعمال این واژه در کتاب تاریخ بیهقی است که در آن به معنای حکایت و یا بیان واقعه و حادثه ای استفاده شده است: ...« و هرکس که این مقامه بخواند به چشم خرد و عبرت اندر این باید نگریست نه بدان چشم که افسانه است تا مقرر گردد که این چه بزرگان بوده اند...» پس از او نصرالله منشی در کلیله و دمنه اش با به کار بردن واژه مقامه، از آن «کارهای مهم و هنر نمایی ها» را افاده کرده است: «کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و تاثر مشکور که در خدمت من داشت....» در مقامات حمیدی هم به معنای مختلف از جمله گفتار صوفیان و هنگامه به کار رفته است. ملک الشعرای بهار در سبک شناسی اش معنای دیگری از آن ارائه داده که در منابع دیگر نیامده است و آن «آهنگ» است که در خراسان مردم عادی به آن «مقوم» می گویند. او در این معنی مقامه را ترجمه «گاه وگاثه» دانسته و آن را با مقام های موسیقی ربط داده است. و اما مقامه و مقاماتی که در این مقال در پی واکاوی و بیان تاریخچه اش هستیم، به روایت بهار، روایات و افسانه هایی هستند که کسی آنها را گرد آورده و با عبارتی مسجع و مقفی و آهنگ دار برای جمعی بخواند یا بنویسد و دیگران آن را بر سر انجمن ها یا در مجالس خاصی بخوانند و از آهنگ کلمات و سجع های آن لذت ببرند.

مقامات در اصل، فنی از انواع فن قصص است ولی با آن تفاوت دارد زیرا در فن قصص بیان رشته داستانی ضروری است اما در فن مقامات جنبه داستان به اندازه ای ضعیف است که خواننده تمایلی به شنیدن موضوع داستانی احساس نمی کند بلکه بیشتر در پی حل دشواری های لفظی و ترکیبات متن و یافتن صنایع لفظی و بدیعی آن است. اما از نظر داستانی مقامات را قصه های کوتاهی دانسته اند که در آنها راوی معینی شخص واحدی را در حالات گوناگون وصف می کند و بر اثر لفاظی گوینده داستان به درازا می کشد. مقامات از نظر موضوع نیز تنوع بسیاری دارد.

مقامه نویسی در ادبیات عربی

فن مقامه نویسی در ادبیات عرب از قرن چهارم به بعد توسط بدیع الزمان همدانی شروع شده و گویا خود او این اصطلاح را در معنی «قطعه ای مسجع و مصنوع شامل داستان یا حادثه ای» به کار برده است. باید اذعان کرد پیش از آنکه بدیع الزمان همدانی فن مقامه نویسی را در ادبیات عرب به شهرت برساند و نامش به عنوان مبتکر این فن از فنون ادبی مطرح شود، استاد او ابن درید (متوفی به سال 321 ق) داستان های کوتاه و فکاهی ای آراسته به صنایع لفظی خلق کرده و شاید در فن مقامه نویسی طبع آزمایی هایی کرده است ولی آنچه که در این مورد مسلم و مورد اتفاق نظر اغلب دانشوران است این است که ابن درید داستان های خود را «احادیث» نامیده و تا ظهور بدیع الزمان همدانی فن مقامه نویسی و اطلاق مقامه به نثر مصنوع و متکلف و آهنگین مطرح نبوده است. با این حال، ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که بدیع الزمان در نوشتن مقامات خود از احادیث ابن درید بی تاثیر نبوده است.

به هرروی، با استناد به منابع مختلف، نخستین کسی که به مقامه نویسی روی آورد بدیع الزمان همدانی است. قلقشندی در صبح الاعشی فی قوانین الانشاء، حنا الفاخوری در تاریخ ادبیات عرب  و بسیاری منابع مهم عربی و فارسی و نیز کسانی که بعدها به پیروی از بدیع الزمان در فن مقامه نویسی طبع آزمایی کردند به این نکته اذعان دارند. در این میان، نظر فارس ابراهیمی حریری قابل تامل است. به اعتقاد وی گرچه مقامات در قرن چهارم هجری وضع شد اما حقیقت آن است که بدیع الزمان مبتکر این فن نیست بلکه او با مهارت و استادی اجزایی را که از قدیم در جامعه و ادبیات عرب بوده با یکدیگر تلفیق و ترکیب کرده و فن قابل توجهی به دست آورده و کلمه مقامات را که معانی فراوانی داشت بر فن خود اطلاق نموده و موجب شده معانی دیگر این کلمه کنار رود و مقامه فقط معنای اصطلاح خاص ادبی به خود گیرد. وی با این توضیحات مبتکر مقامه نویسی در ادبیات عرب را ابن درید دانسته و بدیع الزمان را از نظر تلفیق داستان استاد و مبتکر دانسته و عنوان کرده است که بدیع الزمان اصطلاح مقامه را برای نخستین بار به یک نوع از قصه منحصر ساخته است. با این حال اغلب منابع متقدم و متاخر به مبتکر بودن همدانی در فن مقامه نویسی اذعان دارند.

درباره ابن درید

ابوبکر محمدبن حسن بن درید متولد 223 هجری در بصره است. او بعدها به عمان و فارس روی نهاد و سر آخر به بغداد بازگشت و در سال 321 ق در همان شهر در گذشت. ابن درید در شعر مهارتی کامل داشت و برخی ابیات و قصاید باقی مانده از وی این مطلب را تائید می کند. او علاوه بر سرودن شعر، در فن نثر نیز متبحر بود و آنچه از وی در این زمینه به یادگار مانده حکایت هایی است که خودش نام «احادیث» بر آنها نهاده و همین حکایت ها عامل اصلی تشویق بدیع الزمان در نوشتن مقامه بوده است به گونه ای که چهار صد حدیث و به اصطلاح خودش مقامه نوشت که از آن فقط چهل مقامه باقی ماند. زکی مبارک درباره احادث باقی مانده از وی اعتقاد دارد که آن احادیث عموما جنبه شوخی و تفنن دارد و برخی از احادیث با بهترین روش فکاهی به نگارش در آمده اند. به هر روی، داستان های بر جای مانده از ابن درید را می توان نمونه ای از مقامات با سبکی شیوا و در عین حال عاری از تکلف دانست.

بخش دوم

زندگی و آثار بدیع الزمان همدانی

حدود سی و هفت سال پس از مرگ ابن درید، در 358 ق در شهر همدان ابوالفصل احمد بن حسین یحیی همدانی مشهور به بدیع الزمان همدانی دیده به جهان گشود. اینکه برخی از مورخان ابن درید را استاد بدیع الزمان دانسته اند به نظر می رسد به واسطه بهره گیری بدیع از آثار ابن درید باشد وگرنه تولد بدیع الزمان سی و اند سال بعد از فوت ابن درید روی داده و با این استناد بدیع الزمان نمی توانسته در محضر ابن درید به تلمذ بنشیند. به هر حال، بدیع الزمان نزد ابن فارس لغوی درس خوانده سپس به ری و جرجان و نیشابور سفر کرده و در این مدت بانویسنده ها و شاعران زیادی برخورد کرده و تجربه اندوخته است. او در دربار پادشاهان ایرانی مانند دیلمیان و آل زیار و ملوک نیمروز و غزنویان پرورش یافته و همواره از صلات آنان بهره مند شده است. او در اواخر عمر در هرات ساکن گردید و با خاندان نجبا وصلت کرد و صاحب ملک و به تعبیر خودش “پانصد گاو و هزار رعیت” گردید تا اینکه در 398 ق درگذشت. از وی دیوان شعر، مجموعه رسائل و مقامات بر جای ماند.

 

بدیع الزمان و مهارت او در مقامات نویسی

بدیع الزمان همدانی کسی بود که برای اولین بار باب مقامه نویسی را گشود و پس از او گروهی از ادبا در این راه گام نهادند. او برای این رشته از ادبیات دو صفت قائل شد که بعدها هم از سوی بسیاری از طرفداران وی رعایت گردید. اول اینکه برای مقامه های خود یک راوی تعیین کرد که قهرمانی ها، شگردها و حقه بازی های “قهرمان” مقامه را به عینیه در شهرهای مختلفی که او گدایی کرده دیده و حال برای “جمعی در مجلس روایت می کند. دوم، قهرمانی که اغلب از مشاغل پست اجتماع بویژه گدایان انتخاب شده که با سخنان مسجع و قافیه دار مردم را مجذوب خود نموده و از آنها اخاذی می نماید. غیر از این دو رکن اساسی، رکن دیگری نیز به عنوان سنت مقامه نویسی به وجود آمد که آن هم تعداد مقامه ها بود که به پنجاه مقامه می رسید. حسین خطیبی در فن نثر انشای مقامات بدیع الزمان را تحت تاثیر چند عنصر متمایز دانسته است: -1 از جنبه داستان پردازی تحت تاثیر قصص عربی -2 از جنبه لفظی و سجع تحت تاثیر ابن درید -3 از نظر قهرمان داستان تحت تاثیر روش گدایان، زیرا در این دوره گدایی با عبارات مسجع برای تاثیرگذاری در دیگران رواج داشته است.

مقامات بدیع الزمان افسانه هایی است که غالبا پهلوان آن روایات ابوالفتح اسکندری مخلوق فکر خود بدیع الزمان و راوی وی عیسی بن هشام است که اونیز خیالی است و لطایف و شاهکارهای این مرد در عباراتی لطیف و زیبا و آراسته و مایه عبرت و شگفتی و شادی شنوندگان و خوانندگان شده است. از دیگر خصوصیات کار بدیع الزمان آن است که حوادث داستان هایش اغلب در محیط های متمدن شهری می گذرد و داستان هایش طرح و توطئه و گره گشایی دارد و صرفا هدفش عرضه لغات و کاربرد اصطلاحات و به رشته کشیدن مشتی مفردات نیست. او به مقامه چهارچوب مشخصی داد و با داستان پردازی های جذاب خود نثری شیوا و جذاب پدید آورد.

سیر مقامه نویسی پس از بدیع الزمان

روش بدیع الزمان به سرعت مورد توجه نویسندگان قرار گرفت و راهی نو در ادبیات عربی گشود به گونه ای که در فاصله بین قرن پنجم تا اواسط قرن چهاردهم حدود هشتاد نویسنده به عربی و زبان های دیگر مقامه نوشتند. توضیح هر یکی از آنان در این گفتار نمی گنجد اما ذکر این نکته ضروری است که در همه آنها خطوط اساسی و ترسیمی بدیع الزمان در قالب مقامه نویسی رعایت گردید و در واقع آنان، همگی، به نوعی از بدیع الزمان تقلید کردند. به تدریج، در عین آنکه مقامه نویسی مورد استقبال نویسندگان عجم و عرب قرار می گرفت با تغییر ماهیت و شغل قهرمانان اصلی آن از گدایی به مشاغل دیگر تغییر محتوایی چشمگیری در مقامه نویسی پدید آمد و ادیبانی چون ابوطاهر اشتر کوتی از اسپانیا، قاضی حمیدالدین از ایران، ابومحمد قاسم بن عثمان حریری از عراق، نصیف یازجی از لبنان، عبدالله پاشا فکری از مصر، ابراهیم بن محمد المهدوی از عربستان، محمدبن عفیف الدین التلمسانی از سوریه و مقاماتی به رشته تحریر درآوردند. در این میان، دنیای تصوف نیز به مقامه نویسی روی آورد و صوفیان طریقه های مختلف به نگارش مقامه های صوفیانه پرداختند. آنان در فن مقامه نویسی با حفظ سبک به سرعت محتوای آن را که کدیه بود با اعلاترین درجه صوفیه یعنی جایگاه مرشد و مراد کامل خود عوض کردند و پرسش ها و پاسخ ها را جنبه اعتقادی و مذهبی دادند. “مقامات الصوفیانه” شهاب الدین سهروردی و “مقامات العماء بین ید الخلفاء و الامراء” غزالی از این دست است. در دوره صفویه این نوع مقامه نویسی به زبان ترکی هم سرایت کرد و مقامه هایی در رابطه با شیخ صفی الدین اردبیلی از سوی صوفیان یا پیروان آنها به نگارش درآمد که رساله “البرخ (البویوروق به معنی دستور و فرمایش)“ از آن جمله است. رساله البویوروق تمام خصوصیات مقامه نویسی صوفیانه را دارد.

دنباله مقامه نویسی همچنان ادامه داشت و حتی در قرن یازدهم و دوازدهم که ادبیات عرب رو به انحطاط می رفت هنوز شیوه مقامه نویسی برای موضوعات گوناگون به کار می رفت. از میان تمام آثاری که در فن مقامه نویسی به زبان عربی پدید آمدند “مقامات حریری” شهرت فراوانی یافت و نویسنده آن عنوان بزرگترین مقامه نویس بعد از بدیع الزمان را به خود اختصاص داد.

 

حریری و مقامات او

ابومحمد قاسم بن علی بن عثمان حریری در سال 446 ق در روستایی در اطراف بصره به دنیا آمد. پس از طی دوران کودکی به بصره رفت و در محضر استادان بزرگی به شاگردی نشست و بر اثر هوش و استعداد سرشارش در علوم دینی و لغت و نحو تبحر یافت و کم کم در خدمت خلفای بغداد و وزرای ایشان به تالیف و تصنیف پرداخت و شهرت بسیار یافت. او سرانجام در 516 ق از دنیا رفت. از حریری چند اثر به یادگار ماند که در این میان مقامات او- که در تقلید کامل از بدیع الزمان به نگارش در آمده بود- شهرت یافت و پس از تصنیف همواره مورد توجه ادبا قرار گرفت و بسیاری درصدد تقلید از او به مقامه نویسی روی آوردند اما سبک دشوار و متانت عجیب او سبب شده که مقاماتش غیر قابل تقلید شود.

تعداد مقامات حریری به تقلید از بدیع پنجاه مقامه است که نخستین آن صنعانیه است و قهرمانان آن حادث بن همام و ابوزید سروجی هستند. موضوع اصلی همه مقامات حریری و اساس داستان های آن کدیه است و در همه داستان ها قهرمان و راوی به گونه ای روبه روی هم قرار می گیرند. باید اذعان کرد نوشته های حریری تفنن صرف و نوعی هنرنمایی است و دلیل این امر نیز آن است که در عصر حریری کار تفنن و تصنع در لفظ از مرحله بلاغت بسیار دور شده و به مسابقه و هنرنمایی تبدیل شده بود  و در این زمینه حریری گوی سبقت را از همگان ربوده است. برخی نیز مقامات حریری را رویه کاری های لفظی و آرایه های ناپسند معنوی و فاقد مضامین اجتماعی دانسته اند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:                                                                       

٢ - ادبیات اللغة العربیة، مجموعه ا از مؤلفین، در دو جلد در بین سالهای ١٩٠٦ و ١٩٠٩ منتشر شده است.

٣ - ادب الاسلام، صالح حمدی حماد (١٩١٣ - ١٨٦٥).

٤ - تاریخ الادب أو حیاة اللغة العربیة، در دو جلد، حفتی ناصف (١٩١٩ - ١٨٥٦).

٥ - تاریخ آداب اللغة العربیة فی العصر العباسی، احمد عمر الاسکندری، (١٩٣٨ - ١٨٧٥).

٦ - تاریخ آداب اللغة العربیة، در ٤ جلد، جرجی زیدان (١٩١٤ – ١٨٦١).

٧ - تاریخ آداب العرب، در دوجلد، مصطفی صادق الرافعی (١٩٣٧ - ١٨٨١).

٨ - الوسیط فی الآدب العربی و تاریخه، احمد عمر الاسکندری (١٩٣٨ - ١٨٧٥). ومصطفی العنانی (وفات ١٩٤٣(

٩ - تاریخ الأدب العربی، احمد حسن زیات (١٩٦٨ – ١٨٨٥(

 

 

۹۳/۰۴/۰۷
پژوهش حوزه

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.