متن خواندنی سنگ قبر یک محقق آلمانی
"آن ماری اشمیل"، محقق و اسلام شناس آلمانی است که قبل از مرگش گفته بود روی سنگ قبرش حدیثی از امیرالمومنین، امام علی(ع) را حک کنند. امام علی (ع) در این حدیث فرموده اند: "الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا"؛ مردم در خواباند، وقتی می میرند بیدار می شوند...
متن این حدیث به زبان انگلیسی:
"People are asleep; only when they die will they be awakened"
امیر مؤمنان علیه السلام فرمود : النّاس نیام ، اذا ماتوا انتبهوا
مردم خوابند چون بمیرند بیدار شوند . شارح گوید : ظاهرا لام در ( الناس ) براى استغراق است چون براى هر یک از افراد آدمىتادر دنیاست حالت غفلتى وجود دارد بنابر این دو به نظر نمىآید که در آن حالت براى صاحبان کشف و شهود غفلتى مناسب با حال خود عارض گردد چنان که پیامبر با گفتار خود به آن اشاره فرموده است : همانا پرده و حجابى بر روى قلبم قرار مىگیرد ، تا آخر حدیث .
اصل ناس اناس است چون « اهل زبان » انس و انسان ، گویند همزه آن براى تخفیف و سبکى حذف شده و لام حرف تعریف بجاى آن قرار گرفته است و لذا ممکن نیست که آن دو ( همزه و لام تعریف ) با هم جمع شوند و این که شاعر گفته است : انّ المنایا یطّلعن على الاناس الآمیننا ، مرگها ( مقدّرات الهى ) بر مردمى که در امانند فرود مىآید و اناس را با الف و لام تعریف به کار برده از موارد کمیاب است و از انس گرفته شده چون آنان به همانندهاى خود انس مىگیرند یا انس به معناى ابصر ، ( دید ) است چون انسانها آشکار و در معرض دید مىباشند .
و گویند که از نسیان گرفته شده یا از ناس ینوس ، هر گاه حرکت کند مأخوذ است ،
بنابر این قول ، همزهاى ندارد و حذفى هم در کار نیست ، و بنابر قول به این که از نسیان گرفته شده باشد اصل آن : نسى است ، و جاى ( ى ) با ( س ) عوض شده و به صورت نیس در آمده ، سپس ( ى ) به الف قلب شده و به صورت ناس در آمده و مورد اختلاف است که ناس ، جمع یا اسم جمع است ، صاحب تفسیر کشّاف و به پیروى او ، قاضى معتقدند که اسم جمع است چون وزن فعال در بناهاى جمع ثبت نشده است ، و جوهرى گوید ناس جمع است ، و نیام جمع نائم است ، مانند قیام که جمع قائم است ، و اصل آن نوام بوده و او به مناسبت کسره ما قبل خود قلب به ( ى ) شده و به صورت نیام در آمده است .
امّا این قاعده که جمع ، همه اشیا ( کلمات ) را به ریشههاى خود بر مىگرداند ، بر این مطلب دلالت مىکند که ردّ کردن به ریشه واجب است ، نه آن که صیغه را بعد از ردّ کردن به همان حرف اصلى باقى بگذاریم مگر نمىبینم که در جمع دم ، دماء گوییم پس از آن که حرف آخر آن یعنى ( ى ) را به واو بر مىگردانیم و واو را قلب به همزه مىکنیم ،
[ 324 ]
و ممکن است گفته شود که حرف ( ى ) که در اوّل واو بوده ( بعد قلب به ( ى ) شده ) در حکم واو است مانند همزه ( حمراء ) چون الف حمرا در حکم الف تأنیث است زیرا ، واو بوده و قلب به الف شده به همین خاطر است که در متصل شدن ( یاى ) نسبت به آن ،
( حمرایى ) نمىشود ، تا حرف تأنیث در وسط واقع نشود بلکه منسوب آن ( حمراوى ) مىشود .
اگر کسى بگوید : واوى که در اصل همزه بوده و آن همزه هم مقلوب از الف تأنیث است در حکم حرف تأنیث مىباشد پس چگونه در وسط واقع مىشود ؟
در جواب گوییم : حکم مؤنث بودن در چنین حرفى ضعیف است چون با واسطه حرف تأنیث است بنابر این حکم تأنیث را نمىگیرد ، و اذا براى آینده است [ 8 ] چنان که اذ براى گذشته مىباشد ، و چون وقوع مرگ حتمى است با صیغه گذشته آورده شده است ، و در میان دانشمندان اختلاف است که آیا مرگ ضدّ حیات و زندگى است یا به معناى [ 9 ] نبودن حیات مىباشد ، و نیز گفتهاند . انبتاه ، بیدارى و زایل شدن غفلت است و حضرت با ذکر کردن ،
خواب ، مرگ ، بیدارى ، مراعات صنعت نظیر و صنعت تضادّ فرموده است چنان که پوشیده نمىباشد .
معناى سخن على ( ع ) این است که همه مردم تا زمانى که در زندگى فانى و نیروهاى پایان پذیر دنیا هستند نسبت به کارهاى آخرت در خواب غفلت مىباشند ، و هر گاه بمیرند و به زندگى باقى و همیشگى برسند بیدار مىشوند و غفلت از آنها بر طرف مىگردد و از کارهاى زشت و اخلاق پستى که در دنیا داشتند و مىدانستند نفعى ندارد سخت پشیمان مىشوند . بنابر این براى هر مؤمنى شایسته آن است که از خواب غفلت بیدار شود و با بریدن از دلبستگیهاى دنیا و ترک علائق نفسانى نفس خویش را بمیراند تا به مقام : موتوا قبل ان تموتوا ، بمیرید پیش از آن که شما را بمیرانند ، برسد و از پشیمانى پس از مرگ برهد و در جوار رحمت خداى رحمان به زندگى پاک و همیشگى برسد ، بار خدایا ما را از خواب غفلت که غافلان بدان گرفتارند بیدار فرما ، و ما را از کسانى قرار بده که ( در روز رستاخیز ) ترسناک و اندوهگین نمىباشند .
[ 8 ] در حاشیه کتاب است : « و اصل ( اذا ) به معناى یقین کردن به واقع شدن فعل به اعتقاد متکلم است و به همان جهت لفظ ماضى به وسیله ( اذا ) قلب به مستقبل شده ، چون ماضى به خاطر وضعش به یقین نزدیکتر است ، »
[ 9 ] در حاشیه گفته است : « و مرگ ضد زندگى است در این صورت عرضى موجود و مخلوق مىباشد چون خداوند فرموده :
مرگ و زندگى را بیافرید ، و این سخن مردود است به این که خلق به معناى مقدّر کردن است و اعدام هم تقدیر شده و اگر این سخن را بپذیریم معنایش آن است که خداوند مصّحح حیات و موت را بیافریده است و بر فرض قبول این حرف ،
عدمهاى ملکات مانند ( عدم البصر ) نابینایى و غیره آفریده خداست چون بوى وجود در آن موجود است ، سعد الدین تفتازانى » .