نگاهی نوبرجایگاه عمل صالح
بسم الله الرحمن الرحیم
کپی برداری با ذکر نام نویسنده و پرتال جامع پژوهش حوزه بلامانع است
چکیده
در این مقاله قصد داریم جایگاه عمل صالح را در روایات و قرآن کریم بیان کنیم . در هنگام مطالعه مطالب متوجه خواهیم شد که بین عمل صالح و امامت رابطه تنگا تنگی است و در روایات برای آن اجر و ثمرات بسیاری ذکر شده و خداوند عمل صالح را در قرآن با ایمان در یک آیه آورده برای هرکدام در جای جای قرآن ویژگی خاصی قائل شده است حتی می توان گفت عمل صالح یعنی امام و پیروی از اما م در مسیرآنان بودن است و در برخی روایات عامل قطع شدن دست شیطان عمل صالح است در نتیجه عمل صالح در دنیا و آخرت جایگاه خاصی دارد
کلید واژه
1.عمل صالح
2.ایمان
3.امامت
4.انتظار
5.محبت
6.قرآن
7.علم
مقدمه
آنچه مرا وادار به نوشتن این مقاله کرد آِیه 46 سوره هود که می فرماید قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (46) 1 خطاب رسید اى نوح! او از خاندان تو نیست چون که او عمل ناصالحى است، لذا از من چیزى که اجازه خواستنش را ندارى مخواه، من زنهارت مىدهم از اینکه از جاهلان شوى (46) و دیدم آنچه باعث شد از اهل بودن و حتی فرزندی نوح بودن خارج شود نداشتن عمل صالح بوده و تا جایی که کنجکاو شدم و دیدم خداوند در جایجای قرآن ایمان را با عمل صالح آورده است و ویژگی های را به این افراد اختصاص داده که هر کدام برای خود مطالبی بسیار را در بر خواهد داشت اما ما توانستیم تنها اشاره کوچکی به جایگاه آن داشته باشیم و انشاء الله خداوند ما را از تفسیر به رای داشتن حفظ کند و امیدوارم که قدمی مثبت در راه رضای حق و صاحب امر برداشته باشیم
1. سوره هود(11) ،آیه 46
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ الْعَصْرِ (1)
إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ (2)
إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)
ترجمه آیات
به نام خداى رحمان و رحیم.
سوگند به عصر (1).
که انسانها همه در خسران و زیانند (2).
مگر افراد و اقلیتى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و به صبر توصیه نمودهاند (3)
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
انّ هذا القرآن مأدبة الله فتعلموا مأدُبَتَهُ ما استطعتم 1
این قرآن خوان نعمت الهی است پس هر قدر می توانید از این سفره ی گسترده فرا گیرید
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
علی مع القرآن و القرآن ُ مع علی ٍلن یفترقا حتی یرِداعَلَیَّ الحوضَ2
علی (علیه السلام) با قرآن و قرآن با علی (علیه السلام ) است و این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارند شوند
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْإِیمَانِ بِهِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ تَرْکِ مَا أَمَرَ بِهِ أَنْ یَتْرُکَه3
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: هیچ چیز در پیشگاه خداوند، از ایمان به خدا، و عمل صالح، و خوددارى از آنچه خدا دستور ترک آن را داده، محبوبتر نیست.
قَالَ عَلِیٌّ ع قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الَّذِی تباعد [یُبَاعِدُ الشَّیْطَانَ مِنَّا قَالَ الصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَکْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِی اللَّهِ تَعَالَى وَ الْمُوَاظَبَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصَّالِحِ یَقْطَعُ دَابِرَهُ وَ الِاسْتِغْفَارُ یَقْطَعُ وَتِینَه4
على علیه السّلام فرمود: از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال شد، چه چیزهایى شیطان را از ما دور مىکند؟ آن حضرت فرمود: روزه گرفتن روى شیطان را سیاه مىکند، صدقه دادن کمر او را مىشکند، و محبّت عمیق در راه خدا و مراقبت براى انجام عمل صالح، دست او را قطع مىکند، و استغفار و طلب آمرزش از خداوند، ریشه شیطان را قطع مىنماید
العمل الصالح و ثمراته
- العمل الصالح أفضل الزادین
- المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و العمل الصالح حرث الآخرة
- القرین الناصح هو العمل الصالح
- أنفع الذخائر صالح الأعمال
- إنک لن یغنی عنک بعد الموت إلا صالح عمل قدمته فتزود من صالح العمل
- إنکم إلی اکتساب صالح الأعمال أحوج منکم إلی مکاسب الأموال
- إنکم مجازون بأفعالکم فلا تفعلوا إلا برا
- إنکم إن اغتنمتم صالح الأعمال نلتم من الآخرة نهایة الآمال
- بالصالحات یستدل علی حسن الإیمان
- بالأعمال الصالحات ترفع [تعلو] الدرجات
- بادروا صالح الأعمال و الخناق مهمل و الروح مرسل
- ثمرة العمل الصالح کأصله
- ثقلوا موازینکم بالعمل الصالح
- ثمن الجنة العمل الصالح
- خذ من صالح العمل و خالل خیر خلیل فإن للمرء ما اکتسب و هو فی الآخرة مع من أحب
- طوبی لمن بادر صالح العمل قبل أن تنقطع أسبابه
- علیک بصالح العمل فإنه الزاد إلی الجنة
- لیکن أوثق الذخائر عندک العمل الصالح
- من السعادة التوفیق لصالح الأعمال
- لا تجارة کالعمل الصالح
- لا ذخر أنفع من صالح العمل
- لا یستغنی المرء إلی حین مفارقة روحه جسده عن صالح العمل
- لا یستغنی عامل من الاستزادة من عمل صالح5
..............................................................................................................
عمل صالح
قرآن مجید در 62 مورد، راجع به عمل صالح، سخن گفته است و مردم را به آن تشویق و ترغیب نموده و در بیشتر آنها، عمل صالح را قرین ایمان، قرار داده و بهشت و رضوان خویش را پاداش این دو موضوع، معین کرده است، مانند:
بقره:82: و الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون.
و آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، اهل بهشتند و در آنجا جاودان سکونت دارند.
نساء:173: فاما الذین امنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم اجورهم.
اما کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته کردند، خدا پاداششان را کامل میدهد.
رعد:29: و الذین امنوا و عملوا الصحالحات طوبی لهم و حسن ماب.
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، خوشی و سرانجام نیک، از آنها است.
امام علی علیهالسلام راجع به عمل صالح، سخنان بسیار دارند از آن جمله به مالک اشتر چنین مینویسد:
نامه 53: فلیکن احب الدخائر الیک ذخیره العمل الصالح.
باید بهترین ذخیرهها در نظر تو، ذخیره نمودن کار شایسته باشد.
حکمت 109: و لا تجاره کالعمل الصالح.
هیچگونه تجارتی، مانند تجارت عمل صالح نیست.
و نیز دربارهی اوصاف مرد متقی در خطبهی معروف همام میفرماید:
خطبه 184: یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل.
با کارهای شایستهیی که انجام میدهد، ترسان است6
...........................................................................
ارزش عمل صالح
«ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعهما الله تعالی لا قوام.» 7.
«ثروت و فرزندان کشتههای این جهانند و عمل صالح زراعت آخرت است و گاهی خداوند هر دو را به افرادی میبخشد.»
........................................................................
دعای آن حضرت برای درخواست جلب محبت مؤمنان
روایت شده: آن حضرت در پیشگاه پیامبر نشسته بود، پیامبر فرمود: ای علی بگو:
خدایا در قلوب مؤمنان محبت مرا قرار ده.
آن حضرت فرمود:
خدایا در قلوب مؤمنان محبت مرا قرار ده.
آنگاه این آیه نازل شد: « کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند خداوند محبت آنان را در قلوب مؤمنان قرار می دهد».8
......................................................................
بگو خبردارتان بکنم که کدام کسان بیش از همه ضرر میکنند؟ آنان که در حیات دنیوی کوششهای عبث میکنند و خود میپندارند کاری نیکو میکنند
ان الانسان لفی خسر. الا الذین آمنوا...
همه مردم زیان میکنند مگر اهل ایمان و عمل صالح و توصیه به صبر و توصیه به حق9
عمل صالح در سوره عصر
قوله تعالی و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا سوگند بعصر بدرستیکه انسان هر آینه در نقصان و هلاک است مگو کسانیکه ایمان آورده اند و بجای آورده اند کردارهای نیکو را و یکدیگر را وصیت کرده اند بصبر در کتابب المحجه روایت کرده از صدوق علیه الرحمه از مفضل بن عمر گفت پرسیدم حضرت جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام را از قول خدای تعالی و العصر ان الانسان الفی خسر پس آن حضرت فرمود مقصود از عصر عصر خروج حضرت قائم علیه السلام است و مقصود از انسانی که دچار هلاک و خسار است دشمنان ما است و مراد بایمان آورندگان ایمان آورندگان بایات ما است و مراد از عمل صالح مواسات بابرادران دینی است و مقصود از وصیت بحق وصیت بامامه است و مقصود از وصیت بصبر وصیت بصبر و سکون است در زمان غیبت امام غائب عجل الله فرجه.10
............................................................
اسلام چیست؟
«اسلام را چنان وصف کنم که کسی پیش من آن را وصف نکرده باشد: اسلام تسلیم است و تسلیم یقین داشتن و یقین تصدیق است و تصدیق، اقرار کردن است و اقرار، به جای آوردن است و به جای آوردن، پرداختن به عمل صالح است» (کلمات قصار 125)
انسان در چند مرحله تحت تاثیر اسلام قرار میگیرد تا اینکه به مرحله کمال میرسد.
مرحله اول: تسلیم کامل، یعنی پیروی بی چون و چرا همراه با اطمینان.
مرحله دوم: یقین داشتن به آنچه خداوند تبارک و تعالی نازل فرمودهاند و به آنچه از طرف پیامبرش، حضرت محمد (ص) آمده است.
مرحله سوم: تصدیق، یعنی انتقال یقین از مرحله فکر به مرحله عمل.
مرحله چهارم: اقرار کردن، یعنی بر زبان جاری کردن این مطلب که من مسلمانم و رسالت پیامبر را پذیرفتهام.
مرحله پنجم: ادای فرایض، یعنی انجام دادن هر آنچه در اسلام به عنوان احکام و شرائع آمده است.
مرحله ششم: عمل، یعنی همسویی کامل رفتار و کردار و کلیه افعال انسان با تعلیمات اسلامی11
....................................................
فرق اسلام و ایمان
و قد سئل عن الایمان فقال علیهالسلام: الایمان معرفه بالقلب، و اقرار باللسان، و عقل بالارکان.
در کلمات قصار 218 از آن حضرت معنای ایمان را پرسیدند فرمود: ایمان معرفت و شناخت بدل (اعتقاد و باور نمودن) و اعتراف بزبان و انجام دادن با اعضاء و جوارح است.
طبق آیات قرآنیه و کلمات معصوم (ع) مخصوصا نهجالبلاغه، بین اسلام و ایمان و مسلم و مومن فرق است که اگر آنچه در نهجالبلاغه درباره آن دو بیان شده بخواهیم شرح دهیم مستقلا کتابی خواهد شد اما در این درس بحث فشرده درباره آن خواهیم داشت همین قدر که اجمالات فرق بین آن دو شناخته شود.
در قرآن کریم بین اسلام و ایمان، و مسلم و مومن، فرق گذاشته، که در شرع مقدس، اسلام دو قسم است یک قسم آن از ایمان پائین تر است که آن اعتراف بزبان است که بواسطه آن خونش محفوظ میماند و با مسلمین ازدواج میکند چه اعتقاد قلبی بآن داشته باشد یا نداشته باشد که قرآن کریم در سوره حجرات آیه 14 میفرماید قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم (بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم و گرویدیم بگو ایمان نیاوردهاید و لیکن بگوئید که اسلام آوردهایم و ایمان در دلهای شما هنوز داخل نشده)
قسم دوم بالاتر از ایمان است و آن اقرار بزبان و اعتقاد بقلب و وفاء بعمل و گردن نهادن برای خدا در جمیع آنچه حکم کرده و مقدر فرموده همچنان که درباره حضرت ابراهیم (ع) در سوره بقره آیه 125 میفرماید اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین (چون گفت مر او راپروردگارش منقاد شو، گفت اسلام آوردم و مقاد شدم مر پروردگار جهانیان را) و در سوره آل عمران ایه 17 میفرماید ان الدین عند الله الاسلام (بدرستی که دین نزد خدا اسلام است) و در سوره مائده آیه 5 میفرماید و رضیت لکم الاسلام دینا (و برای شما دین اسلام را پسندیدم) و در سوره آل عمران آیه 60 درباره حضرت ابراهیم (ع) میفرماید ولکن کان حنیفا مسلما (ولیکن حق گرای مسلم بود) و در سوره یوسف آیه 102 درباره حضرت یوسف (ع) میفرماید توفنی مسلما (مرا مسلمان بیمران) که این اسلام همان گردن نهادن و منقاد شدن است که مختص خواص است.
ایمان هم یک مرتبه استعمال میشود اسمی برای شریعتی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده که بواسطه آن وصف میشود هر کسی که داخل در شرعیت آن حضرت باشد که اقرار بخدا و نبوت آن حضرت داشته باشد که در سوره مائده آیه 73 میفرماید ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصاری (بدرستی که آنان که گرویدند و آنان که یهود شدند و از دینی بدینی روند و ترسایان) و یک مرتبه بر روش مدح استعمال میشود که اراده میشود بآن گردن نهادن نفس برای حق از روی تصدیق که آن اجتماع سه چیز است که حضرت بیان فرمود معرفت و شناختن بدل که اعتقاد و باور داشته باشد و اقرار و اعتراف بزبان و انجام دادن با اعضاء و جوارح است که قرآن کریم فرمود لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا (ایمان نیاوردهاید و لکن بگوئید که اسلام آوردهایم) یعنی بزبان میگوئید و باور ندارید و عمل نمیکنید. در احادیث اهل بیت (ع) هم اسلام و ایمان را از هم جدا کرده اسلام اقرار بشهادتین بوسیله زبان است و ایمان عقیده قلبی و رفتار عملی طبق موازین و مقررات دین است پس کافر بمحض این که شهادتین را گفت جزء مسلمین است اما ثواب و پاداش آخرت مروبط به ایمان و عقیده قلبی وامتثال مقررات شرعی است.
در اصول کافی امام صادق (ع) میفرمود: بوسیله اسلام خون شخص محفوظ شود و امانت ادا شود و زنا شوئی حلال گردد ولی ثواب در برابر ایمان است. و در همان کتاب امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) فرمودند: ایمان اقرار است و عمل و اسلام اقرار بدون عمل. و همچنین در حدیث مفصل، سفیان بن سمط از امام صادق (ع) از فرق اسلام و ایمان پرسید حضرت فرمود: اسلام همین صورت ظاهر است که مردم دارند یعنی شهادتین گفتن و نماز گزاردن و زکوه دادن و حج خانه کعبه و روزه ماه رمضان، این اسلام است اما ایمان معرفت این امر (ولایت) است با این (صورت ظاهری که بیان شد) پس اگر کسی بآنها اقرار کند و باین امر (ولایت) عارف نباشد مسلمان است ولی گمراه است.
پس نسبت بین اسلام و ایمان عموم و خصوص مطلق است یعنی هر مومنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مومن نیست که در اصول کافی امام صادق (ع) فرمود: ایمان شریک اسلام میشود ولی اسلام شریک ایمان نمیشود. و سماعه بن مهران گفت از امام صادق (ع) سوال کردم: آیا میان اسلام و ایمان فرقی است؟ فرمود: مثلش را برایت بزنم؟ عرض کردم: بیان بفرمائید. فرمود: مثل ایمان و اسلام مثل کعبه الحرام است با حرم مکه، گاهی انسان در حرم است ولی در کعبه نیست ولی در کعبه نمیباشد جز اینکه در حرم باشد همچنین گاهی انسان مسلمان است ولی مومن نیست ولی مومن نباشد جز اینکه مسلمان باشد. عرض کردم: چیزی هست که انسان را از ایمان خارج کند؟ فرمود: آری، عرض کردم: او را (که از ایمان خارج کرد) بکجا میبرد؟ فرمود: بسوی اسلام یا کفر. و فرمود: اگر مردی وارد کعبه شود و ناگاه بولش بریزد از کعبه بیرون رود ولی از حرم بیرون نرود و جامهاش رابشوید و تطهیر کند آنگاه داخل شدنش در کعبه مانعی ندارد ولی اگر مردی داخل کعبه شود و از روی عناد و ستیزه در آنجا بول ند از کعبه و حرم اخراج شده گردنش زده شود (توضیح- اگر گناهی از انسان سر زند که از روی عناد و لجاج با دین بناشد از ایمان خارج میشود ولی مسلمان است و چون توبه کرد دوباره داخل ایمان میشود اما اگر از روی عناد و ستیزه با دین، گناهی را مرتکب شود بکلی از اسلام و ایمان خارج شود و مرتد و واجب القتل گردد).
ایمان درجاتی دارد که زیاده و کم میشود که بحسب استعدادها و پذیرش مردم و اعمال، اختلاف پیدا میکند که خود بحث جداگانهای دارد که حضرت امیر (ع ) در حدیث و گفتار پنج خود (میفرماید) ایمان در دل چون نقطهی سفیدی پیدا میشود هر چند ایمان افزون شود آن نقطهی سفید افزون میشود. در بحار الانوار جلد 69 پس از آنکه مرحوم مجلسی درباره روح ایمان و زیاده و نقصان آن آیات و احادیثی را نقل کرده، در انتهای احادیث بحثی از متکلمین خاصه و عامه بطور تفصیل بیان فرموده، و در آخر بحث نظر خود را چنین بیان میکند: و حق این است که ایمان قبول زیاده و نقصان میکند خواه اعمال اجزاء آن باشد یا شرائط آن یا آثاری که دلالت بر آن کند، زیرا تصدیق قلبی به هر معنائی که تفسیر شود شکی نیست که آن زیاد میشود و هر گاه زیاد شد آثار آن بر اعضاء و جوارح زیاد میشود و در نتیجه آن زیادی و کمی دلالت میکند بر مراتب ایمان از جهت زیدی و کمی، تا آنجا که میفرماید: خلاصه قول در آن، این است که برای ایمان و برای هریک از اعمال ایمانیه افراد بسیار و حقیقت و نور و روحی است مانند نماز، پس بدرستی که برای آن روحی است که آن اخلاص است مثلا، پس جون روح از آن جدا شد جسدی بی روح است که بر آن اثری مترتب نیست، و از فحشاء و منکر باز نمیدارد، و برای ایمان همچنین مراتبی است که بر هر مرتبهی از آن آثاری مترتب میشود پس زمانی که مومن مرتکب کبائر و گناهان کبیره شد ایمانش کم میشود و روح ایمان و حقیقت آن از او جدا میشود، چگونه میشو که ایمان بخدا و معاد و بهشت و دوزخ داشته باشد و مرتکب شود آنچه را که خدای تعالی خبر داده که آن موجب داخل شدن آتش است پس نمیباشد آنمرگ برای ضعف در یقین، همچنان که در اخبار بسیاری وارد شده که ائمه (ع) بهنگام ادعا کردن ایمان یا یقین اشخاص، میپرسیدند: حقیقت ایمان تو چیست؟ و حقیقت یقین تو چیست؟ پس برای آن دو حقایق مختلفهای ظاهر است که بآثار آن دو ظاهر میشود.12
...................................................................
قال الله تعالى: فَإِذا نُفِخَ فی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ. (مؤمنون- 101) و نیز خداوند عالم در قرآن مجید فرموده است که: هر گاه دمیده شود صور اسرافیل و قیامت قائم شود، مدار به عمل صالح است و از همه کس در آن روز از عمل مىپرسند و از هیچ کس نسب نمىپرسند که پسر کیستى؟ و پدر کیستى؟ و به که منسوبى؟ بلکه مناط اعتبار در آن روز، عمل صالح است و از عمل سؤال کرده مىشود.
و به وسیله علم به دست مىتوان آورد رضاى خداوند عالم را به شرط عمل.
و العالم حقّا هو الّذی ینطق عنه اعماله الصّالحة، و أوراده الزّاکیة،و صدّقه تقواه.
مىفرماید که: عالم حقیقى کسى است که کردار او گواهى دهد به علم او. یعنى:
عملهاى نیکو و پسندیده از او صادر شود و شغل و کار او محمود باشد. و نیز تقوى مصدّق او باشد بر علم. یعنى: با وجود عمل صالح، باید متّقى و پرهیزکار هم باشد13
........................................................................
امیدواری به خدا باید توام با عمل باشد
کهف:110: فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا.
هر کس امید دارد به پیشگاه پروردگار خویش برود، باید عمل صالح انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
علی علیهالسلام به مردی که از او تقاضای موعظه کرد، فرمود:
حکمت 142: لا تکن ممن یرجو الاخره بغیر العمل.
از کسانی مباش که بدون عمل، امید پاداش آخرت دارند.
هم چنین حضرت در جای دیگر نهجالبلاغه، دربارهی همین اشخاص میفرماید:
خطبه 159: یدعی بزعمه انه یرجو الله، کذب و العظیم ما باله لا یتبین رجاءه فی عمله فکل من رجا عرف رجاءه فی عمله الا رجاء الله فانه مدخول و کل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول یرجو الله، فی الکبیر و یرجو العباد فی الصغیر فیعطی العبد ما لا یعطی الرب.
به گمان خود ادعا میکند که به خدا امیدوار است، سوگند به خدای بزرگ که دروغ میگوید چرا که امیدواری او در عملش نمودار نیست، هر کس به چیزی امید دارد امید او از کردارش پیدا است مگر امیدواری به خدا که مغشوش است و هر ترسی در فرد ترسیده آشکار است مگر ترس از خدا که در ترسیده هویدا نیست. در کار بزرگ به خدا امید دارد و در متاع فانی دنیا به بندگان خدا امیدوار است و نسبت به بندهی خدا به گونهیی اظهار خضوع و تواضع میکند که برای پروردگار این گونه تواضع نمیکند...14
............................................................
شرط لازم برای مغفرت حق
یکی از جلوه های رحمت بیکرانه خدای متعال، مغفرت او است. از اسماء او غفور، غفار، تواب، غافر الذنب و خیر الغافرین است که خداوند صد و ده بار در قرآن به این اوصاف، توصیف گردیده است. ولی برخورداری از مغفرت خداوند متعال، شرائطی دارد که مهمترین آنها شرط ایمان است. یقومنا اجیبوا داعی الله و آمنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم. ای قوم ما، دعوت پیامبر را اجابت کرده، به او ایمان آورید تا خداوند، گناهان شما را ببخشاید و شما را از عذاب دردناک پناه دهد. [1] بدین جهت کسانی که از ایمان بهره ندارند، از این رحمت واسعه الهی بی بهره اند، حتی در صورت شفاعت اولیاء خدا، آنان، مورد فضل و مغفرت حق قرار نمی گیرند. استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلن یغفر الله لهم ذلک بانهم کفروا بالله و رسوله.
ای پیامبر، اگر برای آنان طلب مغفرت نمایی یا اینکه این کار را نکنی، حتی اگر هفتاد بار هم برای آنها استغفار کنی، خدا هرگز آنان را نمی آمرزد، زیرا آنان به خدا و پیامبرش کافرند. [2] در فصل دوم نیز بیان کردیم که از شرائط لازم ایمان، اعتقاد به ولایت دوازده امام و محبت آنان و بیزاری از دشمنان آنان است. لذا کسی که از نعمت ولایت اهل بیت و معرفت امام زمان علیه السلام برخوردار نیست، از رحمت حق در عالم آخرت و شفاعت اولیاء خدا بی بهره خواهد بود. امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه: و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صلحا ثم اهتدی. بدرستی که من بسیار آمرزنده ام کسی را که توبه کند، ایمان داشته باشد و عمل نیکو انجام دهد آن گاه به هدایت رهنمود گردد. [3] فرمودند: آیا ندیدی که خداوند چگونه (مغفرت خویش را به ولایت ما) مشروط کرده است؟ زیرا توبه و ایمان و عمل صالح سودی ندارند، مگر اینکه فرد هدایت شود. بخدا قسم اگر فرد، در راه بندگی تلاش فراوان نیز کند، اعمال او پذیرفته نمی شود مگر اینکه هدایت شده باشد. راوی گوید: عرض کردم: قربانت شوم، بسوی چه کسی هدایت شده باشد؟ فرمودند: بسوی ما. [4] .15
..........................................................................................................
از جابر به نقل از امام باقر علیه السّلام رسیده است که: امام علیه السّلام به من فرمود: «اى جابر آیا کسى که مذهب تشیّع را قبول کرده، به همین بسنده مىکند که ما اهل بیت علیهم السّلام را دوست بدارد؟ به خدا سوگند که شیعه ما نیست مگر کسى که از خدا بترسد و فرمان او را ببرد. اى جابر شیعیان ما شناخته نمىشوند مگر به تواضع و فروتنى و امانتدارى و بسیار یاد خدا کردن و پرداختن به روزه و نماز و نیکى به پدر و مادر و احساس مسؤولیّت نسبت به همسایگان فقیر و مستمند، بدهکاران، یتیمان و راستگویى و تلاوت قرآن و نگه داشتن زبان در برابر مردم جز در راه خیر، و آنان در مورد اشیاء و اموال امین قبیله خود هستند.
جابر مىگوید: عرض کردم: یا بن رسول الله! امروز ما کسى را با این اوصاف سراغ نداریم. فرمود: اى جابر! بیراهه مرو، آیا همین قدر کفایت مىکند که کسى بگوید من على علیه السّلام را دوست مىدارم ولى در پى آن به عمل [صالح] دست نزند؟ پس اگر بگوید:
من رسول خدا صلى الله علیه و آله را دوست دارم- رسول خدا که بالاتر از على علیه السّلام است- ولى از سیره او پیروى نکند و به سنّت او عمل نکند، دوست داشتن پیامبر، هیچ سودى به حال او ندارد.16
..................................................................................................................
توحید داراى دو پوست و دو مغز است، این کلمه و کلمات دیگر نیز به همین گونهاند و بیشتر مردم به پوستها پایبند شدهاند و به مغزها دست نیافتهاند. گفتار پیامبر خدا (ص) که فرموده است: «هر کس لا إله الّا الله را از دل با صدق و اخلاص بگوید بهشت بر او واجب مىشود»» اشاره به دو مغز است، و هر جا بدون ذکر صدق و اخلاص اطلاق شده مطلق مقیّد را اراده کرده است چنان که در برخى جاها آمرزش را به ایمان و عمل صالح مقیّد کرده و در جاهاى دیگر به مطلق ایمان نسبت داده و مراد از آن ایمانى است که با عمل صالح همراه باشد. لذا پادشاهى را نمىتوان با گفتار به دست آورد و حرکت زبان گفتار است، همچنان که عقیده قلبى نیز گفتار است لیکن آن گفتار نفس است، و صدق و اخلاص وراى آنهاست، و سریر پادشاهى را جز براى مقرّبان و مخلصان نصب نمىکنند.17
................................................................................................................
حکیمى را گفتند که کدام چیز عاقل را شاد کنندهتر، و کدام چیز بر دفع اندوه وى رایارى دهندهتر؟ گفت: شاد کنندهتر عمل صالح که پیش فرستاده است، و یارى دهندهتر بر دفع غم رضا به قضا.19
.............................................................................
احوال عبارت است از مواهبى که بر بنده از جانب پروردگارش افاضه مىشود و آن یا از جهت میراث- یعنى نتیجه عمل صالح- است که نفس را پاک و قلب را صافى مىسازد، و یا از جانب حق تعالى منت محض است که فرود مىآید و به واسطه برگردانیده شدن بنده به سبب آن از رسوم خلقى و درکات عبدیت به صفات حقیت و درجات قرب، احوال نامیده مىشود و این همان معنى ترقى است.20
...........................................................................
در عین انجام اعمال نیک باز هم ترسانند
(یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل)
ترجمه: پرهیزگار اعمال صالح انجام میدهد در حالی که خائف و ترسناک است.
شرح: یکی دیگر از صفات پرهیزگاران وحشت داشتن آنهاست با این که عمل صالح انجام میدهند.
وحشت از چه چیز؟! وحشت از رد اعمال و عدم قبول آنها بواسطهی جمع نبودن شرائط صحت و قبول عمل! «الذین یوتون ما آتوا و قلوبهم وجله»، اعمال صالح انجام میدهند و قلوب آنها خائف است..
از امام زین العابدین (ع) روایت شده که در حالی که بر مرکب خود سوار بودند، و تلبیه میگفتند «لبیک اللهم لبیک» بر روی مرکب غش کردند، وقتی به هوش آمده، از ایشان علت را پرسیدند، فرمودند «خشیت ان یقول ربی: «لا لبیک و لا سعدیک، ترسیدم پروردگارم بگوید به لا لبیک و لا سعدیک (و جواب مرا ندهد).
متقین میترسند از این که در اعمال آنها ریائی بوده باشد، ریائی که پیامبر در روایتی درباره آن فرمودند: «ان اخوف ما اخاف علیکم الشرک الاصغر- قالوا: و ما الشرک الاصغر؟- قال: الریاء...»، ترسناکترین چیزی که بر شما میترسم، شرک اصغر و کوچک است- گفتند: شرک کوچک چیست؟- فرمودند: ریا، [3] ریائی که از راه رفتن مورچه سیاهی بر سنگ سیاهی در شب تار، مخفیانهتر در وجود انسان نفوذ میکند!
شداد بن اوس گوید: پیامبر را دیدم گریه میکند، عرض کردم یا رسولالله چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ فرمود: میترسم بر امتم از شرک، آگاه باش که آنها عبادت بت و خورشید و ماه نمیکنند ولکن با اعمالشان ریا میکنند (و این ریا شرک است، یعنی در عبادت، غیر خدا را با او شریک میکنند).
به علی (ع) گفته شد: کدام یک از مخلوقات کورند؟ فرمود: آن که عمل برای غیر خدا انجام دهد! آن عابد به نماز جماعت همیشه میرفت، و در صف اول میایستاد، سی سال چنین میکرد، روزی دیر رسید و سفر آخر ایستاد، دید احساس ناراحتی میکند، نماز سی سال را قضا کرد، برای این که احتمال داد شاید ریائی در این مدت در کار بوده است!
پرهیزگار میترسد از این که گرفتار عجب شود، عجبی که امام صادق (ع) فرمودند: من دخله العجب هلک، هر کس عجب به او راه پیدا کند، هلاک میشود..
علی (ع) نیز فرمودند: «العجب هلاک و الصبر ملاک، خود برتر بینی و خوشنودی از خود هلاکت، و صبر (در مقابل خود بینی) اقتدار و مایه قوام است»
پرهیزگار میترسد از عجبی که در روایت است: اگر شخص گناه کند و پشیمان شود، بهتر از این که عملی و عبادتی کند و عجب در آن راه یابد.
عجبی که امام صادق (ع) درباره آن فرمودند: «دو نفر وارد مسجد شدند، یکی عابد و دیگری فاسق، سپس خارج شدند در حالی که فاسق، صدیق و عابد، فاسق شده بود، زیرا عابد داخل شد و عجب به عبادت پیدا کرد و فکرش مشغول به آن بود و فکر فاسق در پشیمانی و ندامت بر فسقش بود، پس استغفار کرد و از گناهانش توبه نمود.
حضرت عیسی بن مریم گفت: «بیماران را مداوا کرده و شفا دادم به اذن خدا و کور و جذامی را به اذن خدا بهبودی دادم، و مردگان را معالجه کرده و به اذن خدا زنده کردم، و احمق را معالجه نکردم، و قدرت بر اصلاحش نیافتم، گفته شده یا روحالله (ای عیسی بن مریم)، احمق کیست؟! فرمود: «المعجب برایه و نفسه الذی یری الفضل کله له لا علیه و یوجب الحق کله لنفسه و لا یوجب علیها حقا فذاک الاحمق الذی لا حیله فی مداواته»، خود بینی و عجب کننده به رای و نفس خود، آن که تمام فضیلت و برتری را برای خود بیند نه بر علیه خود و تمام حق را برای نفس خود میداند نه بر ضرر آن، و او احمقی است که چارهای در مداوایش نیست.
امام صادق (ع) گویند حضرت داود شبی به عبادت و به تلاوت زبور پرداخت، عبادت کردن او را به حالتی کشاند که گویا از خودش خوشش آمد، ناگهان قورباغهای صدا کرد، ای داود از شب زنده داری شبی به تعجب افتادهای، در حالی که من در زیر این صخره چهل سال است، زبانم از ذکر خدا خشک نشده است و (مرتب در حال ذکر و یاد اویم).
پرهیزگار و خدا ترس خوف دارد، که دچار «سمعه» شود، گویند: ریا در حال عمل و «سمعه» بعد از آن است، دوست دارد به گوش مردم برساند که چه کرده است، گرچه موجب بطلان عمل نیست ولی ثواب و اجر را نابود میکند.
پرهیزگار میترسد از سمعهای که در روایت رسول گرامی است: اگر کسی بنائی از روی ریاء و سمعه بسازد، روز قیامت او را تا هفت طبقه زمین حمل کرده و سپس طوقی از آتش به گردن او میگذارند، و او را در آتش رها میکنند (در روایت دارد که پرسیدیم) یا رسولالله چگونه بنائی ریائی و بر حسب سمعه بنا میشود فرمود: بنا میکند بیشتر از مقدار کفایت (یعنی بیشتر از آن مقداری که نیاز دارد خرج میکند) یا برای مباهات و افتخار کردن بنا میکند..
سمعهای که در روایت از رسول گرامی است: «کسی که قرآن را بخواند و مرادش سمعه و چیز گرفتن باشد، خداوند را ملاقات میکند در روز قیامت در حالی که صورتش استخوان است و گوشتی بر آن نیست، و قرآن به پشت گردن او زده و داخل آتشش میکند، و سقوط میکند در آتش با کسانی که سقوط در آن کردند.»
فرد متقی میترسد، که عملش بواسطهی گناه حبط شود، وقتی طوفان گناه میآید اعمال صالح مثل خاکستر در دم توفان به هر سو پراکنده میشود (اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف)
ریا و سمعه و عجب و حبط اعمال، آفاتی برای اعمال صالح متقین است و اگر اینها هم نباشد، «فما قدر اعمالنا فی جنب کرمک»، اعمال ما چه ارزشی در برابر کرم و نعمتهای الهی دارد،
اصلا قابل مقایسه نیست، وقتی چنین است چرا نترسند؟!
انسان در صورتی مسیر تکامل را طی میکند که قبول کند ناقص است، اگر خود را کامل بداند برای کمال خود تلاش نمیکند زیرا خود را صاحب کمال میداند اگر کسی خود را سالم بداند به سراغ طبیب نمیرود، چرا سرطان خطرناک است، زیرا اعلام نمیکند و مریض سرطانی اگر کسی او را مطلع نکند، فکر میکند سالم است، وقتی روشن میشود که میبیند کار از کار گذشته است، بسیاری از ما وقتی بیدار میشویم که سرمان به سنگ لحد خورد ولی دیگر دیر است، مریضی غفلت و عجب و ریا در این دنیا گریبانگیرمان است، ولی متوجه نیستیم! باید در کنار امید به رحمت، خوف از مقام ربوبی داشت.
شخصی گوید به امام صادق (ع) گفتم: چه چیزی در وصیت لقمان بود؟ فرمود: امور عجیبهای، و عجیبتر از همه این که به فرزندش گفت: «خف الله عز و جل خیفه لو جئته ببر الثقلین لعذبک و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلین لرحمک»، بترس از خدای عزوجل، ترسی که اگر نیکی جن و انس را آورده باشی، عذابت کند و امید به خدا داشته باش، امیدی که اگر گناهان جن و انس را آورده باشی، ترا رحم کند.
پرهیزگاران از خاتمه و عاقبت خود هراسانند، آنها میترسند مبادا دچار سوء خاتمه و بدی عاقبت شوند.
مرحوم فیض کاشانی در مورد سوء خاتمه سخنانی دارد که ذکر آن بی فائده نیست، ایشان میفرمایند:
«بدان که سوء خاتمه و بد عاقبتی بر دو مرتبه است که: یکی اعظم از دیگری است، اما مرتبهی اول که عظیم و هولناک است این که شک یا انکار بر قلب در نزد سکرات موت ظاهر شده، و بر این حالت قبض روح میشود و این حالت حجابی بین او و بین خداوند میشود، و موجب دوری دائمی و عذاب همیشگی خواهد شد، و مرتبه دوم که به مرتبهی اول نمیرسد دوستی و محبت امری از امور دنیوی و شهوت و تمایلی از آن شهوات دنیوی بر قلب او غلبه میکند، و آنقدر قلب او مشغول به آن امر میشود که دیگر جائی برای غیر آن نیست، و این حالت موجب میشود که توجه او به دنیا شود، و هر چه توجه او از خدا دور شود، به دنیا نزدیک میشود، حجاب بیشتر میشود، وقتی حجاب آید عذاب آید، زیرا آتش الهی نمیگیرد مگر محجوبین و کسانی را که بین آنها و خداوند پردهای حائل شد و اما مومنی که قلبش سلیم و سالم از حب دنیا است، و هم و غمش خداوند است، آتش جهنم به او گوید: عبور کن ای مومن که نور تو شعلهی آتش مرا خاموش کرد». مرحوم فیض در ادامهی سخنانش میگوید:
«هر گاه قبض روح در حالت غلبه حب دنیا باشد، مسئله مشکل است، زیرا انسان بر آنچه زیسته میمیرد، و ممکن نیست قلب صفت دیگری بعد از مرگ اکتساب کند که متضاد صفت غالبی آن باشد، چون در قلوب تصرف ممکن نیست، مگر با عمل کردن جوارح و اعضاء و به تحقیق جوارح و اعضاء با مرگ باطل و فانی شده، و عمل کردن آنها نیز چنین شده است، پس نه امیدی در عملی و نه امیدی در رجوع به دنیا است که تدارک کند، و در این هنگام حسرت عظیم میشود مگر این که اصل ایمان و محبت خداوند در قلب او رسوخ کرده باشد و با عمل صالح تقویت شده باشد، اگر چنین بود این حالت که در موقع مرگ عارض بر قلب شده، محو میگردد، اگر ایمان او به اندازه مثقالی باشد او را در زمان کوتاهی از آتش خارج میکند، و اگر کمتر باشد توقف او در آتش بیشتر است و اگر به اندازه مثقال و دانه گندمی ایمان بیشتر نداشته باشد از آتش خارج میشود گر چه بعد از هزاران سال باشد».
پس بطور کلی میتوان استفاده کرد که سوء خاتمه یا به عارض شدن حالت انکار و شک و تردید در معتقدات است و یا به عارض شدن حب دنیا بر قلب است که خداوند انشاء الله ما را از این دو مصون دارد، و خوف ما را با مهر امید آرامش بخشد.
الهی قمشهای در ذیل این فراز (یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل) گوید:
همه نیکی کند و از عدل باری
همی ترسد نیابد رستگاری
که هرگز با مقام عدل داور
ندارد کس فلاح خویش باور
اگر سرزد ز خاصانش گناهی
نباشند ایمن از قهر الهی
هم آخر کس نداند تا سرانجام
چه پیش آید که سازد خاطر آرام
بساط عشق را شیب و فراز است
مال زندگی نگشوده راز است
که چون با ناز یار افتد سر و کار
بسوزد یا بسازد لطف دادار
چه خواهد یار فرجامش ندانی
فراقش یا وصال جاودانی
اگر مهرش فروزد جسم و جان را
هم ار نازی کند سوزد جهان را
به نازی کار عالم زار سازد
هزاران گلستان را خار سازد
بموج آرد اگر بحر کرم را
فرا گیرد هزاران بوالحکم را
و گر جنبش فتد در قلزم قهر
نیابی خشک دامان هیچ در شهر 21
.....................................................................
بهشت پاداش ایمان و عمل صالح است
نساء:124: و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هو مومن فاولئک یدخلون الجنه و لا یظلمون نقیرا.
هرکس از مرد و زن کارهای شایسته کند و مومن باشد به بهشت در آید و به قدر رشتهی هستهی خرمایی ستم نبیند.
اعراف:43:... و نودوا ان تلکم الجنه اورثتموها بما کنتم تعملون.
اهل بهشت را ندا کنند که این بهشت را به پاداش اعمالی که میکردهاید، به دست آوردهاید.
قرآن مجید از مردمی که نماز را تباه کرده و پیرو هوسها شدهاند، استثنایی نموده، میفرماید:
مریم:60: الا من تاب و امن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنه و لا یظلمون شیئا.
مگر آنها که توبه کرده، ایمان آورده، کار شایسته کردهاند، آنها به بهشت در آیند و هیچگونه ستم نبینند.
نساء:13:... و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها...
و هر کس خدا و پیغمبر را فرمان برد خدا او را به بهشتهایی در آرد که جویها در آن روان است.
خطبهی 166: الفرائض ! الفرائض ! ادوها الی الله تودکم الی الجنه.
واجبات را بجا آورید. واجبات را بجا آورید، آنها را برای خدا انجام دهید تا شما را به بهشت رساند.
خطبه 16:... الا و ان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اطعوا ازمتها فاوردتهم الجنه.
تقوی مانند شترهای رامی است که صاحبشان بر آنها سوار شده و مهارشان را به دست دارند و ایشان را به بهشت وارد میسازند.
خطبه 233: فان التقوی فی الیوم الحرز و الجنه و فی غد الطریق الی الجنه.
تقوی در امروز پناه و سپر است و فردا راه بهشت.
نامه 27:... فمن اقرب الی الجنه من عاملها...
چه کسی به بهشت نزدیکتر است از کسی که کار بهشت کرده است؟
در وصیتی، آن حضرت بعد از مراجعت از جنگ صفین راجع به ماترک و دارایی خویش چنین فرموده است:
نامه 24: هذا ما امر به عبدالله علی بن ابیطالب امیرالمومنین فی ماله ابتغاء وجه الله لیولجنی به الجنه و یعطینی به الامنه.
این است آنچه که بندهی خدا علی بن ابیطالب پیشوای مومنین نسبت به دارایی خود دستور داده است برای خشنودی خدا و برای اینکه مرا به بهشت در آورد و آسودگی عطا فرماید.
بیان:
در قرآن و نهجالبلاغه آیات و عبارات بسیار دیگری نیز به این مضمون وارد شده است که در تمام آنها، بهشت را تنها پاداش عمل صالح، تقوی، ترس از خدا، اطاعت خدا و رسول و امثال این عبارات که همه متضمن یک معنی است، قرار داده است و در هیچ مورد چیز دیگری را مانند انتساب به خاندان پیغمبر اکرم یا وصول به حق یا حضور در مقام جلالی که دستهیی ادعا میکنند، موجب دخول بهشت ندانسته است.22.
......................................................
حد شراب خوار
شخصی به نام قدامة بن مظعون شراب خورد. عمر خواست او را حد شرعی (در این مورد هشتاد تازیانه) بزند، قدامه گفت: زدن حد بر من واجب نیست زیرا خداوندمی فرماید: بر آنکه ایمان آورده و کردار نیکو کرده اند، در چیزهایی که می خوردند تا آنگاه که تقوی و عمل صالح داشته باشند باکی نیست عمر او را حد نزد. خبر به حضرت علی (علیه السلام) رسید، لذا آن حضرت نزد عمر آمد و بازخواست فرمود: که چرا قانون خداوند را اجرا نکردی عمر همان آیه را خواند، قدامه مشمول این آیه نیست زیرا آنها که ایمان به خدا آورده اند و کار نیکو انجام می دهند، حرام خدا را حلال نمی کنند، قدامه را بازگردان و از او توبه بخواه، اگر توبه کرد بر او حد خدا را جاری کن و گرنه باید به قتل برسد زیرا با انکار حرمت شرابخواری از اسلام خارج شده است. قدامه شنید و آمد توبه کرد و از گناه دست کشید. اما عمر نمی دانست حد او چقدر است، سپس از امام (علیه السلام) پرسید. آن حضرت فرمود: هشتاد تازیانه. 23
.......................................................................
محبت
یـکـی از معیارهایی که می تواند برای تعیین رهبر جامعه اسلامی پس از رسول گرامی اسلام (ص) تـعـیین کننده باشد، میزان علاقه و محبت آن حضرت به افراد است تا جایی که تاریخ موفق به نقل حالات مسلمانان و وقایع صدر اسلام شده و راویان حدیث از خود به یادگار گذاشته اند، هیچ کس به اندازه علی (ع) مورد علاقه پیامبر اکرم (ص) نبوده است به طوری که ابن حجر در کتاب صواعق نوشته است: «علی (ع) محبوبترین مردان نزد رسول خدا بوده است».
آن حضرت نه تنها خود علی (ع) را بشدت دوست می داشت، مسلمانان را نیز به محبت او می خواندو دوستی او را به مثابه یک زمان الهی به همه ابلاغ می کرد.
گاه می فرمود: «خدا از من بیشتر دوستش دارد» .
و یا: «محبوبترین مردم نزد خدا علی است»
بـه اصـحـاب مـی فـرمـود: «خـدایـم فـرموده است: چهار نفر از اصحابم را دوست بدارم و به من فـرموده است: خود آنها را دوست می دارد گفتند: یا رسول اللّه آنها کیانند؟
ما همه دوست داریم از آنها باشیم.
فـرمود: بدانید که علی از آنهاست و بعد ساکت شد دوباره لب به سخن گشود و فرمود: بدانید که علی از آنهاست و ساکت شد [6] .
و باز می فرمود:خدا و رسولش، علی را دوست دارند و علی خدا و رسول را دوست دارد.
(یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله)
انـس بـن مـالـک می گوید: «مرغ بریانی برای حضرت رسول (ص) هدیه آوردند حضرت دست به دعا برداشت و عرض کرد: خدایا کسی را برسان که خدا و رسول او، وی را دوست می دارند در همین هـنـگـام عـلی (ع) در زد چون من دوست می داشتم چنین کسی از انصار باشد، به او گفتم پیامبر مشغول کاری است، علی (ع) برگشت و پس از مدتی دوباره در زد من همان عذر را آوردم، حضرت بازگشت هنگامی که برای بار سوم در زد، پیامبر اکرم (ص) فرمود: ای انس بگذار وارد شود، منظور من همو بود»
علاوه بر این برای محبت ورزیدن به آن حضرت خواص و ویژگیهایی ذکر شده است که مشابه آنها درمورد هیچ کس وارد نشده است از جمله اینکه:
1ـ 1ـ دوستی با علی دوستی با خدا و رسول و کینه علی (ع) کینه خدا و رسول است.
از ابـن عـبـاس روایـت شـده کـه روزی پـیامبر اکرم (ص) در حالی که دست علی (ع) را در دست داشـت خارج شد و فرمود: «آگاه باشید! هر کس کینه علی در دل داشته باشد، کینه خدا و رسول را داشته است وهر کس علی را دوست بدارد، خدا و رسولش را دوست داشته است»
پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) می فرمود:
تـو در دنـیـا و آخـرت، سروری دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست، دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.
وای بر آنکه بعد از من با تو دشمنی کند.
یـا علی! انت سید فی الدنیا و سید فی الاخرة حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب اللّه و عدوک عدوی و عدوی عدو اللّه والویل لمن ابغضک بعدی
و می فرمود:
هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس به او بغض بورزد بغض مرا به دل دارد.
یا علی محبک محبی و مبغضک مبغضی
1- 2ـ محبت علی (ع) موجب سعادت است.
مـی فـرمـود: «هـرکس مرا و این دو را (حسن و حسین (ع)» و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در قیامت هم رتبه من خواهد بود»
و می فرمود: «هرکس می خواهد در مرگ و زندگی، همانند من باشد و در بهشت جاویدی که خدا به من وعده داده است، ساکن شود، علی بن ابی طالب را دوست بدارد».
فرمود:.
این جبرئیل است که به من خبر می دهد: سعادتمند واقعی کسی است که علی را در حیات وبعد از مرگش دوست داشته باشد، و شقاوتمند واقعی کسی است که بغض علی را در زمان حیات یا پس از مرگش در دل داشته باشد
ابـن عباس می گوید: به پیامبر اکرم (ص) عرض کردم: یا رسول اللّه! آیا برای نجات از آتش چاره ای هست؟.
فرمود: آری.
عرض کردم: آن چیست؟.
فرمود: حب علی بن ابی طالب
1ـ3ـ حب علی (ع) عمل صالح است.
فرمود:.
محبت علی بن ابی طالب سیئات را نابود می کند، چنانکه آتش هیزم را،.
حب علی بن ابیطالب یاکل السیئات کما تاکل النار الحطب
و فرمود:.
سر لوحه نامه عمل مؤمن حب علی بن ابی طالب است،.
عنوان صحیفة المؤمن علی بن ابی طالب.
1ـ4ـ بی حب علی (ع) هیچ عملی پذیرفته نیست.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
اگـر بـنـده ای هـزار سـال و هزار سال و هزار سال در بین رکن و مقام، خدا را عبادت کند، ولی با بـغـض عـلـی بـن ابـی طـالـب و خاندان من در پیشگاه خدا حاضر شود، خداوند او را به رو در آتش جهنم می اندازد،.
لو ان عبدا عبد اللّه الف عام و الف عام و الف عام بین الرکن و المقام ثم لقی اللّه عز و جل مبغضا لعلی بن ابیطالب و عترتی اکبه اللّه علی منخریه فی النار
و فرمود:
یـا عـلـی! اگـر امـت مـن چـنـان روزه بـدارند که قامتشان کمانی شود و چنان نماز بخوانند که جسمشان آب شود، ولی بغض تو در دل داشته باشند، خداوند به روی در آتششان می افکند،.
یـا عـلـی لو ان امتی صاموا حتی یکونوا کالحنایا و صلوا حتی یکونوا کالا وتار ثم ابغضوک لاکبهم اللّه علی وجوههم فی النار.
1ـ 5ـ بغض علی (ع) با حب رسول خدا جمع نمی شود.
فرمود:
علی جان! دروغ می گوید کسی که فکر می کند مرا دوست دارد ولی با تو کینه می ورزد.
یا علی من زعم انه یحبنی و هو یبغضک فهو کذاب
1ـ 6ـ بغض علی (ع) با ایمان جمع نمی شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
هـرکـس گـمان می کند به من و دین من ایمان آورده است، ولی به علی (ع) بغض می ورزد، دروغ می گوید، او مؤمن نیست،.
من زعم انه آمن بی و ما جئت به و هو یبغض علیا فهو کاذب لیس بمؤمن
1ـ 7ـ بغض او کفر است.
پـیـامـبـر اکـرم (ص) فـرمـود: «هـرکس با بغض تو از دنیا رود، کافر از دنیا رفته است، ولی مانند مسلمانان اورا محاسبه می کنند».
جا دارد که روایت بالا را شکافته ژرفای آن را دریابیم درباره نحوه محاسبه کفار در قیامت دونظریه هست:
نـظـر اول: ایـنـکه کفار به خاطر کفرشان مؤاخذه و عقاب می شوند ولی به خاطر ترک اعمالی که در اسـلام واجب است، مؤاخذه نمی شوند، همان طور که به دلیل ارتکاب اعمالی که در اسلام حرام است، عقابی نمی بینند زیرا این حسابرسی مخصوص کسانی است که به کفر آلوده نباشند، وگرنه با وجود کفرهر گناهی کوچک می نماید.
نـظـر دوم: کـفـار هـم به دلیل کفر و عدم اعتقاد صحیح مؤاخذه می شوند، هم به موجب اعمال و کـردار، یعنی در بعد عقاید عقاب کفر را می بینند و در حوزه اعمال به کیفر هر گناهی که مرتکب شـده و هرواجبی که ترک کرده اند، عقاب می بینند طرفداران این نظریه قاعده ای را تاسیس کرده می گویند: الکفارمعاقبون علی الفروع کما انهم معاقبون علی الاصول، یعنی کفار همان طور که به جرم انکار اصول دین عقاب می شوند، به خاطر فروع دین هم عقاب می بینند.
حدیث یاد شده، کیفر کینه توزان علی (ع) را بر اساس نظریه دوم، تبیین می کند.
1ـ8ـ محبت علی نشانه ایمان و بغض او نشانه نفاق است.
پیامبر اکرم (ص) به او فرمود:
لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق،
جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز منافق به تو بغض نمی ورزد.
او خـود مـی فـرمـود: «بـه خـدا سوگند! پیامبر(ص) به من گفته است که جز مؤمن مرا دوست نمی دارد وجز منافق به من بغض نمی ورزد»
و بـه هـمـیـن جـهـت بـود که اصحاب می گفتند: «ما منافقان را از دشمنی با علی بن ابی طالب می شناختیم» 24.
........................................................................
هدایت و حفاظت از دیگران
هر مسلمانی وظیفه دارد دیگران را به سوی خدا دعوت کرده و آنان را با احکام اسلامی آشنا سازد و راه صحیح را به دیگران بنمایاند. خداوند کسانی را که به این رویه عمل می کنند ستوده و می فرماید:
و من أحسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین.
چه کسی گفتارش بهتر است از آن کسی که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید من از مسلمینم.
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:
و انهوا غیرکم عن المنکر و تناهوا عنه فانما أمرتم بالنهی بعد التناهی؛
نهی کنید دیگران را از ارتکاب منکر و خودتان هم دست بکشید؛ زیرا شما مأمور شده اید که نهی از منکر نمایید، پس از آن که خود، از منکر اجتناب کردید.
بنابراین، انسان نه تنها مسئول اعمال و رفتار خود است، بلکه باید در صورت امکان از دیگران نیز در برابر کجروی ها حفاظت نماید و آنان را با ارشاد راهنمایی، امر به معروف و نهی از منکر به راه راست بازگرداند. از پیامبر گرامی اسلام علیه السلام نقل شده است:
بدانید همه شما نگهبانید و همه در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آن ها هستید مسئولید، امیر و رئیس حکومت اسلامی، نگهبان مردم است و در برابر ایشان مسئول است. زن نیز نگهبان خانواده، شوهر و فرزندان است و در برابر آنان مسئول، بدانید همه شما نگهبانید و در برابر کسانی که مأمور نگهبانی آنان هستید مسئولید.
بنابراین انسان، مسئول اعمال دیگران مخصوصا خانواده خویش است. در همین زمینه حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
علموا أنفسکم و أهل بیتکم الخیر و أدبوهم؛
به خود و خانواده تان نیکی بیاموزید و آن ها را ادب کنید.
قرآن مجید هم در بیانی زیبا می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است نگه دارید. 25
.......................................................................
بهترین مردم
جابر می گوید: روزی در محضر رسول بودیم که علی علیه السلام وارد شد. رسول خدا فرمود: برادرم به جانب شما آمد و سپس روی بجانب کعبه نموده و با دستش به دیوار کعبه کوبید و سپس گفت: سوگند به آنکس که جان من در دست اوست، این شخص و شیعیان او رستگاران روز قیامت اند. او نخستین فردی است که ایمان آورد.
و به پیمان با خدا وفادارترین است. و عادی ترین شماست در بین مردم و در پیشگاه خداوند مقام و منزلتش از همه بزرگ تر است.
در این هنگام آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه.
«کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنان بهترین آفریدگان هستند.»
نازل شد. و از آن پس یاران پیامبر عادت کرده بودند که هر گاه علی علیه السلام را می دیدند، می گفتند، «خیر البریه» آمد. [26] .
..........................................................................
عمل صالح چیست و صالحان کدامند
اکنون که اهمیت عمل صالح روشن شد، ببینیم عمل صالح چیست و صالحات کدامند و از چه طریقی میتوان عمل صالح را تشخیص داد؟
از سه طریق میتوان عمل صالح را تشخیص داد:
اول. از راه تکلیف
تمام واجبات الهی که انسانها مکلفند به آنها عمل نمایند، از صالحات هستند و واجب بودنشان، نشانهی صالح بودنشان میباشد، چرا که اگر صالح نبودند، آفرینندهی مهربان، بشر را به عمل کردن آنها- آن هم به صورت وجوب- تکلیف نمیکرد. بنابراین روزه، نماز، خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و دیگر واجبات اسلامی، همگی از اعمال صالح محسوب میشوند.
دوم. از راه مدح و تعریف
در قرآن و روایات اهل بیت، علیهمالسلام هر جا که سخن از مدح و تعریف و توصیف عملی به میان آمده، دلیل صالح بودن آن عمل است، چون اگر صالح نبود، هیچگاه خداوند عالم آن را در اسرار خلقت توصیف نمیکرد و در مقام تعریف برنمیآمد. از اینرو اوصافی که ذیلا بیان میگردد، جزء صالحات و از اعمال صالحه میباشند:
قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون و الذین هم عن اللغو معرضون
به راستی که مومنان رستگاری یافتهاند، آنان که در نمازشان خاشعند و آنان که از لغوگویی سخن باطل رویگردانند.
علی علیهالسلام در خطبهی معروف همام در اینکه «متقین» چه و چگونه کسانی هستند، میفرماید:
منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشیهم التواضع... عظم الخالق فی انفسهم، فصغر مادونه فی اعینهم... حاجاتهم خفیفه و انفسهم عفیفه... و صبرا فی شده و طلبا فی حلال... خاشعا قلبه، قانعه نفسه..
گفتارشان از روی صدق و راستی است و در لباس و پوشاک اعتدال و میانهروی پیش میگیرند و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است... خالق در نظرشان بزرگ و جز او در دیدهی آنها کوچک است... حاجاتشان خفیف و نفسهایشان عفیف است... در سختی صبور و در پیطلب مال حلال است... قلبش خاشع و نفسش قانع است.
سوم. از راه بیان برخی از اعمال به دلیل اهمیت و ویژگی خاصی که دارند، در قرآن مجید و روایات ائمهی معصومین علیهمالسلام با صراحت به صالح بودن آنها اشاره شده است. این است که در قرآن مجید پس از ترسیم حالتهای مجاهدین صدر اسلام، با صراحت اعلام میکند که در قبال این ویژگیها (که بیان خواهد شد)، عمل صالح برایشان نوشته میشود. در همین زمینه میخوانیم:
ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلک بانهم لا یصیبهم ظما و لا نصب و لا مخمصه فی سبیل الله و لا یطون موطا یغیظ الکفار و لا ینالون من عدو نیلا الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لا یضیع اجرا المحسنین. و لا ینفقون نفقه صغیره و لا کبیره و لا یقطعون و ادیا الا کتب لهم لیجزیهم الله احسن ما کانوا یعملون.
مردم مدینه و بادیهنشینان اطرافشان نباید از (فرمان) رسول الله تخلف نمایند و نبایستی جان خویش را از جان وی عزیزتر دارند. این برای این است که آنان در مقابل اطاعتشان (از رسول خدا) رنج تشنگی و گرسنگی و خستگی در راه خدا را نکشند و هیچ قدمی که کفار را خشمگین کند بر ندارند و هیچ دستبردی به دشمنان دین نرسانند جز آنکه در مقابل هر یک از این رنجها و آلام، عمل صالحی در نامهی اعمالشان نوشته شود که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند. و هیچ مالی- کم یا زیاد- (در راه خدا) انفاق نکنند و هیچ سرزمینی را نپیمایند جز آنکه در نامهی عملشان نوشته شود تا خداوند بهتر از آنچه عمل میکردهاند، به آنها پاداش دهد27.
...........................................................................
سرمایه اصلی زندگی: ایمان، عبادت و خدمت
سرمایهی اصلی زندگی (سرمایهای که با فنای دنیا و عمر، فانی نمیگردد و برای جهان ابدی باقی میماند)، «ایمان» و «عمل صالح» است. و عمل صالح عبادت خداست و خدمت به خلق خدا، هر دو، هر دو با هم. سعی کنید این سرمایه را از دست ندهید، که بدون این سه:
1- ایمان،
2- عبادت،
3- خدمت.
هیچ چیز ارزشی ندارد، و زندگی جز منجلابی بیش نیست.
زندگی خورشیدی، زندگی گرم و گرمی آفرین است. گرمی زندگی ایمان به خداست، و گرمی آفرینی خدمت به خلق خدا. گفتهاند: «مرد باید به دو کار مشغول باشد: هر چه او را از خدای باز میدارد از پیش بردارد، و راحتی به بندهای نیازمند برساند. هر کس بر این دو کار مداومت کند به مقصود برسد».
و باید از این نکته غافل نبود که وقت گرانبهاترین امکانی است که انسان در این دنیا دارد، که باید از این امکان، در این گذرگاه پرشتاب عمر فانی، برای کسب نیکی جاودان و خیر باقی استفاده کند، و آرامش ابدی خود را تامین سازد.
قدر وقت ار نشناسد «دل» و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات ببریم.28
.....................................................................
ابن عباس گفت: پیامبر (ص) دست من و دست علیّ بن ابی طالب (ع) را گرفت و ما را به منطقه ای به نام «ثبیر» برد، آنگاه چند رکعت نماز خواند سپس دستانش را به سوی آسمان بالا برد و گفت: خدایا موسی بن عمران از تو درخواست کرد و من محمد پیامبر تو نیز از تو می خواهم که سینه مرا فراخ کنی و کار مرا آسان سازی و گره از زبان من بگشایی تا سخن مرا درک کنند، و برای من وزیری از خاندانم قرار بده، علیّ بن ابی طالب (ع) برادرم را، به وسیله او پشت مرامحکم کن و او را در کار من شریک گردان.
ابن عباس می گوید: شنیدم منادی ندا داد: ای احمد آنچه را که خواستی به تو داده شد، پس پیامبر به علی گفت: ای ابوالحسن دست خود را به آسمان بلند کن و پروردگارت را بخوان و از او بخواه که به تو عطا خواهد کرد. پس علی دست خود را به آسمان بلند کرد، در حالی که می گفت: خدایا برای من نزد خودت پیمانی قرار بده و برای من نزد خودت محبتی قرار بده. در این حال بود که خداوند این آیه را بر پیامبرش نازل کرد: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان وُدّا = همانا کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، به زودی خداوند برای آنان محبتی قرار می دهد.»
پیامبر (ص) این آیه را بر اصحاب خود تلاوت کرد و همگی از آن به شدت تعجب کردند، پیامبر (ص) فرمود: از چه چیزی تعجب می کنید، همانا قرآن چهار قسمت است: یک چهارم آن درباره ما اهل بیت و یک چهارم آن درباره دشمنان ما و یک چهارم آن حلال و حرام و یک چهارم آن واجبات و احکام است و همانا خداوند درباره علی، گزیده قرآن را نازل کرده است.29
........................................................................................
رابطه طعام و عمل صالح
در آیات مختلف امر به استفاده از طیبات و غذاهای پاکیزه و نهی از عدم استفاده از آنها شده است:
1- «یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا» (ای پیامبران از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید) در این آیه خوردن طیبات را وسیلهای برای وصول به عمل صالح شمرده نه وسیلهای برای تنپروری و شکمخوارگی، در عین حالی که ما را امر به استفاده از طیبات و پاکیزهها میکند، عمل طیب و صالح هم از ما میخواهد این مسئله در حدیث کوتاه و پر محتوائی از رسول گرامی نقل شده است، ایشان فرمودند: «یا ایها الناس ان الله طیب لا یقبل الا طیبا» (ای مردم خداوند پاک و پاکیزه است و جز عمل پاک و پاکیزه چیزی را قبول نمیکند). 30.
2- آمده است که یکى از صالحان طعامى به یکى از ابدال داد و او آن را نخورد. آن صالح از او بپرسید، گفت: ما جز حلال نخوردیم، به سبب آن دلهاى ما مستقیم باشد و حال ما دایم بماند و ملکوت بر ما کشف شود و آخرت را مشاهده کنیم، و اگر سه روز از آن چه شما مىخورید ما بخوریم، به چیزى از علم یقین باز نگردیم و خوف و مشاهده از دلهاى ما بشود. پس آن صالح گفت: من صایم الدهرم، در ماهى سى ختم قرآن کنم. پس آن بدل«وى را گفت: این شربت«از شیر که تناول کردن من آن را دیدى در شب، من دوستتر از سى ختم در سیصد رکعت دارم از اعمال تو، و آن شربت شیر از آهوى وحشى بود.و میان احمد حنبل و یحیى معین صحبت دیرینه بود، پس احمد از وى جدا شد، چون شنیدکه مىگفت: من از کسى چیزى نپرسم و اگر دیو مرا دهد بخورم. تا یحیى معذرت کرد و گفت: من مزاح مىکردم. احمد گفت: در کار دین مزاح مىکردى؟ و نمىدانى که خوردن از کار دین است، و حق تعالى آن را بر عمل صالح تقدیم کرده است، قوله تعالى: کُلُوا من الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً«
3- و در خبر آمده است که در تورات نبشته است که هر که باک ندارد که خوردنى او از کجا باشد، خداى- عز و جل- باک ندارد که وى را از کدام در به آتش اندازد.18
4-زید شحام، حضرت امام باقر علیه السلام را از تفسیر این آیه کریمه فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ «1»، سؤال کرده است که طعام انسان چیست؟ امام در جواب فرمود: بنگرد علمش را از کجا تحصیل مى کند «2».
آیه، طعام را بر روى انسان برده است، و انسان من حیث هو انسان غذاى او علم و عمل صالح است که علم و عمل انسان پرور و انسان سازند.
_____________________________(1) سوره عبس، آیه 24.(2) کافى، ص 39، ج 1 مشکول،
باسناده عن زید الشحام عن ابى جعفر علیه السلام فى قول الله عز و جل فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ، قال قلت ما طعامه؟ قال علمه الذى یأخذه عمن یاخذه.
. باید بین غذا و مغتذى سنخیت بوده باشد، غذا گیرنده که انسان شد مسانخ و مجانس او یعنى طعام او علم است. گوش انسان، دهان جان او است باید دقت داشت که این دهان از کدامین سفره ارتزاق مى کند.
جانور فربه شود لیک از علف آدمى فربه زعز است و شرف
آدمى فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش31
........................................................................
. آیه تغییر
که میفرماید:
(ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم). رعد آیه 11
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمیدهد مگر آن که آن چه را در خودشان است تغییر دهند.
علامه طباطبایی مینویسد: بین نعمتهای الهی که به انسان داده شده است و بین حالات نفسانی انسان تلازم برقرار است. اگر انسان بر مبنای فطرت گام برداشت و ایمان و عمل صالح را کسب نمود، نعمت دنیا و آخرت در پی خواهد داشت، اما اگر خودشان احوال خود را تغییر دهند، خدای سبحان نیز نعمتها را دگرگون میسازد.
ممکن است از آیه استفادهِ عموم نمود و گفت: بین حالات نفسانی انسان و بین اوضاع خارجی نیز تلازم وجود دارد؛ خواه نسبت به امور خیر باشد یا شر. بدین معنا که اگر جامعهای بر ایمان و اطاعت و شکر نعمت بودند، نعمتهای ظاهری و باطنی به آنها روی میآورد و تا زمانی که حال خود را تغییر ندادهاند باقی است، ولی زمانی که وضع خود را دگرگون ساخته و فکر و فسق را برگزیدند، نعمت از آنان بازپس گرفته میشود. [المیزان ج11)] .
حضور حضرت مهدی و برخورداری از نعمت حکومتش به عنوان یک نعمت ظاهری و معنوی، در گرو حرکت و دگرگونی جامعه انسانی عموماً و جامعهِ اسلامی خصوصاً میباشد. دست کم شروع حرکت اصلاحی در جامعه، میتواند، نویدی بر اسباغ نعمت الهی ظهور و حضور باشد.32
............................................................
انتظار، در اندیشه علاّمه طباطبائی
علاّمه طباطبائی ذیل آیه «وعداللّه الذین آمنوا... لیستخلفنهم فی الارض...» [- سوره نور آیه 55] میگوید:
این آیه وعده... زیبایی است... خدای سبحان به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند، وعده میدهد که به زودی جامعهای برایشان برپا میدارد که به تمام معنا صالح باشد، و از ملکه کفر و نفاق و فسق پاک باشد، زمین را ارث برند و در عقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزی حاکم نباشد، در امنیت زندگی کنند، ترسی از دشمن داخلی و خارجی نداشته باشند. این جامعه طیب و طاهر با صفاتی که از فضیلت و قداست دارد هرگز تاکنون در دنیا منعقد نشده، و دنیا... تاکنون چنین جامعهای به خود ندیده است،
ناگزیر اگر مصداقی پیدا کند، در روزگار مهدی علیه السلام خواهد
[ صفحه 36] کتاب انتظار در اندیشه ها جمنعی از نویسندگان مرکز فرهنگی امام مهدی بخش انتظار در اندیشه معاصران )
بود. چون اخبار متواتری که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اهل بیت قدس سرهما در خصوصیات آن جناب وارد شده، از انعقاد چنین جامعهای خبر میدهد،... حق این است که... آیه شریفه جز با اجتماعی که به وسیله ظهور مهدی علیه السلام به زودی منعقد میشود، قابل انطباق با هیچ مجتمعی نیست. [33] .
......................................................................
وجه هفتم: روایتی است که ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی آورده: از محمد بن یحیی عطّار از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن الحکم از سیف بن عمیره از عمرو بن شمر از جابر بن یزید جعفی از حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام که درباره فرموده خدای تبارک و تعالی: «وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»؛ [6] و دعای آنان را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند مستجاب گرداند و از فضل خویش بر ثوابشان میافزاید. فرمود: آن مؤمن است که برای برادر خود در غیاب او دعا کند، پس فرشته به دعای او آمین میگوید. و خداوند عزیز جبّار فرماید: دو برابر آنچه خواستی برای خودت خواهد بود و آنچه خواستی عطا شدی به خاطر محبّتی که به او داری. .
میگویم: به نظر ما سندش صحیح است، ولی علّامه مجلسی در مرآة العقول آن را ضعیف شمرده و ظاهراً به خاطر عمرو بن شمر است چون در وجیزه خود، تمام راویان این خبر - جز عمرو بن شمر - را توثیق کرده، ولی به نظر من به پیروی از عالم محقق نوری در مستدرک الوسائل؛ او ثقه و مورد اعتماد است چون جمعی از بزرگان از او روایت کردهاند، و نشانههای دیگر نیز بر توثیق او هست و نسبت غلوّ به او ثابت نیست.
به هر حال دلالت این حدیث بر مطلب ما روشن است و اینکه فرموده: دو برابر آنچه خواستی برای خودت خواهد بود. ظهور دارد که آنچه برای برادرش خواسته با فزونی در حق خودش مستجاب میشود و اینکه فرمود: «و آنچه طلب کردی عطا شدی به خاطر محبّتی که به او داری» دلالت دارد که به برکت دعا برای برادر غایبش آنچه برای خودش خواسته نیز مستجاب میگردد. احتمال بعیدی هم هست که: «أَعْطَیْتُ»: عطا کردم. به صیغه متکلم باشد، یعنی آنچه برای برادر غایب خود خواستی عطا کردم و خدا دانا است.
پس ای خواستار رسیدن به مقاصد، آیا مؤمنی را میشناسی که ایمانش کاملتر و یقینش تمامتر و نزد خدا محبوبتر و نزدیکتر و بلند مرتبهتر از مولایت صاحب الزمانعلیه السلام باشد؟ پس برای اربابت بیشتر دعا کن تا به برکت آن دعایت مقرون به اجابت گردد.34
.....................................................................
کدام علم ؟
ناصر خسرو در سفرنامه خود نوشته که:
وارد یکى از بلاد عرب شدم بىچیز و گرسنه، وارد مسجد آنجا شدم و خواستم همانجا بیتوته کنم و در فکر روزى بودم، به وسیلهاى بالاى محراب مسجد قدرى نقش کردم، اهل آنجا به من تکلیف کردند که تمام محراب را نقش کنم و از این راه مبلغى عاید من گردید. و مىگوید: گرسنه و برهنه وارد شهر شدم و کودکان به گمان اینکه دیوانهام دنبال من افتاده سنگ بر من مىزدند، به حمّام رفتم و خرجین را نزد حمّامى گذاشتم و اهل حمّام به من مىخندیدند. چند روز آنجا ماندم، اهل شهر مرا شناختند و از طرف والى و اکابر شهر از من پذیرایى کردند. دفعه دیگر که حمّام رفتم نوکرها همراه من کرده بودند، و اهل حمّام موقعى که من لباس مىپوشیدم به جهت احترام من ایستاده بودند. حمّامى با دیگرى مىگفت: اینها همانها هستند که آن روز مسخره مىکردیم. به زبان عربى مىگفت به گمان اینکه من عربى نمىفهمم و من به عربى جوابش گفتم که ما همان هستیم.
حاصل اینکه شخص با علم و عمل که علمش در روح و قلب جایگیر شده در برزخ که وارد شود مانند همان ناصر خسرو در بلاد غربت است، اما آنکه علم آخرت نیاموخته فقط علمى یاد گرفته که نتیجه آن در همین دنیا و راجع به امور محسوسه است وقتى رفت علم خود را مىگذارد و برهنه مىرود.
آیروپلان «هواپیما» بسیار نیکو میسازد، دواها را خوب ترکیب مىکند، شیشه و بلورآلات درست مىکند، یا خط آهن و اتومبیل و غیر ذلک- بر فرض- تمام اینها صنعتهاى مهمى است و براى آباد کردن دنیا خوب است و خلاف شرع هم نیست؛ ولى این علم فقط در دنیا مهم و محترم است، در آخرت نه اتومبیلساز لازم است نه آیروپلان و ترکیب دوا و علم فیزیک و شیمى. اگر این اشخاص علاوه بر هنرهاى خود خدا را شناخته باشند و عمل صالح کرده باشند در آخرت براى آنها مفید است و هم دنیا و هم آخرت را دریافتهاند، و الا اگر بگویند: ما چون طبیب قابلى هستیم پس نماز نباید بخوانیم، یا چون در علم فیزیک و شیمى و الکتریک از فاکولته «1» پاریس تصدیقنامه داریم پس دین براى ما لازم نیست! نه، اینطور نیست. بهشت چراغ الکتریکى ندارد و متخصّص این فنّ نمىخواهد. اى متخصّص فیزیک و شیمى البته علم تو محترم است، ولى تا در دنیا هستى؛ چون اینجا به تو احتیاج است مانند نجّار و آهنگر، و براى آخرت علم دیگر لازم است که آن قرآن است. باید براى آنجا آن علم را آموخت، وقتى روح وارد عالم برزخ شد از او بپرسند تو چه کردهاى؟ باید جوابى بدهد که آنجا هم به کار آید35
.............................................................................
صفات عالم، معلم و متعلم
از حضرت علی صلوات الله و سلامه علیه نقل کردهاند که فرموده است: ما یسرنی ان لومت طفلا و ادخلت الجنه و لم اکبر فلم اعرف ربی فان اعلم الناس بالله اشدهم خشیه و اکثرهم عباده و احسنهم فی الله صحبه.
شادمان نمیگشتم اگر در کودکی میمردم و به بهشت وارد میشدم و بزرگ نمیشدم و خدا را نمیشناختم که عالمترین مردم به خدا ترسندهترین مردم است از وی و بسیار عبادتکنندهتر و به صحبت با خدا نیکوتر.
امام صادق علیهالسلام صفات عالم، معلم و متعلم را اینگونه تبیین میفرماید:
و العالم حقا هو الذی ینطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاکیه و صدقه تقواه لا لسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه...
عالم حقیقی کسی است که کردار او گواهی دهد به علم او، یعنی عملهای نیکو و پسندیده از او صادر شود و شغل و کار او محمود باشد. و نیز تقوی مصدق او باشد بر علم. یعنی با وجود عمل صالح باید متقی و پرهیزگار هم باشد.
نه آنکه زباندار باشد و با وجود جهل و نادانی از زور زبان و حرافی بر اکثر فائق آید و دعوی دانش و علم کند و از عمل عاری باشد و در تحت آیهی کریمهی «یقولون ما لا یفعلون» مندرج باشد.
و المعلم یحتاج الی عقل و رفق و شفقه و نصح و حلم و صبر و بذل.
و معلم محتاج این صفات است:
اول آنکه عاقل باشد، یعنی آنچه تعلیم میدهد از روی دانش باشد نه از روی شک و وهم.
دوم آنکه صاحب رفق و ملایمت باشد، که اگر متعلم در تحقیق مساله ایستادگی نماید غیظ و خشم بر او استیلا نیابد.
سوم آنکه مشفق و مهربان باشد به متعلم، چه به قدر اشفاق معلم، افاضهی علوم به متعلم میشود.
چهارم آنکه تعلیم او خالص باشد از اغراض فاسده که بدون اخلاص توفیق به هیچ کار میسر نیست خصوص تحصیل علم.
پنجم آنکه حلیم باشد...
ششم آنکه صبر و شکیبایی داشته باشد که در تحقیق مسائل به تانی و درنگ پیش رود و از سرعت و عجله محترز باشد و با متعلم اگر مدرکش پست باشد خشونت نکند .
هفتم آنکه بذل علم کند، یعنی هر گاه کسی را قابل تربیت داند و آن کس از او طلب تعلم نماید مضایقه نکند.
و المتعلم یحتاج الی رغبه و اراده و فراغ و نسک و خشیه و حفظ و حزم.
و متعلم نیز محتاج این صفات است:
اول آنکه رغبت بسیار به تحصیل علم داشته باشد.
دوم آنکه ارادهای سخت و محکم در طلب علم داشته باشد.
سوم آنکه فارغالبال باشد.
چهارم آنکه با عبادت و تقوی باشد.
پنجم آنکه ملازم خوف و خشیت الهی باشد.
ششم آنکه از هر چه منافی حفظ است، اجتناب کند.
هفتم آنکه مقویات تعقل را به کار برد و از منافیات آن احتراز نماید. .
و قل رب زدنی علما.
و بگو خدایا بر دانشم بیفزا! 36
............................................................................
حقیقت نهرهای جاری در بهشت
و اما نهرهای جاریه در این بهشتها همانا علوم و معرفتی است، که موجب حیات قلب بوده است، چون مؤمنین با علم و معرفت و اقرار به وحدانیت خدا، و صفات و اسماء ذات مقدس او، و اقرار بحقانیت امام و پیغمبر قلب خود را از این علوم آبیاری کردهاند، در آنجا نیز ظهور این علوم که حیات قلب است بصورت نهرهای آب که زنده کننده زمین خشک میباشد بروز و ظهور خواهد نمود.
تمام مؤمنینی که عمل صالح انجام دهند، که از جمله اقرار بامام وقت است از این نهرها برخوردار خواهند بود، بلکه میتوان میزان عمل صالح را از عمل غیر صالح همان امضا و عدم امضای امام دانست، هر فعلی را که امام امر کند صالح و هر فعلی را که نهی کند غیر صالح خواهد بود، بعلت آنکه نظر امام و دید امام، نظر واقعبین و حقیقت بین است، و بنابراین تجاوز از کلام امام انحراف از متن واقع و حقیقت نفس الامر است.
اما افرادی که دل به امام خود ندادهاند، و از آن منبع فیض استفاده ننمودهاند، دل آنها خشک و بیطراوت و بیصفا و بیمحبت و بیمعرفت، چون مشکی پوسیده و پاره، و خشک شده، قابلیت انعطاف و ظرفیت خود را از دست داده است، آب آنان همان حرمان و حسرت و ندامت است که بصورت فلز گداخته در کام آنها ریخته میشود.37
طاووس الفقیه و الامام السجاد
1. قال ابن شهر آشوب قال طاووس الفقیه: رأیت فی الحجر زین العابدین علیهالسلام یصلی و یدعو عبیدک ببابک أسیرک بفنائک مسکینک بفنائک سائلک
بفنائک یشکو الیک مالا یخفی علیک و فی خبر لا تردنی عن بابک
2. عنه عن طاووس الفقیه رأیته یطوف من العشاء الی سحر و یتعبد، فلما لم یر أحدا رمق الی السماء بطرفه و قال: الهی غارت نجوم سماواتک و هجعت عیون أنامک و أبوابک مفتحات للسائلین جئتک لتغفر لی و ترحمنی و ترینی وجه جدی محمد صلی الله علیه و آله فی عرصات القیمة، ثم بکی و قال: و عزتک و جلالک ما أردت بمعصیتی مخالفتک و ما عصیتک اذ عصیتک و أنا بک شاک و لا بنکالک جاهل و لا لعقوبتک متعرض ولکن سولت لی نفسی و أعاننی علی ذلک سترک المرخی به علی.
فأنا الآن من عذابک من یستنقذنی و بحبل من اعتصم ان قطعت حبلک عنی فواسوأتاه غدا من الوقوف بین یدیک اذا قیل للمخفین جوزوا و للمثقلین حطوا أمع المخفین أجوز أم مع المثقلین احط ویلی کلما طال عمری کثرت خطایای و لم اتب اما آن لی أن استحی من ربی ثم بکی، ثم أنشأ یقول:
أتحرقنی بالنار یا غایة المنی
فأین رجائی ثم این محبتی
أتیت بأعمال قباح ردیة
و ما فی الوری خلق جنی کجنایتی
ثم بکی و قال سبحانک تعصی کانک لا تری و تحلم کانک لم تعصی تتودد الی خلقک بحسن الصنیع کان بک الحاجه الیهم، و أنت یا سیدی الغنی عنهم، ثم خر الی الأرض ساجدا فدنوت منه و شلت رأسه و وضعته علی رکبتی و بکیت حتی جرت دموعی علی خده فاستوی جالسا و قال من ذا الذی اشغلنی عن ذکر ربی فقلت انا طاوس یا ابن رسول الله ما هذا الجزع و الفزع و نحن یلزمنا ان نفعل مثل هذا و عاصون جافون أبوک الحسین بن علی و أمک فاطمة الزهراء و جدک رسول الله علیهم السلام قال و التفت و قال: هیهات یا طاووس دع عنی حدیث أبی و امی و جدی خلق الله الجنة لمن اطاعه و أحسن و لو کان عبدا حبیشا و خلق النار لمن عصاه و لو کان ولدا قرشیا اما سمعت قوله تعالی:«فاذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون» و الله لا ینفعک غدا الا تقدمة من عمل صالح 38.......................................................
نتیجه
در پایان که می توان گفت ابتدای راه است از کلام سید محمد حسین حسینی طهرانی بهره می گیرم که می توان بهترین نتیجه خواهد بودکه ایشان فرمودند میزان عمل صالح را از عمل غیر صالح همان امضا و عدم امضای امام دانست، هر فعلی را که امام امر کند صالح و هر فعلی را که نهی کند غیر صالح خواهد بود، بعلت آنکه نظر امام و دید امام، نظر واقعبین و حقیقت بین است، و بنابراین تجاوز از کلام امام انحراف از متن واقع و حقیقت نفس الامر است.
اما افرادی که دل به امام خود ندادهاند، و از آن منبع فیض استفاده ننمودهاند، دل آنها خشک و بیطراوت و بیصفا و بیمحبت و بیمعرفت، چون مشکی پوسیده و پاره، و خشک شده، قابلیت انعطاف و ظرفیت خود را از دست داده است، آب آنان همان حرمان و حسرت و ندامت است که بصورت فلز گداخته در کام آنها ریخته میشود: ضمنا جا دارد که اضافه کنیم برای تحقیق پیرامون عمل صالح در روایات و قرآن کریم و تفاسیر گوناگون و انچه مربوط به خود عمل صالح است استفاده کرده و بهره مند شویم و در پایان کلام مان را بام کلام امیر المومنین علی (علیه السلام) که فرمود: ثمن الجنة العمل الصالح(قیمت بهشت عمل صالح است) به پایان می بریم
منابع
1.(فرهنگ سخنان رسول خدا نگارشی نو از کتاب نهج الفصاحه-مولف حامد رحمت کاشانی –چاپ پیام حق –موضوع 314،-حدیث 9-صفحه 399- به نقل از مستدرک الوسایل ،232،4)
2.(فرهنگ سخنان رسول خدا نگارشی نو از کتاب نهج الفصاحه-مولف حامد رحمت کاشانی –چاپ پیام حق –موضوع 314،-حدیث 9-صفحه 400- به نقل ازالمستدرک للحاکم النیسابوری ج3ص124)
3،4 : نام کتاب: النوادر للراوندینویسنده: سید فضل الله راوندىموضوع: اخلاق و آدابتاریخ وفات مؤلف: 570 قزبان: عربى
5. غررالحکم و درر الکلم –عبد الواحد بن محمد آمدی –امام عصر حدیث 2863 الی 2885
6. . در آفتاب نهج البلاغه –علاءالدین حجازی-آستان قدس رضوی ص176
7. طرحی نوین در شناخت نهج البلاغه –خسرو تقدسی نیا – نبوغ – به نقل از نهج البلاغه معجم المفهرس،خطبه 23،شماره 5
8. صحیفه الامام علی (علیه السلام) –جواد قیومی اصفهانی ،-دفتر انتشارات اسلامی
9. اوصاف پارسایان –عبد الکریم سروش –صراط
10. العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (المجلد 1-الجزء 1) – علی اکبر نهاوندی - رفرفه 13
11. راه و رسم زندگی از دیدگاه نهج البلاغه –سید جمال الدین دین پرور –بنیاد نهج البلاغه
12. صد درس اعتقادی از نهج البلاغه- سید رضا حبوباتی-برهان
13.ترجمع مصباح الشریعه
14. رابطه نهج البلاغه با قرآن –سید جواد مصطفوی-بنیاد نهج البلاغه
15. کتاب آثار اعتقاد به امام زمان – شرط لازم برای مغفرت حق هادی قندهاری
1- احقاف :31 2-توبه 80 3 - طه 82 4- تفسیر قمی 420-وسایل الشیعه 96:1 ح19
16. راه روشن، جلد4، ص: 418
17. راه روشن، جلد7، ص: 508
راه روشن (ترجمه المحجته البیضاء) -) ملا محسن فیض کاشانی- ترجمه سید صادق عارف -آستان قدس
18. ترجمهاحیاءعلومالدین، جلد2، ص: 199
19. ترجمهاحیاءعلومالدین، جلد3، ص: 504
20. ترجمه کتاب الفکوک، متن، ص: 35 – پاورقی
21. - اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (جلد 2)-ناصر مکارم شیرازی –باز نویسی :اکبر خادم الذاکرین –مدرسه الامام علی ابن ابیطالب
22. رابطه نهج البلاغه با قرآن –سید جواد مصطفوی-بنیاد نهج البلاغه
23. هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام)-محمد رضا رمزی اوحدی –سعید نوین –به نقل از ارشاد مفید ص 97
24. غدیر از دیگاه اهل سنت –محمد رضا جباران –انصاریان
25. کتاب سلوک علوی-سید حسن اسحاقی – بوستان کتاب
26. داستانهای الغدیر-تجلی امیر المومنان علی (علیه السلام)-عبدالحسین امینی – تعلیق: سید رضا باقریان موحد –شیعه
27. آیین کشور داری از دیدگاه امام علی (علیه السلام)-محمد فاضل لنکرانی-دفتر نشر فرهنگ اسلامی
28. کلام جاودانه-محمد رضا حکیمی –دفتر نشر فرهنگ اسلامی
29. سیمای علی (علیه السلام ) در قرآن - یعقوب جعفری – اسوه
30. اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (جلد 1)-ناصر مکارم شیرازی –باز نویسی :اکبر خادم الذاکرین –مدرسه الامام علی ابن ابیطالب
31.ولایت تکوینی علامه حسن زاده
32. برگرفته از مقاله زمینه سازی ظهور مهدی(محمد فاکر میبدی )
.33. [تفسیر المیزان 15 ،168 )
34 مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم (جلد1)-نتایج دعا برای فرج-مستجاب شدن دعا
35. علامه حسن حسن زاده آملی – هزار و یک کلمه ج4 –بوستان کتاب
36. متقین گلهای سر سبد آفرینش –سید مهدی شجاعی –الهادی
37. امام شناسی جلد 01-سید محمد حسین حسینی طهرانی –حکمت
38. مسند المام السجاد ابی محمد علی بن الحسین (علیه السلام) (المجلد 1)-عزیز الله عطاردی –عطارد