دکتر علی شریعتی در خاطره ای عنوان می کند: در درس "اسلام شناسی " - حسینیه ارشاد- نقل کردم که:
در سال ١٣٣٨ ، انجمن دانشجویان ایرانی فرانسه - که آن ایام دست ِ دستهایی بود! - جلسهای داشت با حضور آقای "جهانگیر تفضلی" ، و آقای رزم آرا سخنرانی میفرمود و تعبیراتی از این قبیل که : « من هر وقت در ایران، از جلو مسجدی میگذشتم و صدای واعظی را میشنیدم ... حالم به هم میخورد، عوقم میگرفت ! من این مذهب را دوست ندارم، متنفرم. این آخوندها عامل بدبختی مملکت و پایگاه استعمار بوده اند ...».
من برخاستم و هر چه جزّ و پَر زدم ، اجازه حرف زدن ندادند. نوبت گرفتم، نوبتم نمی شد. تا با داد و قال خودم را بر جلسه تحمیل کردم و گفتم: من از این آقای ... تعجب میکنم . امروز، به دورترین قبیله آفریقایی هم اگر سر بزنید، این اصل بدیهی اخلاق و تمدن را آموختهاند که به عقیده دیگران ظاهراً احترام بگذارند. شما تا چه حد "اَمپر مآبل" هستید که سالها در مرکز تمدن و آزادی عقیده و احترام به عقاید دیگران زندگی میکرده اید و هنوز نم رطوبتی از مدنیت به درزتان نرفته است؟ شما که از همه دعوت کرده اید، احتمال می دهید که کسانی چون من، هنوز خیلی روشنفکر نشده باشند که بتوانند فرمایشهای شما را تحمل کنند، چگونه بدون رعایت حرمت عقیده امثال من، اینچنین هتاکی و اهانت می کنید؟ ثانیا ً، آقا جان! مذهب که کلوچه قندی نیست که با ادا و اطوار ِ خاص ِ زنان آبستنی که ویار کرده اند و برای شوهرانشان ناز می کنند بگویید: من مذهب را اصلا ً دوست ندارم! ثالثا ً گفتید آخوندها پایگاه استعمار بوده اند. این یک مسئله ذوقی نیست که بگویید من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم؛ این یک مسئله عینی و تاریخی است. باید سند نشان دهید و مدرک.
تا آنجا که من می دانم ، زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی که امضا گذاشته اند، همگی از میان ما تحصیلکرده های دکتر و مهندس و لیسانسیه بوده اند و همین ما از فرنگ برگشتهها. یک آخوند، یک از نجف برگشته اگر امضایش بود، من هم مثل شما اعلام می کنم که: آخوند دوست ندارم!
از آن طرف، پیشاپیش هر نهضت ضد استعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره یک یا چند آخوند را در این یک قرن می بینیم. از سید جمال بگیر و میرزا حسن شیرازی و بشمار تا مشروطه و نهضت اخیر [ ملی شدن نفت ] ...