پژوهش حوزه

وب سایت جامع حوزه های علمیه

پژوهش حوزه

وب سایت جامع حوزه های علمیه

پژوهش حوزه

بسم الله الرحمن الرحمیم

بعد از یکسال وقفه در ارائه خدمات سایت pajooheshhowzeh.ir امروز با روشی دیگر و سبکی جدید و با ارائه مطالبی متفاوت در خدمت همه دوستان و کاربران خواهیم بود.
لطفا دوستان ما را از نظرات سازنده خود در ارائه مطالب بهتر دریغ نفرمایند.
با تشکر
مدیر مسئول پژوهش حوزه
مهدی جمشیدی

تبلیغات
آخرین نظرات

بررسی حکم فقهی و حقوقی حضانت کودکان مشروع و نامشروع

     چکیده

     حضانت کودکان چه مشروع و چه نامشروع ، موضوع بسیار مهمی است که از سالها پیش مورد بحث و بررسی فقها در فقه و حقوقدانان در حقوق مدنی بوده است . این مقاله به اثبات می رساند که حضانت کودکان نوعی ولایت است که خداوند متعال برای پدر و مادر در طول یکدیگر قرار داده است و تکلیفی است که قابل اسقاط نیست ، و آنان نمی توانند از خود سلب مسئولیت نمایند و یا به بیگانگان واگذار نمایند ، اگرچه شیر دادن از جنس حقوق است و مادر نمی توانند از خود سلب مسئولیت نماید ، ولی در این رابطه ، قانون مواردی را دال بر سقوط حضانت پیش بینی کرده است ؛ از طرفی با بیان مطالبی دیگر ، اثبات شده است که حضانت فرزند نامشروع هم بر عهدۀ پدر و مادر طبیعی اوست نه مردم جامعه و یا دولت اسلامی ؛ فقط بین آنها توارث وجود ندارد و در سایر احکام مانند فرزند قانونی است .

     کلید واژه ها : حضانت ، ولایت اطفال ، فرزند نامشروع ، مسئولیت .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

     مقدمه

     قانون مدنی ایران یکی از کهن ترین متون قانون موضوعه ایران است و در عین حال دقیق ترین آنهاست که هم از نظر محتوا و هم از لحاظ شکل در نوع خود کم نظیر است ، این امر علتهای مختلفی دارد که می توان از مبتنی بودن آن بر قواعد حقوقی اسلام ، نگارش آن توسط آشنایان به حقوق سنتّی و مدرن و شکل گرفتن از حقوق موضوعه ملل متمدن نام برد . مجموعۀ این علل دست به دست هم داده ، به حدیّ که امروزه که بیش از نیم قرن از تدوین این قانون می گذرد ولی در عین کهن سالی ، گرد پیری بر چهره او ننشسته و مانند موجودی جوان ، رخ می نماید و به عنوان مرجعی برای تفسیر و توضیح متون قانونی دیگر قرار گرفته ، چنانچه امروزه حقوق دانان برای حلّ مشکلات حقوقی از قواعد منظم و دقیق آن کمک می گیرند . اما با توجه به مرجع بودن این قوانین نیاز به پژوهشهای کلان جهت استخراج صحیح قوانین در موضوعات مختلف قانون مدنی از جمله حقوق خانواده می باشد .

     تردیدی نیست که ازدواج در اسلام از مسائل بسیار مهم به شمار می رود . زیرا با ازدواج ، تکالیف و به تبع آن حقوق زیادی پدیدار می گردد که دارای آثار اجتماعی بسیاری ، مانند : ایجاد نظم و نظام مند شدن زندگی اجتماعی و استمرار بخشیدن و باقی ماندن نسل انسان است . زیرا ازدواج همیشه دارای حکمت ها و آثار و برکات زیادی همچون : انس و الفت و اتحاد و دوستی بین انسان ها خواهد بود ؛ از این رو خدای متعال در سورۀ مبارکه « نور » به مؤمنان دستور داده است که مردان و زنان را به ازدواج یکدیگر درآورند ( نور : 32 ) .

     علاوه بر این ، به محض تحقق ازدواج و تشکیل خانواده ، آثار ، احکام و حقوق فراوانی در روابط بین زن و مرد از یک سو ، و رابطۀ پدر و مادر و فرزندان از سوی دیگر به وجود می آید که توجه به آنها ضروری است . این آثار در بسیاری از بحث های حقوقی به طور پراکنده مطرح شده است که می توان آنها را به دو گروه مادی و معنوی تقسیم نمود ؛ این آثار در فقه ، در کتاب نکاح مورد بحث و بررسی قرار می گیرد . در بحث روابط پدر و مادر و فرزندان ، نیز آثار حقوقی فراوانی وجود دارد ؛ مانند : نام خانوادگی پدر بر فرزند و نامگذاری فرزندان ، تربیت و نگاهداری آنها ؛ سایر آثار اخلاقی و حقوقی این بحث را می توان در چند مبحث عمده در فقه و حقوق اسلامی ، مورد مطالعه قرار داد :

     1 . حضانت ، نگهداری و تربیت فرزند ؛

     2 . ولایت قهری پدر و مادر بر فرزند ؛

     3 . الزام به اتفاق ؛

     4 . وصایت و قیمومت بعد از فوت پدر و مادر .

     این مقاله در صدد است به طور اختصار مسئله حضانت پدر و مادر را از دیدگاه فقه و حقوق مورد بررسی قرار دهد

     حضانت

     حضانت خود دارای مباحثی است که در ذیل به توضیح و تشریح آنها می پردازیم :

     1 . حضانت در لغت به چه معنایی است ؟

     2 . تفاوت حضانت با تربیت چیست ؟

     3 . آیا حضانت تکلیفی است که ناشی از ولایت باشد یا حق است ؟

     4 . طفل به چه کسی گفته می شود ؟

     5 . چه کسانی عهده دار حضانت کودک می باشند ؟

     6 . شرایط کسانی که عهده دار حضانت می باشند چیست ؟

     7 . فرزند نامشروع چه شرایطی دارد ؟

     8 . حضانت فرزندان نامشروع با چه کسی است ؟

     9 . آیا مسئولیتی از حضانت در برابر کودک و یا دیگران ناشی می شود یا خیر ؟

     1 . حضانت در لغت به چه معنایی است ؟

     ریشۀ کلمۀ « حضانت » در « حضن الطائر بیضه ، ای ضَمّهُ تحت جناحیه » است ؛ یعنی پرنده از تخم خود نگهداری کرد ؛ به عبارت دیگر آن را زیر بال هایش قرار داد . قیومی مصری در المصباح المنیر در ادامه این معنی می گوید : « و الحضانه بالفتح و الکسر اسم منه » 1 یعنی : حضانت با فتحه مصدر است ، ولی حضانت به کسره ، اسم مصدر است و در حقیقت هر دو لفظ صحیح است و آن عبارت است از : ولایت و اقتداری که از جانب خداوند ، بر کودک و مجنون تشریع شده است ؛ به منظور تربیت و نگهداری آنها و هر چیز دیگری که در رابطه با تربیت و نگهداری باشد ؛ مانند گذاشتن کودک در تختخواب مخصوص او و برداشتن آن ، سرمه کشیدن ، روغن مالیدن به بدن او ، شستشوی کهنه و لباسش و یا تنظیف کردن او ؛ و این حضانت برای زنان سزاوارتر است تا مردان ، به علت مهربانی زیاد زنان نسبت به فرزندان و به علت آنکه اصل خلقت زنان برای این امور آماده تر است تا مردان . 2  

از این سخن و سخنان بسیاری از فقهای دیگر مانند علامه حلّی در کتاب قواعد الاحکام و فخر المحققین در شرح آن


1 . قیومی ، المصباح المنیر ، ج 1 ، ص 174 ، 1374

2 . شهید ثانی ، الروضه البهیه ، ج 8 ، ص 421 ، 1415 ق

استفاده می شود 3 که حضانت ، ولایت بر کودک است نه حق ، چنان که گروهی از فقها قائلند به اینکه آنچه از این دو قول بدست می آید این است که اگر ولایت باشد ، مانند اقسام ولایت ، مثل ولایت پدر بر فرزند و یا ولایت حاکم شرع ، قابل اسقاط نیست ؛ اگرچه مادر غیر از مسئله حضانت در هیچ موردی بر فرزند ولایت ندارد ، ولی خداوند از روی مصلحت ، حفظ و نگهداری و تربیت کودک را برای مادران به مدت معینی قرار داده است که این مدت برای کودکان پسر دو سال و دختران هفت سال می باشد .

     همچنین اگر حضانت صرف حقی نباشد ، بلکه یک نوع اقتدار و ولایت خاص باشد ، برای نگهداری کودک حق اجرت گرفتن ندارد ؛ ولی بر اساس قول صاحب جواهر 4 و صاحب ریاض المسائل 5 که حضانت را صرف حق می دانند ، پدر و مادر می توانند آن را از خود سلب کنند و آن را اسقاط نمایند ؛ همانگونه که می توانند در مقابل حضانت ، اجرت بگیرند ؛ همان طوری که در مقابل شیردادن ، مادر می تواند از شوهرش اجرت بگیرد .

     2 . تفاوت حضانت با تربیت چیست ؟

     کلمه تربیت از ریشه ربا ، یربو گرفته شده است ، ومعنای  آن در کتاب  لغت عبارت از رشد و نمو است .

     معنای دوم تربیت به  معنای پاک و پاکیزه کردن است .

     در کتاب المنجد آمده است :

     تربی الولد : یعنی او را پاکیزه گردانید .                                                                  

     برخی قائلند به اینکه این کلمه از ربا یربو است و به معنی رشد و نمو است .

            ربوبیت را می توان به دو دسته  تقسیم نمود : ربوبیت تکوینی که شامل اداره امور همه موجودات و تأمین تمام  ما یحتاج آنهاست در یک کلام کارگردانی جهان ، و دیگری ربوبیت تشریعی است که اختصاص به تمام موجودات ذی شعور دارد و شامل ارسال رسل و نزول کتب آسمانی است .

            خداوند وقتی انسان را خلق نمود او را جانشین خویش در روی زمین قرار داده و صفات و خصوصیات خود را در نهاد انسان قرار داد ، یکی از صفاتی که خداوند به خلق خویش اعطا نموده همین صفت ربوبیت اوست .

             لذا وقتی کلمه تربیت در مورد پدر یا مادر بکار می رود در همین دو معنی استفاده می شود ، یعنی پدر و مادر هم بوجود آورنده کودک هستند و هم تربیت کننده و پرورش  دهنده کودک خود ، آنچه مسلم است اینست که


3 . فخر المحققین ، شرح قواعد الاحکام ، ج 3 ، ص 263 ، 1363

4 . نجفی ، جواهر ، ج 31 ، ص 284 ، 1394

5 . طباطبائی ، ریاض المسائل ، ج 2 ، ص 162 ، 1404 ق

 

تربیت و حضانت با هم تفاوتی ندارند ، جز اینکه ما در تربیت ، دوران قبل از تولد کودک را نیز در تربیت او مؤثر دانسته و آن را مورد بررسی قرار می دهیم . از اینرو با الهام گرفتن از این دو معنا  نقش حضانتی - تربیتی پدر و مادر را که هم قبل از تولد ( بوجود آوردن کودک  ) و هم در بعد از تولد که ( پرورش دادن ) اوست بررسی می نمائیم .  

     از ظاهر « مادّه 1172 » قانون مدنی اینگونه استنباط می شود ، که این ماده نیز از همین نظریه بالا پیروی کرده است . زیرا در ماده فوق آمده است : « هیچ یک از پدر و مادر حق ندارند در مدتی که حضانت طفل به عهده آنهاست ، از نگهداری امتناع کنند . در صورت امتناع یکی از ابوین ، حاکم باید به تقاضای قیّم یا یکی از اقربا و یا به تقاضای مدّعی العموم نگهداری طفل را به هر یک از ابوین که حضانت به  عهدۀ اوست ، الزام کند و  در صورتی که  الزام مؤثر نباشد ، حضانت را به خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد ، به خرج مادر تأمین کند » .

     از آنجا که این ماده اشعار دارد که پدر و مادر حق امتناع از نگهداری طفل را ندارند و در صورت امتناع ، حاکم شرع باید آنان را بر حضانت الزام کند ، به طور روشن استفاده می شود که حضانت و نگهداری و تربیت کودک قابل اسقاط نیست ؛ زیرا اگر حضانت صرف حق  بود ، مانند همۀ حقوق هم قابل اسقاط بود و هم صاحب حق می توانست آن را نپذیرد مانند : حق قصاص ، همچنین بر اساس این نظریه ، پدر و مادر حق گرفتن اجرت را نیز ندارند ، بلکه بر آنان واجب است بدون دریافت هر نوع اجرتی این وظیفه و تکلیف الهی را به نحو احسن انجام دهند ؛ اگر چه در مورد مادر ، در رابطه با شیر دادن ، فقها و حقوق دانان اتفاق نظر دارند که مادر مجبور نیست فرزند را شیر دهد ؛ چون شیردادن مادر امری مستحب است نه واجب ؛ مگر اینکه مرضعه ای به جز مادر وجود نداشته باشد و یا وجود داشته باشد ، ولی به دلیل فوت پدر، فقر و نبود پشتوانۀ مالی برای کودک ، نتوان رضاع را به زن دیگری واگذار کرد . قانون مدنی هم همین نظر را پذیرفته است 6 . در مادّه « 1176 ق م » آمده است : « مادر مجبور نیست طفل خود را شیر دهد مگر در صورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد » . 7 بنابراین از این نظریه اینگونه استنباط می شود ، حضانت ، نگهداری و تربیت کودک یک موضوع ، و شیردادن او موضوع دیگری است و هر کدام دارای علت جداگانه ای می باشند و ارتباطی با هم ندارند ؛ همان طوری که دارای احکام جداگانه ای هستند .

     گرچه غالباً شیردادن و رضاع همراه با حضانت بررسی می شود ، اما واقعیت اینست که آنها دو موضوعِ مختلف هستند : زیرا شیردادن و رضاع حق محسوب می شود ، بطوریکه در اصطلاح فقه و حقوق با عنوان « حق الرضاعه »


6 . همان ، ص 243

7 . امام خمینی ، تحریر الوسیله ، ج 2 ، ص 312 ، 1408 ق

بررسی می گردد ؛ و در این مسئله هیچیک از فقها با هم اختلاف نظر ندارند ؛ در صورتی که در موضوع حضانت نه فقها و نه حقوق دانان با هم هماهنگ نیستند . زیرا گروهی از فقها و حقوق دانان آن را حق و گروهی دیگر آن را ولایت می دانند ؛ اما نکته ای که لازم به ذکر است این است که حضانت هیچ رابطه ای با ولایت بر ازدواج کودک و یا بر مال او ندارد ، بلکه این ولایت مربوط به پدر است و مادر در این دو مورد ولایت ندارد ، اما ولایت بر حضانت کودک عبارت است از : مراعات حال کودک در مدتی که به مادر نیاز دارد . اینجاست که پدر و مادر در طول یکدیگر بر فرزندشان ولایت دارند . 8 زیرا ولایت به این معنی است که کودک صدمۀ روحی و جسمی نبیند بنابراین تنها کسی که می تواند مانع بروز این صدمات به کودک شود مادر است . اما در صورتیکه قانون تشخیص دهد حضور مادر ، صدمه بر کودک است ، طبیعتاً حضانت از او ساقط می گردد . مانند مادری که به دلیل فساد اخلاقی کودک را وادار به انجام اعمال ضد اخلاقی می کنند و یا بدلیل سهل انگاری و یا عدم مسئولیت پذیری با سپردن او به افراد نامناسب باعث صدمه جسمی و روحی به کودک خود می شود .

     3 . آیا حضانت تکلیف است که ناشی از ولایت باشد یا حق است ؟

     حضانت یا نگاهداری اطفال حق و تکلیفی است ( ماده 1168 قانون مدنی ) که پدر یا مادر نسبت به طفل خود دارند ( ماده 1199 همان قانون ) شیردادن طفل از لوازم حضانت محسوب نمی شود یعنی « مادر مجبور نیست که به طفل خود شیر بدهد مگر در صورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد » ( ماده 1176 قانون مدنی )

     گروهی از فقها مانند صاحب جواهر و صاحب ریاض معتقدند : حضانت ولایت نیست ، بلکه از جنس حقوق است . دلیل آنها این است که در بعضی از روایات مانند روایت صحیح ایوب بن نوح ، حضانت معلق بر اراده پدر و مادر شده است ؛ می توان اینگونه استدلال کرد که چون حضانت معلق شده بر خواست و اراده ی پدر و مادر ، پس می توانند آن را از خود سلب نمایند و حضانت کودک را نپذیرند و در بعضی از روایات هم از آن به احقیت تعبیر شده است ؛ همانطوری که همین تعبیر در کلمات فقها نیز آمده است . 9

     با این تفاسیر ، قول شهید ثانی و علامه در کتاب قواعد قول صحیح است که به آن اشاره شد و در ردّ استدلال صاحب جواهر که در این روایت آمده است : « ایوب بن نوح قال کتب الیه بعض اصحابه کانت لی امرأه ولی منها ولد

و خلیت سبیلها فکتب ( ع ) المرأه احق بالولد الی ان یبلغ سبع سنین الاّ ان تشاء المرأه » 10 ایوب بن نوح ، راوی


8 . مغنیه ، بار حضانت ، 1404 ق

9 . نجفی ، جواهر ، ج 31 ، ص 284 ، 1394 ق

10 . شیخ صدرق ، من لایحضره الفقیه ، ج 2 ، ص 140 ، 1390 ق

حدیث می گوید : ظاهراً یکی از اصحاب امام کاظم ( ع ) نامه ای به آن حضرت نوشته و در آن نامه عرض کرده بود ، من زنی داشتم و از او فرزندی و آن را طلاق دادم . امام ( ع ) در جواب فرموده اند : زن تا سنّ هفت سالگی برای نگهداری فرزند سزاوارتر است مگر اینکه زن بخواهد . احتمال دارد این روایت مربوط به زنی باشد که مطلّقه شده است ، ولی فرزندش را شیر می دهد ؛ و همان مقداری که مرضعۀ دیگری اجرت می گیرد ، اگر بخواهد حضانت بچه را به عهده بگیرد  ، مانعی ندارد و شاهد این احتمال ، این است که در روایت حفص بن غیاث نیز جمله « الاّ ان تشاء المرأه » آمده است و در موردی است که فرزند دختر است و زنی که مطلّقه شده است ، در صورتی که با مرد دیگری ازدواج کرده باشد شرایط حضانت را ندارد ؛ پس این تعلیق با ولایت بودن حضانت هیچ منافاتی ندارد . در روایت مورد بحث نیز همین احتمال وجود دارد .

     اضافه بر این ، معنای جمله « الاّ ان تشاء المرأه » که در روایت آمده است ، واضح و روشن نیست ؛ مگر اینکه زن بخواهد و یا اینکه نخواهد ؛ یعنی مراد از اراده ، عهده داری حضانت است و یا عدم عهده داری آن است و می توان گفت : این جمله مجمل است و قابل استدلال نیست .

     اما اینکه در روایت حضانت ، تعبیر به احقیت شده است ، می توان گفت : مراد این است که ولایت پدر و مادر در مورد حضانت درطول یکدیگرند ؛ چون در درجه اول ، در دوران شیرخوارگی که دو سال است ، ولایت بر حضانت برای مادر است و بعد از دو سال ، در صورتی که فرزند پسر باشد از آن پدر می باشد و در مورد دختر ، اول تا هفت سالگی برای مادر ولایت قرار داده شده است و بعد از آن ، ولایت به پدر می رسد ؛ بنابراین اگر ولایت پدر و مادر طولی باشد ، منافاتی با ولایت بودن حضانت ندارد و تعبیر احقیت در روایت ، دلیل بر حق بودن حضانت نمی شود .         در حقیقت حضانت هم حق است و هم تکلیف می باشد ؛ همان طوری که قانون مدنی در « ماده 1168 » می گوید : « نگاهداری اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است » ، و نیز می توان گفت : تعبیر « المرآه احق بالولد » برای برطرف کردن نزاع احتمالی است .

     اگرچه حضانت کودک با پدر و مادر است ، ولی قانون برای اینکه بین آنها بر سر انتخاب روش لازم برای نگهداری و تربیت کودک اختلاف ایجاد نشود ، به دلیل آشنا بودن مادر به طرز نگهداری کودک ، او را بر پدر مقدم دانسته است . بنابراین مادر برای نگهداری طفل هر کاری را لازم بداند ، انجام خواهد داد و پدر نمی تواند او را منع و یا

روش دیگری بر او تحمیل نماید ؛ زیرا تجانس روحی و اخلاقی مادر و آشنایی با طرز نگهداری و تربیت کودک در

سنین مزبور ، بیش از پدر است . 11


11 . امامی  ، سید حسن ، قانون مدنی ، ج 5 ، ص 191 ، 1366

     بنابراین ، نه تنها اشکالی ندارد که حضانت ، ولایت باشد ، بلکه مصلحت خود کودک نیز اقتضا می کند که تنها ، صرف حقی نباشد که قابل اسقاط باشد ، بلکه یک نوع تکلیف لازم الاجرایی است که نشأت گرفته از ولایت و اقتداری است که خداوند به مصلحت طفل تشریع کرده است و برای مصالح فردی و اجتماعی جامعه ، قابل اسقاط نیست و همچنین پدر و مادر نتوانند از عمل به آن خودداری نمایند ؛ چنان که عقلاً و عرفاً هم این مطلب قابل تأیید است ، چون اگر پدر و مادر بتوانند از انجام این وظیفه خودداری کنند ، موجب هرج و مرج و آسیب های اجتماعی و موجب ضایع شدن کودک خواهد شد .

     4 . طفل به چه کسی گفته می شود ؟

     هرچند بر طبق اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کلیه قوانین و مقررات مدنی ، جزایی  ، مالی ، اقتصادی ، اداری ، فرهنگی ، نظامی - سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد و این اصل به اطلاق یا عموم همه ی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص آن بر عهده فقهای شورای نگهبان است ؛ لکن درخصوص اینکه کودک و طفل از چه سنی تا چه سنی را شامل می شود هنوز رویه یکسانی در قوانین و مقررات مشاهده نمی شود . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کودک را تعریف نکرده ، لکن در اصل بیست و یکم خود از واژه « کودکان بی سرپرست » استفاده کرده است ؛ به نظر می رسد باید بر آن کودکی اطلاق شود که به لحاظ شرعی کودک محسوب می شود و به تعبیر ساده کودک همان صغیر و طفل شرعی را شامل می شود که مشخص است که به سن بلوغ نرسیده است .

     از اینرو حقوق دانان طفل و صغیر را مترادف با یکدیگر می دانند . شارح قانون مدنی دکتر سید حسن امامی در این باره می گوید : « چنان که از مواد 1168 و 1178 قانون مدنی معلوم می شود ، قانون مدنی طفل را مرادف با صغیر استعمال نموده است ، صغیر کسی است که به سنّ قانونی رشد نرسیده باشد » 12

     از تبصرۀ 1 ماده (1210 ق م ) اینگونه استنباط می شود ، دوران صغر در دختر و پسر از زمان تولد شروع می شود : این سن در پسر تا پانزده سال قمری و در دختر تا نه سال تمام قمری است . این ماده از قانون ، مطابق با فتوای مشهور فقهای امامیه است ، ولی در صورتی که فرزند بعد از بلوغ سنی ، رشید نباشد ، در حکم صغیر است و از تحت قیومت خارج نشده است .

     بنابراین از آنجایی که صغیر و هر کسی که غیر رشید است ، دارای قوای جسمانی و عقلانی ضعیف می باشد و نمی تواند به تنهایی و مستقلاً زندگی کند و منافع خود را در جامعه حفظ نماید ، به حمایت و پرستاری محتاج است


12 . همان ، ص 187

؛ از این جهت پدر و مادر دارای ولایت شرعیه هستند که او را حمایت کنند ؛ لازم به ذکر است غیر رشید ، غیر از طفل است ؛ چون غیر رشیدی که بالغ شده باشد ولی عدم رشد او متصل به صغر باشد ، تنها پدر و یا جد پدری بر او ولایت دارند ؛ ولی روشن است که مرحوم دکتر امامی نمی خواهد بگوید غیر رشید مترادف با صغیر است ، بلکه مقصود ایشان اشاره به فلسفه و حکمت تشریع مسئله ولایت بر حضانت است . 13

     آنگونه که فقهای بزرگی مانند محقق حلّی و علامه حلّی و فخر المحققین و دیگران به آن تصریح کرده اند . مادر در مدت دو سال شیر دادن ، برای کودک از پدر سزاوارتر است ؛ چه پسر باشد و چه دختر ، و زمانی که او را از شیر گرفت ، در صورتی که فرزند پسر باشد پدر از مادر سزاوارتر است و اگر دختر باشد تا مدت هفت سال مادر بر پدر سزاوارتر است ؛ امّا نکته مهم این است که از آنجائیکه تغییرات هورمونی و همچنین مشکلات ناشی از این هورمونها خصلت پرخاشگری یا افسردگی را در فرد ایجاد می کند چه دختر و چه پسر تا سن بلوغ به مادر نیاز بیشتری دارند . لذا بعضی از فقها برای دختر تا مدت نه سال و بعضی دیگر تا زمانی که دختر ازدواج نکرده ، حضانت مادر را بر او سزاوارتر دانسته اند ، ولی قول اول از همه اقوال روشنتر است . 14

     عبارتهای بسیاری از فقهای دیگر هم مشابه عبارت محقق وجود دارد مانند : جامع عباسی شیخ بهاءالدین عاملی 15، وسیله النجاه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی 16 تحریر الوسیله امام خمینی( ره ) 17 و منهاج الصالحین آیت الله خویی 18

     قانون مدنی هم با پیروی از فقها در « ماده 1169 » قبل از اصلاحات سال 1382 می گوید : « برای نگهداری طفل ، مادر دو سال از تاریخ ولادت اولویت خواهد داشت . پس از انقضای این مدت حضانت با پدر است مگر نسبت به اطفال اناث که تا سال هفتم ، حضانت آنها با مادر خواهد بود » 19 اما در سال 1382 در این ماده اصلاحاتی انجام شده است . ماده 1169 اصلاح شده اشعار دارد : « برای حضانت و نگهداری طفلی که ابوین او جدا از یکدیگر زندگی می کنند . مادر تا سن هفت سالگی اولویت دارد و پس از آن [ حضانت ] با پدر است » . 20

تبصره : « بعد از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف ، حضانت طفل با رعایت مصلحت کودک به تشخیص دادگاه


13 . امامی ، سید حسن ، قانون مدنی ، ، ج 5 ، ص 187 ، 1366

14 . محقق حلی ، ارشاد الاذهان الی احکام الایمان ، ج 2 ، ص 395 ، 1415ق /  فخر المحققین ، ایضاح فی شرح اشکالات القواعد ، ص 263 ، 1363

15. فصل پنجم ، ص 305

16 . ج 3 ، ص 223

17 . ج 2 ، ص 312

18 . ج 2 ، ص 285 

19 . اشرفی و حجتی ، قانون اساسی – مدنی  ، ص 243 ، 1371

20 . بنکدار ، بی تا ، ص 2

می باشد » 21

     روشن است ، طبق این مادۀ اصلاحی تفاوتی بین پسر و دختر نیست و این مادۀ اصلاحی مطابق با نظریۀ مرحوم آقای خوئی در کتاب منهاج الصالحین 22 و نظریۀ شیخ طوسی در کتاب خلاف 23 می باشد .

     ماده 1169 اصلاحی ، عیناً مطابق با نظر صاحب حدائق است زیرا  ایشان جمع بین روایاترا مقتضی همه طرق دانسته است . 24

     آنچه از تبصرۀ این ماده استنباط می شود این است که در صورت بروز اختلاف بین پدر و مادر ، حضانت کودک با رعایت مصلحت به تشخیص دادگاه است ، که مطلبی درست و مستند می باشد ؛ زیرا اگر بعد از گذشت هفت سال نزاعی بین پدر و مادر بروز نماید ، لازم است مصلحت کودک مد نظر قرار گیرد و با در نظر گرفتن این مطلب که  لازم است هر کس عهده دار حضانت کودک می شود ، امین باشد تا مصلحت کودک را رعایت کند ، بنابراین آن مقامی که می تواند این موضوع را تشخیص دهد و نیز نزاع و خصومت را پایان دهد ، دادگاه صالح است که ریاست آن بر عهدۀ حاکم شرع است ؛ چون فیصله دادن به نزاع و الزام کردن ، از شئون قاضی شرع است و کس دیگر نمی تواند این کار را انجام دهد و مراد از قاضی شرع ، مجتهد جامع الشرایط می باشد .

     تا اینجا روشن شد که بین حقوق دانان و فقهای امامیه در مدت دو سال ، اختلافی وجود ندارد ، ولی آنچه مورد اختلاف است اینستکه ، بعد از انقضای مدت دو سال حق حضانت با کیست ؟

     همانگونه که از کلام محقق استفاده شد ، بعضی از فقها می گویند بعد از اتمام دو سال تا هفت سال مادر به فرزند دختر احق است ؛ و این قول مختار ، مشهور بین فقها و حقوق دانان اسلامی است . بعضی دیگر گفته اند : مادر به فرزند دختر مادامی که ازدواج نکرده باشد ، احق است . بعضی دیگر نیز گفته اند : مادر تا نه سالگی دختر که به حد بلوغ می رسد ، احق است .

     اضافه بر این می توان گفت : به قول شیخ صدوق ( ره ) که می گوید تا زمانی که دختر ازدواج نکرده ، حضانت آن بر عهده ی مادر است ، دلیلی اقامه نشده است و روایتی در این زمینه وجود ندارد ؛ فقط در روایت منقری آمده

است : « قال سئل ابو عبدالله ( ع ) عن الرجل یطلق أمرئته و بینهما ولد ایهما احق بالولد ؟ قال المرأه احق بالولد ما

لم تتزوج » 25 ؛ از امام صادق ( ع ) سؤال شد ، از مردی که همسرش را طلاق داده و این زن و مرد دارای فرزند


21 . همان

22 . موسوی خویی ، منهاج الصالحین ، ج 2 ، ص 285 ،1410 ق

23 . طوسی ، خلاف ، ج 5 ، ص 131 ، 1420ق

24 . بحرانی ، الحدائق الناصره فی احکام المطره الطاهره ، ج 25 ، ص 801 – 806 ، 1363

25 . شیخ صدوق ، من لا یحضره الفقیه ، ج 15 ، ص 191 26 . ج 25 ، ص 89 ،1390 ق

مشترکی هستند کدام یک از اینها نسبت به حضانت و نگهداری فرزند سزاوارتر است ؟ حضرت فرمودند : ( همسر او ) تا زمانی که ازدواج نکرده است .

     این روایت هم ، دلیل مدعای شیخ صدوق نیست ؛ چون روایت مربوط به پسر است و در مورد پسر هیچ کس قائل نشده است که تا زمان ازدواج ، حضانت او بر عهده ی مادر است ؛ بنابراین روایت ، مورد اعراض فقها می باشد .    همچنین  ابن ادریس شدیداً قول شیخ صدوق را رد کرده و گفته است : در اینکه پدر نسبت به پسرش در تمام حالات بر دیگران اولویت دارد ، اختلافی نیست ؛ زیرا تنها پدر بر فرزندش ولایت دارد ، و تنها او قیم به امر اوست و از این عموم به دلیل اجماع ، مدت دو سال برای پسر و مدت هفت سال برای دختر خارج شده است و هر کس آن را رد کند ، باید دلیل بیاورد .

     اما دربارۀ قول شیخ مفید ( ره ) که گفته بود تا نه سال حضانت بر عهده ی مادر است ، روایتی دیده نشده است ؛ شاید روایتی به دست ایشان رسیده بوده که به ما نرسیده است ؛ چنان که صاحب حدائق احتمال داده است . 26  .        بنابراین قوی ترین قول ، همان قول مشهور است که در دوران شیرخوارگی کودک حضانت بر عهده ی مادر است و بعد از دوران شیرخوارگی ، حضانت پسر با پدر است ؛ همچنین در دختر بعد از هفت سالگی بر عهده ی پدر است ، و این مختار شیخ طوسی ( ره ) است . 27

     5 . شرایط کسانی که عهده دار حضانت می باشند چیست ؟

     فقهای امامیه برای مادری که متکفل حضانت فرزند می شود ، شرایطی مقرر کرده اند که هر کدام دلالت بر اهمیت آن و درایت و علم و شفقت قانونگذار می کند . این شرایط را با استفاده از کتاب مسالک الافهام شهید ثانی و دیگر فقهای امامیه بیان می کنیم که در شرح قول محقق حلی آمده است :

     شرط اول این است که اگر کودک مسلمان باشد ، باید مادری که او را حضانت می کند مسلمان باشد . اگر مادری کافر باشد ، حضانت او ساقط می شود ؛ زیرا به مقتضای قاعدۀ نفی سبیل کافر بر مسلمان ، مادر کافر بر فرزند مسلمان ولایت ندارد ؛ چون لازمۀ آن تسلط بر مسلمان است ؛ علاوه براین اگر کودک مسلمان تحت تربیت

کافر باشد . او را از اسلام منحرف می کند . 28

     شرط دوم این است که زن باید آزاد باشد ؛ زیرا کنیز ولایت بر حرّ ندارد ؛ زیرا منفعت کنیز متعلق به مالک اوست ، از این جهت نمی تواند نگهداری و تربیت طفل را بر عهده بگیرد . 29


26 . شیخ مفید ،  ، ج 25 ، ص 89 ،

27 . طوسی ، ج 1 ، ص 409 ،1420 ق

28سید علی طباطبایی ، 1404 ق ، ج 2 ، ص 162

29 . علامه حلی ،ارشاد الاذهان الی احکام الایمان ، ج 2 ، ص 40 ، 1410 ق

شرط سوم باید زنی که عهده دار حضانت و تربیت کودک می شود ، عاقل باشد ؛ بنابراین زن دیوانه حق حضانت کردن ندارد ؛ چون دیوانه قدرت نگهداری طفل را ندارد و در اینجا تفاوتی بین جنون دائم و ادواری نیست .30 

     شرط چهارم این است که از حقوق شوهر فارغ باشد ؛ بنابراین اگر زنی مطلّقه شد و با شخص دیگر ازدواج کرد حضانت او ساقط می شود ؛ چون حضانت ونگهداری کودک مانع حق شوهر است . 31

     شرط پنجم این است که زنی که عهده دار حضانت است ، باید امین باشد و برای فاسق حضانتی نیست . 32

     صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الخمسه نیز می گوید : « شرط است در زنی که حضانت کودک را بر عهده می گیرد ، امین و عفیف باشد و نباید بدکار و فاسق باشد و باید از شرب خمر پرهیز کند و هدف از شرط بودن این صفات ، این است که کودک را به گونۀ صحیح و خوب حفظ و نگهداری نماید »  . 33

     قانون مدنی در ماده 1170 اشعار می دارد : « اگر مادر در مدتی که حضانت طفل با اوست ، مبتلا به جنون شود یا با دیگری شوهر کند ، حق حضانت با پدر است » ؛ این قانون بیانگر دو شرط است : اول عاقل بودن مادر و دوم اینکه نباید برای حضانت مانعی وجود داشته باشد ؛ همانگونه که فقها نظر داده بودند ، که مادر نباید ازدواج کرده باشد ؛ همچنین از حدیث معروف « رفع القلم عن الثلاثه عن  المجنون  حتی  یفیق و عن الصبی حتی یحتلم و عن النائم حتی یستیقض » 34  اینگونه استنباط می شود که هیچ گونه تکلیفی متوجه دیوانه نیست ؛ حضانت هم یکی از تکالیف الهی است ؛ پس اگر مادر دیوانه باشد ، حضانت او ساقط است . 35

     صاحب جواهر ( ره ) می گوید : « حضانتی برای دیوانه نیست ؛ زیرا دیوانه امکان حفظ و نگهداری کودک را ندارد و نیز دیوانه تعهد ندارد ، بلکه خودش نیازمند به حضانت است ؛ یعنی باید او را نگهداری کنند و هر کس ولی شرعی و قانونی او باشد ، باید او را نگهداری نماید » . 36 نکته دیگری که در اینجا وجود دارد ، این است که  بعضی از فقها عدم جنون زن را در حضانت شرط نکردند ؛ اگرچه جنون  دائمی باشد ، حضانت را از زن نمی گیرد ؛ چون امکان دارد امر حضانت را به ولی دیوانه واگذار کنند ؛ همانگونه که حضانت و امور دیگری که مربوط به دیوانه است ،

به ولی او واگذار می شود ؛ چون دیوانه توانایی ندارد 37 و شاید به همین دلیل صاحب شرایع الاسلام این شرط را


30 . عاملی ، 1415 ، ج 8 ، ص 422 – 423 / سید علی طباطبایی ، 1404 ق ، ج 2 ، ص 162

31 . سید علی طباطبایی ، 1404 ق ، ج 5 ، ص 132 / حلی 1410 ، ج 2 ، ص 162 و ج 2 ، ص 40

32 . نجفی ، ج 25 ، ص 396 و ج 6 ، ص 39، 1394 ق

33 . مغنیه ، الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص 378 ، 1404 ق

34. احسایی ، ج 1 ، ص 290 ، 1983 م

35 . حلی ، ج 2 ، ص 162 ، 1410ق

36 . نجفی ، ج 31 ، ص 287 ، 1394 ق

37 . نجفی ،ج 25 ،ص 91 و ج 31 ، ص 287 ، 1394 ق

ذکر نکرده است .

     صاحب جواهر می گوید : شرط عدم جنون در زنی که عهده دار حضانت می شود ، مربوط به دو مبنایی است که در مسئله وجود دارد . اگر کسی بگوید حضانت ، ولایت است ، باید عدم جنون را شرط بداند ؛ زیرا دیوانه از هر نوع ولایتی معزول است ، ولی اگر گفتیم حضانت بیش از یک حق نیست ، لازم نیست زن عاقل باشد ؛ چون دیوانه هم می تواند صاحب حق شود ، و از آنجایی که خود صاحب جواهر حضانت را ولایت نمی داند ، از ظاهر کلامشان استفاده می شود که عدم جنون ، شرطیت ندارد . 38

     6 . چه کسانی عهده دار حضانت کودک هستند ؟

     از مطالب بالا روشن شد که خداوند متعال با در نظر گرفتن مصلحت کودک و نگهداری و تربیت و پرورش جسمانی و روحانی او ، برای پدران و مادران ولایت بر حضانت قرار داده است و هیچ کس نمی تواند این ولایت را از آنان سلب کند ؛ همانگونه که آنان هم نمی توانند این مسئولیت را از خود سلب نمایند ، بلکه بر آنان شرعاً و قانوناً واجب است این وظیفۀ مهم را به خوبی انجام دهند ؛ ولی قانونگذار در مواردی سقوط و سلب این ولایت را پیش بینی کرده است :

     الف : اگر هر یک از پدر و مادر فاقد یکی از شرایطی شوند که در حضانت شرط شده است ؛ همانگونه که شهید ثانی 39 گفته است .     

     ب : قانون مدنی هم مواردی را پیش بینی کرده است : « ماده 1173 » اصلاح شدۀ سال 1382 اشعار می دارد : هرگاه در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی پدر یا مادری که طفل تحت حضانت اوست ، صحت جسمانی و یا تربیت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد ، محکمه می تواند به تقاضای اقربای طفل یا به تقاضای قیم او  و  یا به تقاضای رئیس حوزۀ قضایی هر تصمیمی که برای حضانت طفل مقتضی بداند ،  اتخاذ کند . موارد ذیل از مصادیق عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقی هر یک از والدین است :            

     1- اعتیاد زیان آور به الکل ، مواد مخدر و قمار ؛

     2- اشتهار به فساد اخلاق و فحشا ء ؛

     3- ابتلا به بیماری های روانی ، با تشخیص پزشکی ؛


     38 . همان

     39 . شهید ثانی ، الروضه البهیه ، ج 8 ، ص 422 – 427 ، 1410 ق

 

     4- سوء استفاده از طفل یا اجبار او به ورود در مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد و فحشاء ، تکدی گری و قاچاق ؛

     5- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف 40          

     لازم به ذکر است آنچه در مادۀ اصلاح شده ، تغییر یافته ، اینستکه به جای واژه مدعی العموم از واژۀ رئیس حوزه قضایی استفاده شده است ، ولی از لحاظ مفهوم چیزی عوض نشده و پنج موردی که ذکر شده ، در حقیقت تفسیری است که قانونگذار برای عنوان کلی عدم مواظبت و انحطاط اخلاقی بیان کرده است ؛ ولی مصادیق آن دو عنوان ، منحصر به این موارد نیست ، بلکه در مواردی مانند مهمل گذاردن طفل و رها کردن کودک و یا سهل انگاری و امثال آنها ، اگر رئیس حوزه قضایی تشخیص داد ، می تواند هر یک از پدر و مادری که اولویت حضانت را دارند ، هم مجازات کند و هم الزام کند و هم از آنها سلب حضانت نماید و یا هر تصمیم مقتضی دیگری را اتخاذ نماید ؛ و لازم به یادآوری است ، در حال حاضر بعد از احیای دادسراها ، آنچه وظیفه رئیس حوزه قضایی است ، مربوط به دادستان می شود .

     همچنین شهید اول ( ره ) می گوید : « اگر مادر مبتلا به امراضی مانند جذام و پیسی باشد ، به طوری که موجب خوف سرایت به کودک شود ولایت او ساقط می شود و اگر پدر سالم است ، به پدر منتقل می شود » . ایشان در این باره به دو حدیث نبوی ( ع ) استناد کرده است .41

      الف ) فرمایش رسول خدا ( ص ) که فرمودند : « فرّ من المجذوم فرارک من الاسد » : از کسی که مبتلا به جذام است ، مانند کسی که از شیر درنده می گریزد فرار کن .42

     ب ) قول پیامبر ( ص ) که فرمودند : « لا یورد ممرض علی مصحّ » : نباید هیچ آدم مریضی بر آدم سالم وارد شود 43

     فرزند نامشروع چه شرایطی دارد ؟

     تکون هر کودکی در رحم زنی در اثر رابطه ی بین این زن و مرد دیگر میسر است . حال اگر در بین آنها ارتباط برقرار نشود ، عادتاً محال است بچه ای به دنیا بیاید ، چنانکه مریم مقدس در جواب پیک خداوند سبحان که به او مژده تولد عیسی را داد و گفت : ان الله بیشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم . گفت : انی یکون لی ولد و

لم یمسنی بشر.


40       . بنکدار ، [ بی تا ] ، ص 279

41       . عاملی  ، القواعد و الفوائد ، ج 1 ، ص 396 ، 1399 ق

42       . احمد بن حنبل ، مسند ، [ بی تا ] ، ج 2 ، ص  443

43       . مسلم ، صحیح ، [ بی تا ] ، ج 4 ، ص 1743

 

     رابطه ی بین زن و مرد که سبب تکون کودک می شود بر سه قسم است : 1 . رابطه ی مشروع . 2 . رابطه ی غیر مشروع و 3 . رابطه ای که مورد اختلاف است آیا مشروع است یا نا مشروع . 
     زوجیت زن و مرد ، اعتقاد به رابطه ی زوجیت که همان شبهه است . کودکانی که از رابطه ی مشروع به وجود می آیند کودکان مشروع هستند . 
     رابطه ی غیر مشروع نیز بر دو قسم است : 1 . رابطه ای که منجر به زنا می شود و رابطه ای که در آن زنا نیست لکن در اثر تماس زن و مرد نامحرم ، زن حامله می شود ، مانند پسر و دختری که نامزد شده اند و قبل از اجرای عقد در اثر تفخیذ دختر حامله شده است . کودکانی که از رابطه غیر مشروع به وجود می آیند ، کودکان نامشروع هستند خواه از قسم اول باشند و خواه از قسم دوم . 
     رابطه ای که مورد اختلاف است ، آن نیز بر دو قسم است : 
     1- رابطه ای که بوسیله عقد نکاح میان شخص و یکی از محارم خود از روی جهل به حکم و یا جهل به موضوع اتفاق می افتد و فرزندانی در نتیجه این رابطه به وجود می آیند و همچنین اگر کسی با یکی از محارم و اقربای نسبی و سببی یا رضاعی از قبیل عمه ، خاله ، مادر زن ، دایه و امثال اینها نزدیکی نماید و فرزندی که به شبهه از یکی از اینان متولد گردد ، آیا چنین رابطه ای مشروع است ؟ و کودکانی که دراثر چنین رابطه ای به وجود می آیند کودکان مشروع به حساب می آیند ؟ بعضی از حقوقدانان می گویند : به هیچیک از ابوین ملحق نمی شوند و این حکم را به فقهای امامیه نسبت می دهند و بلکه می گویند : این امر اجماعی بین فقهای امامیه است بنابراین رابطه را نامشروع و کودکانی را که در اثر این رابطه به وجود می آیند نامشروع می دانند . 
     حضانت فرزندان نامشروع با کیست ؟

     با توجه به توضیحات داده شده اکنون می دانیم فرزند نامشروع کیست ، امّا حضانت این قبیل کودکان با چه کسی است ؟ اکثر فقها و حقوقدانان در مورد این موضوع بحث نکرده اند و شاید علت این باشد که حق ولایت پدر و جدّ فرزند ، و نیز ولایت پدر و مادر بر حضانت اولاد ، از آثار نسب قانونی و شرعی است ؛ همان گونه ای که فقها و به تبع آن قانون مدنی به آن تصریح کرده اند ؛ ولی بچه ای که از راه زنا به وجود آمده است ، از نظر  نسب با پدر و مادر طبیعی ، رابطه  شرعی ندارد و شرعاً  ملحق به زانی  نیست ؛ بنابراین پدر و مادر طبیعی ، حق ولایت و حضانت بر کودک طبیعی خود را ندارند و از این جهت است که قانون مدنی هم ، در رابطه با اولاد نامشروع ساکت است ؛ بنابراین باید گفت : نفقه و مخارج اولاد نامشروع و حضانت او بر پدر و مادر طبیعی ، واجب نیست ، بلکه از جمله واجبات کفائی است که بر همۀ مردم واجب است مخارج و حضانت او را تأمین نمایند و یا اینکه باید بگوییم این گونه امور از وظایف دولت است ؛ با این همه بعضی از شارحان قانون مدنی ، به این مسئله توجه کرده اند و می گویند از آنجایی که طفل متولد از زنا ، احتیاج به نگهداری دارد و این امر از واجبات کفائی است و پدر و مادر که موجب ایجاد طفل مزبور شده اند ، در نگهداری او سزاوارتر از دیگرانند ، باید بر اساس عدل و انصاف اجتماعی گفت : حضانت این گونه فرزندان هم مانند نسب  قانونی است و منحصراً تکلیف والدین آنان است .44

     به نظر می رسد این کلام دارای استناد فقهی است و می توان در توجیه آن گفت : آن ادلّه ای که می گوید فرزند نامشروع ملحق به پدر و مادرش نیست ، دلالت دارد بر اینکه بین آنان توارث وجود ندارد ؛ چون توارث از فروعات نسب شرعی است ؛ چنان که فقها در بحث از موجبات ارث ، به آن تصریح کرده اند ؛ اما نسبت به سایر احکام مخصوصاً احکامی که برای فرزند بیان کرده اند ، مانند محرم بودن فرزند با پدر و مادر و امثال آن ، آنها را نفی نمی کنند ؛ یعنی در این گونه احکام ، فرزند نامشروع مثل فرزند قانونی هستند ؛  بنابراین پدر طبیعی نمی تواند با فرزندی که از زنا متولد شده است ، ازدواج کند و همچنین مادر طبیعی نمی تواند با پسر خودش که از راه نامشروع بوجود آمده است ازدواج کند ، اگر چه نسبت شرعی و قانونی هم ندارد ؛ اما این مطلب این گونه نیست که هیچ رابطه ای نداشته باشد . بر این اساس باید گفت : نفقه و حضانت این گونه اولاد هم بر عهده پدر و مادر طبیعی و عرفی است . مرحوم آیت الله گلپایگانی ( ره ) نیز در جواب این سؤال که « حضانت اولاد ناشی از زنا بر عهدۀ کیست ؟ » و « مخارج او را کدام یک از والدین باید بپردازند ؟ » ( اگرچه دربارۀ مسئله حضانت ، کلام ایشان ساکت است ، اما در اصل نفقه و مخارج حکم این افراد را مانند اولاد نامشروع می داند ) پاسخ می دهند : در خصوص نقفه ، حکم ولد مشروع را دارد . 45

     اگرچه جواب این فقیه بزرگ در خصوص نفقه است ، ولی حکم حضانت مانند حکم نفقه است و مؤید آن ، بنابراین باید گفت : جایی که ممکن است ، پدر و مادر طبیعی باید اولاد نامشروع را حضانت و نگهداری نمایند و اگر امتناع کنند ، حاکم شرع باید آنها را اجبار نماید و در صورت عدم فایده ، نفقه را از مالش بردارند .  

     می توان گفت : عمده دلیل کسانی که گفته اند همۀ روابط بین فرزندان و مادر و پدر طبیعی اش قطع است ، بر اساس روایت « مکاتبه محمد بن الحسن القمی » است که نقل می کند ؛ بعضی از اصحاب به دست من یا امام جواد


44       . امامی ، قانون مدنی ، ج 5 ، ص 182 ، 1366

45       . موسوی گلپایگانی ، مجمع المسائل ، ج 2 ، ص 177 ، 1403 ق

( ع ) مکاتبه کردند که : مردی با زنی زنا کرده است و آن زن حامله شده ، بعد از وضع حمل ، او را به ازدواج خود درآورده و فرزندی به دنیا آورده است که شبیه ترین خلق خدا به آن مرد است . امام ( ع ) به خط مبارک خود نوشتند :

     « الولد لغیه لا یورث » « لغیه » به معنای باطل بودن و عدم اعتناء کردن به اوست .

     عده ای از فقها نظر داده اند : تمام احکام و امور مربوط به آن بچه باطل است و ملحق به پدر و مادر نیست ،اما این جمله از کلام امام ( ع ) ، فهمیده می شود ، که این فرزند فقط از جهت ارث باطل است ، یعنی فقط ارث نمی برد ، نه اینکه مطلقاً و بدون قید و در هر چیزی ، حتی از جهت محارم باطل باشد .

     از طرفی می توان اینگونه استدلال نمود ، از آنجائیکه یکی از شرایط حضانت داشتن صلاحیت اخلاقی فرد است ، شاید پدر و مادر زناکار چون عدم صلاحیت اخلاقیشان محرز شده است پس حق نگهداری و حضانت این فرزند را ندارند .

     مرحوم میزرا حسن بجنوردی می گوید : فرزند نامشروع نسبت به بعضی از آثار ملحق به زانی و زانیه که پدر و مادر طبیعی او هستند می شود ؛ مانند حرمت نکاح با محارم حتی جایی که زنا از طرف هر دو باشد ؛ تا چه رسد به اینکه فقط از یک طرف باشد . 46

     خلاصۀ کلام : بعضی از آثار ، مبتنی بر وجود تکوینی فرزند است ؛ یعنی فرزند لغوی و عرفی ، نه فرزند شرعی و آنچه مسلماً خارج شده ، مسئله توارث است و ادلّه ، شامل بیشتر ارث نمی شود ، و ممنوعیت ارث از این جهت است که جلوی فحشاء و منکرات و زنا گرفته شود ؛ ولی نسبت به حرمت نکاح با محارم و یا وجوب نفقه و حضانت و غیر از اینها تابع فرزند عرفی است ؛ یعنی فرزندی که از جهت تکون از ماء مردی و پرورش در رحم زنی ، ولی نامشروع باشد ، یک اضافه و نسبتی به این مرد و زن پیدا کرده است که لغت و عرف آن فرزند را به آنها نسبت می دهند و می گویند این کودک فرزند آن مرد و زن است و ظاهر ادله هم همین است . مرحوم آقای بجنوردی می گوید : « اگر فرزند بزرگ نامشروع باشد ، از حبوه محروم است ؛ چون حبوه مربوط به ارث است ، ولی وجوب قضای نماز پدر بر عهده او خواهد بود » . 47

     بعید نیست گفته شود از احکامی که به نفع فرزند نامشروع است ، مانند ارث محروم است ؛ اما احکامی که به ضرر اوست ، مانند قضای نماز پدر ، بر او واجب است ؛ چون هر دو جهت جنبۀ بازدارندگی دارد و همین طور است


46       . موسوی بجنوردی ، قواعد الفقیهه ، ج 4 ، ص 44 ، 1389 ق

47       . همان

نسبت به پدر و مادر طبیعی ؛ چون از فرزند نامشروع ارث نمی برند ؛ ولی حضانت و مخارج بر عهدۀ آنان است .         بعضی از شارحان قانون مدنی می گویند : مادر یا پدر ، هر چند فرزند آنان نامشروع باشد ، در برابر بیگانگان ، نسبت به فرزند امتیازی دارند که اخلاق آن را نادیده نمی گیرد لذا جدا کردن فرزند از آغوش مادر طبیعی ، دلیل می خواهد . 48

     خلاصه بحث : ظواهر ادله و اعتبار عرفی و عقلایی نیز آن را تأیید می نماید ، که : فرزند نامشروع به طور کلی منقطع از پدر و مادر طبیعی خود نیست . تمام ادله ای که ذکر کردیم ، دلالت بر قطع توارث داشت نه چیزهای دیگر ؛ بنابراین مخارج و حضانت بر عهدۀ پدر و مادر است ؛ اگرچه قانون مدنی در بارۀ حضانت فرزند نامشروع بحثی نکرده است ؛ ولی آنچه را که ما در نظر گرفتیم از رأی 617 وحدت رویۀ دیوان عالی کشور است که به منزله قانون می باشد . برای توضیح بیشتر متن رأی را در ادامه ذکر می کنیم :

     روز سه شنبه مورخ 3 / 4 / 1376 جلسه وحدت رویه هیئت عمومی عالی کشور به ریاست رئیس وقت دیوان عالی کشور و نماینده دادستان محترم کل کشور و رؤسا و متشاران شعب کیفری و حقوقی دیوان عالی کشور تشکیل گردید . پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسی اوراق پرونده و استماع سخنان نماینده دادستان کل کشور ، مبنی بر دو مورد دادخواست طرح شده در دو فقره پرونده مبنی بر الزام خوانده به اخذ شناسنامه جهت فرزند مشترک ، چون طفل متولد شده ناشی از رابطه نامشروع بین طرفین دعوا بوده است و پرونده های کیفری مربوط بر این امر دلالت دارد و با توجه به اینکه چنین طفلی از نظر لغت و در عرف فرزند زانی نامیده می شود و از نظر فقهی و قانونی تنها توارث و نظایر آن در مورد وی نفی گردیده است ،  و نیز با توجه به فتوای امام خمینی رضوان الله علیه به شرح مسئله 3 از موازین قضایی که نفقه این گونه فرزندان را نیز بر عهدۀ پدر دانسته است مسئله اخذ شناسنامه نیز بر عهده پدر رسمی که همان خواندۀ دعواست می باشد ؛ بنابراین مراتب رأی شعبه 30 دیوان عالی کشور که بر اساس صادر شده موجه بوده ، معتقد به تأیید آن می باشیم ؛ مشاوره نموده و اکثریت به این رأی دادند . 49

     آیا مسئولیتی از حضانت در برابر کودک و یا دیگران ناشی می شود یا خیر ؟

     همانگونه که توضیح داده شد ، حضانت کودک تنها حق پدر و مادر نیست ، مانند حق الرّضاعه که قابل اسقاط است ، بلکه نوعی از ولایت و اقتداری است که خداوند متعال بر اساس حکمت و مصلحت اجتماعی برای پدر و مادر در راستای طبیعت آنان ، به منظور نگهداری و تربیت فرزند و رشد و تعالی جامعه انسانی قرار داده است و از این


48       .  کاتوزیان ،  حقوق خانواده ، ج 2 ، ص 161 ، 1378

49       .  مجوعه آراء وحدت ردیه دیوان عالی کشور ، رأی شماره 617

ولایت نوعی وظیفه و تکلیف شرعی و اخلاقی و اجتماعی برای پدر و مادر به وجود می آید ؛ و اگر گاهی در مباحث حقوقی و یا فقهی صحبت از حق می شود ، منظور توانایی است که قانونگذار برای اجرای تکالیف و وظایف خویش به پدر و مادر در برابر دیگران داده است ؛ بنابراین در تغییر ماده « 1168 ق م » که اعلام می کند نگاهداری اطفال هم حق ، و هم تکلیف ابوین است ، نباید چنین تصور کرد که نویسندگان آن دچار تردید و تناقض گویی شده اند .

     نگهداری کودک در زمره تکالیف پدر و مادر است ، پدر و مادر حق دارند آنچه به عهده دارند ، انجام دهند و از کودک و سایرین بخواهند مانع اجرای وظیفۀ آنان نشوند و به لوازم آن گردن نهند .50   

     بحث مسئولیت ناشی از حضانت ، در حقیقت ثمرۀ عملی بین دو مبنایی است که در بحث های قبلی به آن اشاره شد و اگر گفتیم حضانت ولایت است ، نه قابل اسقاط است و نه می شود به دیگری واگذار کرد و خود را از زیر بار مسئولیت رها کرد ، و نه می توان بر اجرای این وظیفه و تکلیف الهی اجرت مطالبه کرد ؛ اما بر اساس نظریه ای که حضانت را حق دانسته است ، می تواند حضانت را از خود اسقاط و یا از خود  سلب مسئولیت نماید و اجبار پدر و مادر هم غیر ممکن است و نیز بر پدر و مادر واجب نیست حضانت کودک را قبول کنند ؛ اگرچه بعضی از فقها واجب دانسته اند و دلیل آن را هم فرمو ده اند که بدلیل ضایع شدن فرزند است ، اما شهید ثانی فرموده اند : اگر هم واجب باشد ، از باب وجوب کفایی است و اختصاصی به ذی الحق ندارد ، بلکه نگهداری این کودک هم مانند سایر مضطرین است ؛ مثل دیوانگان ، که نگهداری آنان بر همۀ مسلمانان واجب است ، اما بر اساس نظریۀ مختار باید بگوییم از ابتدا حضانت و نگهداری کودکان یک تکلیف قطعی و واجب الهی است و هیچ گاه پدر و مادر نمی توانند از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنند ؛ زیرا حضانت کودک واجب عینی و بر عهدۀ آنان است . 51

     اکنون که روشن شد قانونگذار نگهداری کودکان را وظیفه و تکلیف شرعی و قانونی پدر و مادر می داند ، باید گفت : آنان حق ندارند کودک خود را رها سازند و یا او را مهمل گذارند ؛ و اگر طفل را در زمان حضانت رها کنند و از این راه صدمه ای به او وارد شود ، علاوه بر ارتکاب کار خلاف و غیر مشروع ، یعنی حرمت تکلیفی ، مسئول هرگونه خسارات ناشی از ناسپاسی و بی رحمی خود نیز خواهند بود .

     در مادّه 1178 ق م آمده است : پدر و مادر مکلف هستند در حدود توانایی خود به تربیت اطفال خویش بر حسب مقتضی اقدام کنند و نباید آنها را مهمل بگذارند . 52


50       . همان ، ص 273

51       . عاملی ، الروضه البهیه ، ج 2 ، ص 121 /  ج 2 ، ص 163

52       . حجتی و اشرفی ، قانون اساسی – مدنی ، ص 243 ، 1371

     گرچه قانونگذار نسبت به ضمانت اجرایی و مسئولیت ناشی از تخلف پدر و مادر سکوت کرده است ، ولی سکوت قانون به معنای مصون ماندن آنان نیست ، بلکه به این سبب است که نیازی به آن نبوده است ؛ زیرا محبت طبیعی پدر و مادر بهترین ضمانت اجرایی تکالیف اخلاقی آنان است . 53 از این رو می توان گفت : در صورت تخلف عمدی از مسئولیت حضانت و یا مسئولیت دیگر مانند ندادن نفقه ، آنان مسئولیت شرعی و قانونی دارند و قابل مجازات خواهد بود ؛ چون تقصیر در نگهداری کودک مبنای مسئولیت سرپرست صغیر و مجنون و از جمله پدر و مادری است که حضانت را بر عهده دارند ؛ بنابراین اگر پدر و مادری فرزند خود را در کوچه و خیابان ، و یا در صحرا و بیابان رها کنند و از این راه خسارت بدنی و یا جانی بر او وارد شود ، ضامن خواهند بود و قابل تعقیب و مجازات می باشند ؛ ضمن آنکه حاکم شرع می تواند پدر و مادر را تعزیر کند ؛ چنان که فقهای امامیه فرمودند : « اگر کسی مرتکب حرامی از محرمات الهی شود باید او را تعزیر کنند » 54

     همچنین در ماده 633 می خوانیم : « هرگاه کسی شخصاً یا به دستور دیگری ، طفل یا شخصی را که قادر به حفاظت خود نمی باشد ، در محلی که خالی از سکنه است رها نماید ، به حبس از شش ماه تا دو سال و یا جزای نقدی از سه میلیون تا دوازده میلیون ریال محکوم خواهد شد و اگر در آبادی و جایی که دارای سکنه باشد ، رها کند تا نصف مجازات مذکور محکوم خواهد شد و چنانچه این اقدام سبب وارد آمدن صدمه و یا آسیب بدنی و یا فوت شود ، علاوه بر مجازات حسب مورد به قصاص و یا دیه و یا ارش نیز محکوم خواهد شد » . 55

     ماده فوق اشعار دارد به اینکه اگر عمل والدین منجر به این شود که کودک خود را مهمل و رها سازند ، چه در جایی که خالی از سکنه است و یا در جایی که خالی از سکنه نیست ، علاوه بر محکومیت به حبس و جزای نقدی مذکور در اصل ماده ، مشمول ادله قصاص و دیات هم خواهند شد و مستند آن هم اطلاقات و عمومات ادله قصاص و دیات است .

     نتیجه

     از مباحثی که در این مقاله کوتاه ذکر شد ، مسائلی روشن می گردد که به اختصار به آنها اشاره می کنیم :

     1 . پدر و مادر فطرتاً و به طور طبیعی حضانت کودک خود را بر عهده می گیرند لذا این خود دلیلی بر علم و حکمت و لطف خدای متعال است و هیچ فرد دیگری غیر از والدین ، چه از خویشاوندان و چه بیگانگان صلاحیت این


53       .  کاتوزیان ، حقوق خانواده ، ج 2 ، ص 177 ، 1378

54    . علامه حلی ، ارشاد الاذهان الی احکام الایمان ، ج 2 ، ص 395 ، 1410 ق / فخرالمحققین ، ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد ، ج 3 ، ص 263 ، 1363

55       . مجموعه قانون مجازات اسلامی

امر را نداشته و نمی توانند مانند آنها از فرزندشان محافظت نمایند .

     2 . حضانت نوعی ولایت و اقتدار است که خداوند متعال بر اساس مصلحت کودک و به منظور حفظ و نگهداری و ترتیب صحیح در مرتبه اول آن را برای مادر ، و در مرتبه دوم برای پدر ، و در طول یکدیگر قرار داده است و قول کسانی هم که آن را از نوع حقوق دانسته اند ، صحیح به نظر نرسید و به دلایل آنان پاسخ داده شد و چنان که در اصل مقاله بیان شد ، قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران نیز که مبنای عمل در محاکم قضایی است از همین نظریۀ مختار پیروی کرده است .

      3 . کسانی که عهده دار حضانت کودک می شوند ، مانند مادر دارای شرایط اعتقادی و اخلاقی ویژه ای هستند که آنها را از زبان شهید ثانی ، شارح کلام محقق حلی بیان کردیم .

     4 . از آنجائیکه حضانت نوعی ولایت است ، پدر و مادر ، علاوه بر حکم و تکلیفی الهی ، دارای مسئولیت هایی نیز هستند و حق ندارند فرزند خود را رها سازند و یا آنها را مهمل بگذارند ، بلکه واجب است در حفظ و تربیت کودک خود نهایت سعی را مبذول دارند و اگر به تکلیف و حکم الهی عمل نکنند ، حاکم شرع و قاضی اسلام می تواند آنها را الزام کرده و یا آنان را مجازات کند .

     5 . با بررسی کودک مشروع و حضانت کودک شرعی و قانونی ، کودک نامشروع و حضانت اینگونه کودکان نیز مورد بحث قرار گرفت و روشن شد در هر دو مورد حضانت و تربیت و هزینه زندگی کودک بر عهدۀ پدر طبیعی اوست ؛ چون عدم الحاق این کودک به پدرش فقط مربوط به مسئله ارث و بعضی امور دیگر است ؛ اما در بعضی از مسائل باید به پدر و مادر طبیعی خودش وابسته باشد و دلیلی ندارد حضانت و یا مخارج زندگی او را به عهده دولت و جامعۀ مسلمانان قرار دهیم .

 

 

 

 

 

 

 

     منابع

* قرآن مجید

     1 . ابن ابی جمهور احسایی ، محمد ، عوالی الئالی العزیز فی الاحادیث الدینیه ، به کوشش مجتبی ، عراقی ، قم ، [ بی تا ] ، 1403 ق / 1983 م

     2 . امام خمینی ، روح الله ، تحریر الوسیله ، قم ، اسماعیلیان نجفی ، 1408 ق .

     3 . امامی ، سید حسن ؛ قانون مدنی ؛ تهران ؛ اسلامیه ؛ 1366 ش .

     4 . بحرانی ، شیخ یوسف ؛ الحدائق الناظره فی احکام العطره الطاهره ؛ قم ، اسلامی ، 1363

     5 . حجاج ، مسلم ؛ صحیح ، [بی جا] ، [بی تا] ،[بی تا]

     6 . حلی ، جعفر بن الحسن ؛ شرایع الاسلام ؛ مؤسسه المعارف الاسلامیه ، 1415 ق .

     7 . حلی ، حسن بن یوسف ، ارشاد الاذهان الی احکام الایمان ؛ قم ، اسلامی ، 1410 ق

     8 . حنبل ، احمد ؛ مسند ؛ [بی جا] ، [بی تا] ، [بی تا] . 

     9 . صدوق ، محمد بن علی ؛ من لایحضره الفقیه ؛ تهران ؛ مکتبه الصدوق ؛ 1390 ق .

     10 . طباطبایی ، سید علی ؛ ریاض المسائل ؛ قم ؛ مؤسسه آل البیت ؛ 1404 ق .

     11 . طباطبایی ، سید محمد حسین ؛ المیزان ؛ بیروت ،[بی تا] 1393 ق .

     12 . طوسی ، ابی جعفر محمد بن الحسن ( شیخ الطایفه ) ؛ المبسوط فی الفقه الامامیه ؛ ج 6 ، تهران : المکتبه المرتضویه لاحباء الآثارالجعفریه . 1351 .

     13 . النهایه و نکتها ؛ قم : اسلامی ، 1412 ق .

     14 . شیخ طوسی ،کتاب الخلاف ؛ قم : اسلامی ، 1420 ق .

     15 . عاملی ، بهاء الدین ؛ جامع عباسی ؛ تهران : فراهانی ، 1319 ق .

     16 . عاملی ، زین الدین بن علی ( شهید ثانی ) ؛ الروضه البهیه ؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی ، 1410 ق .

     17 . مسالک الافهام ، تحقیق و نشر مؤسسۀ المعارف الاسلامیه ، قم ، 1415 ق .

     18 . عاملی ، محمد بن الحسن ؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه ؛ بیروت : داراحیاء التراث العربی ، 1391 ق .   

     19 . عاملی ، محمد بن مکی ( شهید اول ) ، القواعد و الفوائد ؛ تحقیق دکتر سید عبد الهادی حکیم ؛ قم : مکتبه مفید ، 1399 ق .

     20 . علی رضا حجتی و اشرفی ؛ قانون اساسی – مدنی ؛ تهران : کتابخانه گنج دانش ؛ 1371

     21 . فخر المحققین ، محمد بن الحسن ؛ ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد ؛ قم : اسماعیلیان : 1363

     22 . قیومی ، احمد بن علی ؛ المصباح المنیر ؛ مکتبه محمد علی صبیح و اولاده ،1374 ق .

     23 . کاتوزیان ، ناصر ؛ حقوق خانواده ؛ تهران ، یلدا ، 1378 .

     24 . کلینی ، محمد بن یعقوب ؛ الاصول من الکافی ؛ تهران : اسلامیه ، 1363 .

     25 . مغنیه ، محمد جواد ، الفقه علی المذاهب الخمسه ؛ بیروت : کانون الثانی ، 1404 ق .

     26 . موسوی اصفهانی ، سید ابوالحسن ؛ وسیله النجاه ؛ با حاشیه آیت الله گلپایگانی ؛ قم : دار القرآن الکریم ، 1403 ق .

     27 . موسوی بجنوردی ، میرزا حسن ؛ قواعد الفقهیه ؛ نجف اشرف ؛ مطبعه الآداب ، 1976 م .

     28 .موسوی خویی  ؛ منهاج الصالحین ، قم : مدینه العلم ، 1410 ق .

     30 . موسوی گلپایگانی ، سید محمد رضا ؛ مجمع المسائل ؛ قم : دارالقرآن الکریم ، 1403 ق .

     31 . نجفی ، محمد حسن ؛ جواهر الکلام ؛ تهران : آخوندی ، 1394 ق .

 

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.